4️⃣ 2️⃣روز تا شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها باقی مانده است...
🏴4 روز تا سیزدهم جمادی الاولی شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به نقل 75 روز باقی مانده است...
🥀🥀🥀
◾️eitaa.com/yase_nabavii
◾️کانال یاس نبوی
مهربانترين مادر دنيا
فاطمه جان
نخستین ستاره ای بودی که در عرش به خورشید نبوت رسیدی؛ ستاره ای نیلی به رنگ جراحت آسمان و زخم زمان.
ای ام ابیها! ای مهربان ترین مادر، حبیبه حق و شفیعه ی حشر، پدر و مادرم فدای دست های مهربانت باد.
تو محور آسمان ایثاری و اولین علت خلقت.
ای مادر رسالت و همتای ولایت؛ به روزهایی می اندیشیم که پس از واقعه ی عظیم غدیر، همراه با حسنین به خانه های اهل مدینه می رفتی و با بیان وحیانی خویش حجت الهی را بر غافلان، تمام می کردی و بدین سان از آغاز، حمایت از ولایت، سرلوحه خصایل آسمانی ات بود.
4_5996562098052663227.mp3
922K
▪️به پشت درخانه ات آمدم مادر
▪️به اذن حسین وحسن درزدم مادر
▪️بگیرم دوباره پرچادرت را
▪️بمیرم برای غریبی مولا
سلام ای یارحیدر
سلام ای یاس پرپر
سلام مادر
مقام عرشی حضرت زهرا_5.mp3
12.48M
#مقام_عرشی_حضرت_زهرا "س" ۵
✨ #سبک_زندگی ما در دنیا،
تعیین کنندهی میزان بهرهی ما از شفاعت حضرت زهرا سلاماللهعلیها در آخرت است!
گاهی آنقدر بد زندگی میکنیم؛ که ایشان میفرمایند؛
بسبب اعمال شما در دنیا،
در قیامت، به اندازه سیصد سال میان من و شما فاصله میافتد...
✦ سبک زندگی ما، به کدام سمت میبردمان ؟
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها
ضمن تسلیت بمناسبت شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به محضر حضرت صاحب الزمان عج
و خدمت اعضای کانال یاس نبوی
بنده با کسب اجازه از بی بی و البته بزرگان گروه قصد دارم کتاب حوادث فاطمیه رو که به شکل مختصری به روایت حوادث شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها میپردازد و سند محکمی هم دارد در این ایام خدمت عزیزان روایت کنم
هر روز با بخشی از این کتاب که قلم روان و داستان واری هم دارد در خدمت دوستان خواهم بود ان شاءالله...
هدف از گذاشتن این مطالب اینه که به برکت ایام فاطمیه باهم دیگه بتونیم هم یه کتاب راجع به حضرت زهرا سلام الله علیها بخونیم هم با زندگی کوتاه ولی عمیق بی بی بیشتر آشنا بشیم ان شاءالله
التماس دعا...
1 ـ شدت یافتن بیمارى پیامبر(صلى الله علیه وآله): روز 22 ماه صفر، سه شنبه
صداى اذان مغرب به گوش مى رسد و مردم در مسجد منتظر آمدن پیامبر هستند تا نماز را با آن حضرت بخوانند .
امّا هر چه صبر مى کنند از پیامبر خبرى نمى شود ، گویا حال پیامبر بدتر شده است .
على(علیه السلام) به مسجد مى آید و در محراب مى ایستد و مردم پشت سر او نماز مى خوانند
ابوبکر و عُمَر در اردوگاه اُسامه هستند ، وقتى که ابوبکر مى خواست از مدینه برود نزد دختر خود ، عایشه رفت و به او گفت : «من به دستور پیامبر به جهاد مى روم ، اگر یک وقت دیدى که بیمارى پیامبر بدتر از این شد به من خبر بده تا من بیایم و یک بار دیگر پیامبر را ببینم» .
اکنون ، عایشه پیکى را به سوى اردوگاه اُسامه مى فرستد تا به پدرش خبر دهد که هر چه زودتر به مدینه بازگردد چرا که بیمارى پیامبر سخت شده است .
هوا تاریک است و اسب سوارى از مدینه به سوى اردوگاه اُسامه به پیش مى رود .
وقتى او به اردوگاه مى رسد سراغ خیمه ابوبکر را مى گیرد . (عمر هم کنار ابوبکر
است)، او به ابوبکر مى گوید: «من از مدینه مى آیم ، عایشه مرا فرستاده تا به تو هم خبر دهم که دیگر امیدى به شفاى پیامبر نیست و او براى نماز مغرب به مسجد نیامده است ، هر چه زودتر خود را به مدینه برسان!».
عُمَر تا این سخن را مى شنود از جا برخاسته و رو به ابوبکر مى کند و مى گوید : «برخیز ، ما باید هر چه سریعتر خود را به مدینه برسانیم ».
عُمَر و ابوبکر در این نیمه شب به سوى مدینه حرکت مى کنند .2
3 ـ دیدار از قبرستان بقیع: روز 22 ماه صفر، سه شنبه
پیامبر از خواب بیدار مى شوند ، او دستور مى دهد تا چند نفر از یارانش نزد او بیایند ، على(علیه السلام) و چند نفر دیگر حاضر مى شوند ، پیامبر به آنان مى گوید: «خدا از من خواسته است که به دیدار اهل بقیع بروم» .3
پیامبر دست در دست على(علیه السلام) گذاشته و آرام آرام به سوى بقیع مى رود ، وقتى او به بقیع مى رسد چنین مى گوید: «آگاه باشید فتنه ها همچون شب هاى تاریک به سوى شما مى آیند» .4
4 ـ تخلّف از لشکر اسامه: روز 23 ماه صفر، چهارشنبه
این صداى اذان بلال است که در شهر مدینه طنین انداخته است ، مردم ، کم کم به سوى
مسجد مى شتابند تا نماز صبح را پشت سر پیامبر بخوانند . آمدن پیامبر به طول مى کشد ، به راستى آیا پیامبر براى خواندن نماز خواهد آمد ؟
امّا گویا تب پیامبر بسیار شدید شده است ، او نمى تواند به مسجد بیاید .5
ناگهان ابوبکر وارد مسجد مى شود ، او مى خواهد به سوى محراب برود و امامِ جماعت بشود، همه تعجّب مى کنند که او در اینجا چه مى کند ؟
خبر به گوش پیامبر مى رسد، او مى گوید: «مرا بلند کنید و به مسجد ببرید» .
پیامبر دستمالى را بر سر خود مى بندد و با کمک على(علیه السلام) و فضل بن عبّاس به سوى مسجد مى رود.
بسمه تعالی
فاطمه، حجت حجج
قال الامام العسکری علیهالسلام: «نَحْنُ حُجَجُ الله عَلی خَلقِهِ وَ جَدَّتُنا فاطمة حُجَّةالله عَلَینا».
حقیقت سرّی #فاطمی، اسم مستأثرهی ذات غیبی است که برای احدی آشکار نشده و در بطون محض است؛ «اللّهمَّ إنّي أسئَلُکَ بِاسمِکَ الّذی خَلَقتَهُ مِن کُلِّکَ فَاستَقَرَّ فِیکَ فَلا یَخْرُجُ مِنْکَ إلي شَيءٍ أبَداً». (صحیفه مهدویه، زیارت ندبه)
#حجت، تقدم عِلّی و رتبی بر خلق دارد. امام حجت بر مطلق خلایق است. لذا مرتبهی امر که فوق خلق است، حجت بر خلق است. و آن مقام #واحدیت است که «خلق اول» مظهر آن میباشد. یعنی اولین تعیّن خلقی که جامع خلایق است، ظهور مرتبهی قابلی واحدیت، اعنی اعیان ثابته در خارج از ذات میباشد. لذا مقام واحدیت، حجت بر خلایق است و آن #ولایت_مطلقه میباشد. و چون مرتبهی واحدیت، تعین اول مقام #احدیت_الجمع است، و حجت و دلیل بر آن میباشد، لذا مقام احدیت، حجت بر حجت خلایق و برزخ البرازخ میباشد.
مقام #احدیت، آن اسم مکنون و مخزون مستقر در ذات است که ممسوس فی ذات الله بوده و مستأثرهی حق میباشد. و ابدا به همان صورت احدی، برای احدی آشکار و معلوم نشده و نخواهد شد. «أنا مَعنِی الَّذی لا یَقع عَلَیهِ إسمٌ وَ لا شبهٌ» (خطبه البیان)
و چون جمیع اسماء حسنای الهی از اسم جامع و امّهات اسماء تا اسماء جزئی، ظهورات این کلمهی تامّهی طیّبه هستند، و او بر همهی اسماء و اعیان سیادت و امومت دارد، لذا به امّ ابیها از لسان نبوی نامیده شد.
باطن و سرّ مستودع #ولایت_مطلقه، حقیقت احدی فاطمی است.
«فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِكَ وَ بَضْعَةِ لَحْمِهِ وَ صَمِيمِ قَلْبِهِ وَ فِلْذَةِ كَبِدِهِ» (بحارالانوار، ج ۹۷، ص ۱۹۹)
«لِأَنَّكِ بَضْعَةٌ مِنْهُ وَ رُوحُهُ الَّذِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ» (مصباح المجتهد، ص ۷۱۱).
از باطن عصمت آن محبوبهی ذات، انوار ائمهی محمدی خارج گردیده است. «وَ سَلَلْتَ مِنْهَا أَنْوَارَ الْأَئِمَّهِ». لذا او امّالائمه یعنی حامل انوار ولوی است. و حجت ذات بر صاحبان ولایت مطلقه و ائمهی اطهار علیهمالسلام میباشد. او #امام_الائمه و امامان معصوم مأمومین او هستند. لاجرم فاطمه امامآفرین شد و امامت از او آشکار شد.
فاطمه، ذات نماست. و چون اسم مستأثرهی ذات است، جز حضرات ائمهی اطهار علیهمالسلام همهی موجودات از عرش تا فرش از ادراک کنه حقیقت #فاطمه عاجز و بریده شدهاند. فلذا فقط این انوار امامت قابلیت زیارت او را دارند. و تنها ولایت مطلقهی کلیه، کفو اوست. از این رو هم قدر و هم قبرش مجهول است، مگر برای امام اعنی انسان کامل.
وَ هی «لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيم، أَمْرًا مِّنْ عِندِنَا» (دخان/ ۳،۴،۵).
امر حکیم آن سرّ مستودعی است که در متن جان فاطمی به ودیعه گذاشته شده است و آن ولایت کلیهی شمسیه است که به یَد ارادهی فاطمی بسط وجودی پیدا میکند، و از آن مقام مجمل احدی قرآنی، صورت تفصیلی فرقانی مییابد؛ «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ».
تنزل قرآن در صدر محمدی صلی الله علیه و آله است. و صدر محمدی، اسم مکنون و مخزون و مستتر و مقنع بالسّرّ فاطمی است که ولایت تامه، تفصیل اوست. و #ولایت نیز مبدأ اسماء الله است. و همهی اعیان ثابته و خارجه، مظاهر این اسماء هستند. پس دریاب سرّ حدیث قدسی را که جابر بن عبدالله انصاری از حضرت رسولالله صلی الله علیه و آله نقل کرده است که خداوند تعالی فرمود: «يـا أَحْمَدُ! لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُکَ، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُکُما». اعنی نبوت مطلقهی ختمیه، ظهور ولایت مطلقه است. و ولایت کلیه، ظهور احدی فاطمی است. و افلاک که عالم خلق است، تجلی و ظهور نبوت است.
فیض حق به دست فاطمه سلامالله علیها به ولایت و از ولایت به نبوت و از نبوت به خلایق میرسد؛ «سَلَلْتَ مِنْهَا أَنْوَارَ الْأَئِمَّه وَ أَرْخَيْتَ دُونَهَا حِجَابَ النُّبُوَّة». (بحارالانوار، ج ۹۷، ص ۱۹۹)
مفـتقرا مـتاب رو از در او بـه هـیچ سو
ز آنکه مس وجود را فضهی او طلا کند
علی،نقطه آغاز وجود
ص ۲۸۵، نکته ۱۰۷
التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غمخانه ی مادر...
حاجمهدی رسولی
مقام عرشی حضرت زهرا_6.mp3
13.35M
#مقام_عرشی_حضرت_زهرا "س" ۶
✨ زیرکترین فرزندان حضرت زهرا "س"، شبیهترین فرزندان به ایشان هستند!
برای هر پدر و مادری، عزیزترین فرزندان؛ دغدغهمندترینشان در رفع اولویتها و نیازهای خانواده است!
برای سبقت گرفتن از بقیهی فرزندان، و نزدیکتر شدن به وجود مادر :
✦ اولین قدم، یکسان سازی دغدغهها و اولویتهای ما با ایشان است!
#استاد_شجاعی 🎤
بسم الله الرحمن الرحیم
ان شاءالله که مقبول افتاده باشد
ادامه میدهیم مطالب دیروز رو...
از این جا موندیم که پیامبر با کمک علی علیه السلام و فضل ابن عباس راهی مسجد شدند...
▪️هرروزبامباحث فاطمی درخدمت دوستان هستیم
@yase_nabavii
⚫️ باماهمراه باشید👆👆
پیامبر تصمیم مى گیرد تا مردم، نماز صبح را دوباره بخوانند، نماز را از ابتدا مى خواند و به آن مقدار نمازى که ابوبکر خوانده است، اعتنایى نمى کند.
بعد از نماز ، پیامبر رو به ابوبکر مى کند و مى فرماید : «مگر من به شما نگفته بودم که به سپاه اُسامه بپیوندید ؟ چرا از دستور من سرپیچى کردید و به مدینه بازگشتید ؟» .
ابوبکر در جواب مى گوید : «من به اردوگاه اُسامه رفته بودم امّا چون شنیدم حال شما بدتر شده است با خود گفتم بیایم و یک بار دیگر شما را ببینم» .
پیامبر رو به آنها مى کند و مى فرماید : «هر چه سریعتر به سپاه اُسامه ملحق شوید و به سوى روم حرکت کنید ، بار خدایا ! هر کس که از سپاه اُسامه تخلّف کند ، لعنت کن» .
5 ـ ماجراى قلم و دوات: روز 24 ماه صفر، پنج شنبه
حدود سى نفر از مسلمانان در خانه پیامبر جمع شده اند .
آنها براى عیادت پیامبر آمده اند ، خیلى از آنها اشک حسرت مى ریزند و از این که قدر این پیامبر مهربانى ها را ندانستند ، غصّه مى خورند .
پیامبر رو به یاران خود مى کند و مى فرماید : «براى من قلم و دوات بیاورید تا براى شما مطلبى بنویسم که هرگز گمراه نشوید.>>
یک نفر بلند مى شود تا قلم و کاغذى بیاورد که ناگهان صدایى همه را حیران مى کند : «بنشین ! این مرد هذیان مى گوید ، قرآن ما را بس است» .
سخن او ادامه پیدا مى کند : «بیمارى بر این مرد غلبه کرده است ، مگر شما قرآن ندارید ؟ دیگر براى چه مى خواهید پیامبر برایتان چیزى بنویسد ؟» .
او عُمَر است که چنین سخن مى گوید .
6 ـ تاکید به ولایت: روز 25 ماه صفر، جمعه
بیمارى پیامبر سخت شده است، تب او بسیار شدیدتر شده است ، سمّ در بدن او اثر نموده و رنگ او زرد شده است . امّا او دلش مى خواهد تا آخرین سخنان خود را با مردم داشته باشد.
او از اطرافیان خود مى خواهد تا هفت سطل آب از چاه بکشند . او دستور مى دهد تا این آب ها را بر بدن او بریزند تا شاید از شدّت تب کم شود .
پیامبر بالاى منبر مى رود و چنین مى گوید : «من به زودى به دیدار خداى خویش خواهم رفت ... من دو چیز گرانبها را براى شما به یادگار مى گذارم . قرآن و خاندان خود را در نزد شما به یادگار مى گذارم... مبادا بعد از من از دین خدا برگردید و به هوا و هوس خود عمل کنید ، على ، برادر من ، وارث من و جانشین من است.
7 ـ نشانه هاى امامت: روز 27 ماه صفر، یکشنبه
بنى هاشم به دیدار پیامبر آمده اند ، پیامبر گاه بى هوش مى شود و گاه به هوش مى آید .
پیامبر چشم خود را باز مى کند، به عباس، عموى خود مى گوید: «عمو جان ، آیا حاضر هستى تا وصیّت هاى مرا انجام دهى و قرض هاى مرا ادا کنى ؟» .
عبّاس نگاهى به پیامبر مى کند و مى گوید : «من چگونه خواهم توانست از عهده این کار مهم برآیم ؟» .
پیامبر بار دیگر سخن خود را تکرار مى کند و عبّاس همان جواب را مى دهد .
اکنون ، پیامبر رو به على(علیه السلام) مى کند و مى فرماید : «اى على ، آیا حاضر هستى تا به وصیّت هاى من عمل کنى و قرض هاى مرا پرداخت کنى» .
على(علیه السلام) جواب مى دهد : «بله ، پدر و مادرم فداى شما باد ، من حاضر هستم تا به وصیّت هاى شما عمل کنم» .
پیامبر از روى خوشحالى با صداى بلند مى گوید : «اى على ، تو در دنیا و آخرت برادر من هستى ، به راستى که تو جانشین و وصىّ من مى باشى» .
اکنون پیامبر بلال را مى طلبد و به او چنین مى گوید : «اى بلال ، برو و شمشیر ذوالفقار ، زِره ، عمامه و پرچم مرا بیاور .
بلال از اتاق بیرون مى رود و بعد از لحظاتى ... پیامبر رو به على(علیه السلام)مى کند و مى گوید : «اى على ، این وسایل را از بلال تحویل بگیر و به خانه خود ببر»
8 ـ عهدنامه اى آسمانى: روز 27 ماه صفر، یکشنبه
جبرئیل نازل مى شود ، او به پیامبر چنین مى گوید: «اى محمّد ! دستور بده تا همه از اتاق خارج شوند و فقط على(علیه السلام)بماند» .
پیامبر از همه مى خواهد تا اتاق را ترک کنند . جبرئیل رو به پیامبر مى کند و مى گوید : «اى محمّد ! خدایت سلام مى رساند و مى گوید : "این عهد نامه باید به دست وصىّ و جانشین تو برسد"» .
پیامبر رو به على(علیه السلام) مى کند و مى گوید :
ــ اى على ، آیا از این عهد نامه که خدا برایت فرستاده آگاه شدى ؟ آیا به من قول مى دهى که به آن عمل کنى .
ــ آرى ، پدر و مادرم به فداى شما باد ، من قول مى دهم به آن عمل کنم و خداوند هم مرا یارى خواهد نمود .
ــ على جان! در این عهدنامه آمده است که تو باید دوستان خدا را دوست بدارى و با دشمنان خدا دشمن باشى ، تو باید بر سختى ها و بلاها صبر کنى ، على جان! بعد از من ، مردم جمع مى شوند حقّ تو را غصب مى کنند و به ناموس تو بى حرمتى مى کنند ، تو باید در مقابل همه اینها صبر کنى !
ــ چشم اى رسول خدا ، من در مقابل همه این سختى ها و بلاها صبر مى کنم .
سپس على(علیه السلام) به سجده مى رود و در سجده با خداى خویش سخن مى گوید : «من قبول کردم و به آن راضى هستم» .
9 ـ پدر به فداى دختر: شبِ 28 ماه صفر، شب دوشنبه
حضرت فاطمه(علیها السلام) همراه با حسن و حسین(علیهما السلام) وارد مى شوند ، تا نگاه فاطمه(علیها السلام)به پدر مى افتد و او را در آن حالت مى بیند اشکش جارى مى شود . پیامبر فاطمه(علیها السلام)را نزد خود مى خواند و او را در آغوش مى گیرد و پیشانى او را مى بوسد و به او مى گوید : «پدرت به فدایت باد» .
فاطمه(علیها السلام) طاقت نمى آورد و صداى گریه اش بلند مى شود .
پیامبر او را در آغوش مى گیرد و مى گوید : «به خدا قسم ! خدا انتقام تو را از نامردان خواهد گرفت ، دخترم ! بدان که خدا به غضب تو ، غضبناک خواهد شد ، واى بر کسانى که در حقّ تو ستم روا دارند»