✅ وقتی چهره ی همیشه خندان مسیح کردستان در هم رفت.
🔴 روایتی خواندنی از حق طلبی و دادرسی محمد بروجردی، برای یک دختر اسیر عضو کومله، در روزهای سیاه کردستان(به نقل از کتاب بیست و دو روز نبرد)
◀️ اردیبهشت ۵۹ ، یکی از دختران جوان کومه له، که طی آن روزها در پادگان سنندج در بازداشت موقت به سر میبرد، می بایست در حضور محمد بروجردی با خبرنگاران درباره وضعیت زندان و نحوه رفتار نیروهای جمهوری اسلامی با زندانیان حرف بزند.
◀️ این دختر جوان ضمن عادی برشمردن سختی های زندان و با اشاره به اینکه گلایه ای از این موضوع ندارد، تنها به طرح یک سوال اکتفا کرد که در حین بیان آن علائم آشفتگی بر چهره بروجردی به شدت آشکار شد
◀️ او پرسید: چرا باید طی دو سه روز گذشته، در واپسین لحظات تاریکی شب، یکی از بومیان مسلح بی آنکه سِمَت و مسئولیتی داشته باشد وارد سلول من شود و البته بدون کوچکترین تعرضی به طرح سوال و جوابهای بیربط از من بپردازد؟
سپس ادامه داد: این برای دختر جوانی مانند من از هرشکنجه ای عذاب آورتر است.
◀️ در این حال، چهره ی بروجردی که همیشه بشاش و خندان بود در هم رفت. او در حضور خبرنگاران نام فرد خاطی را پرس و جو کرد و دستور داد فوراً او را احضار کنند. آنگاه بروجردی در برابر چشم همگان آن فرد را خلع سلاح و روانه زندان کرد.
◀️ در این میان تصور منفی دختر جوان از پاسداران از بین رفت و تحت تأثیر این واکنش بروجردی لب به سخن گشود و همه اسرار سازمانی مربوط به خود را افشا کرد. او در سال ۸۶ در مصاحبه با نگارنده گفت:
سالها بعد فقط به خاطر این رفتار شهید محمد بروجردی، نام اولین فرزندم را محمد گذاشتم.
🔽🔽🔽
پ.ن. نویسنده: به دلیل ملاحظات امنیتی و بنا به ضرورت حفظ کرامت انسانی و البته بر اساس تاکید راوی مطلب که در سنندج پذیرایی مصاحبه با نگارنده شد از ذکر نام این خواهر مسلمان معذورم
#معرفی_کتاب
#بیست_و_دو_روز_نبرد
#یه_لقمه_کتاب
〰️〰️〰️〰️
شادی ارواح طیبه شهدا،بخصوص شهید بروجردی و شهدای حادثه اخیر صلوات 🌱