چون عاشق کارم بودم و از بیکاری و کارهای مقطعی هم سودی نبردم مجدد شروع به خیاطی کردم ..البته با کمک یه خانومی که مدرک وگواهینامه ی خیاطی داشت ولی میخواست تجربش بیشتر کنه ..کمی استرسش کم بشه.یه همراه میخواست ..منم یه همراه.این شد که با کمک هم شروع کردیم.الگو رسم میکردم..برش میزدم ..همکارم میبرد خونه واماده برا پرف میاورد.خدایارش باشه..خییلی کمکم کرد..بدون هیچ چشمداشتی..الان خودش یه پارچه اوستا شده.مربیه ..بععععله پس چی🥰✌️💪اون بالا نمونه دوختاشو نگاه کنید👆🤗
☘☘.
بعععله دیگه اینجور شد که کارم بیشتر رونق گرفت
اون زمان خونه ی جدید رفتم و اتاق پسرم با اتاق کارم یکی بود
بعدش یه اتاق رو پارکینگ خونه درست کردیم و اون شد اتاق مجزای خیاطی
با چند پله
کله ی سحر بعدنماز صبح میرفتم سراغ کار
الگو وبرش ودوخت
مابین ساعات روز میومدم پایین به کارای روزانه رسیدگی میکردم و غذا پخت وپز و مهمون داری و رفت وروب وووو
خلاصه کار دوست داشتنی خیاطی هم انجام میدادم
عاشق کارم بودم ..نیاز به پولش نداشتم ..ولی دوست داشتم از وقتم استفاده بهینه کنم..هر زمان برا خودم بهترین لباس میدوختم
با کمترین هزینه
عزت وافتخار بهم داده بود
دیگه سری تو سرا داشتم
از بیکاری بدم میومد الانم همینجور
مشغولیت به هنر روحیه رو عالی میکنه
حس با ارزشی بهت میده
اعتماد به نفستو بالا میبره
تو اجتماع دیده وشناخته میشی
و اینکه اوقاتت پر هست دیگه از لهو ولعب و حرف این واون زدن به دوری
حالا چن روز هم بری صله ی ارحام انجام بدی
ولی وقتای دیگه ی زندگی رو میشه با خلق یه هنر پر کرد
که هم برا حال ودل خودت خوب باشه.
هم حال بقیه خوب کنی
.راستی بگم که مابین کار اتفاقاتی هم میفتاد
همیشه هم همه چی رو غلتک نبود
یا چرخ خراب میشید یا اتو میسوخت
یا لباس مشتری😱
.یادمه یه لباس یکی از اقوام بعد از اتمام کار زمانی که اتو آخر میزدم قششششنگ اتو چسبید کنار زیپ مخفی پشت
البته یه سمت پشت
لباسم لباس شب ومجلسی ساتن بود
واااای چه حااالی داشتم اون زمان
مشتری زود میخواست لباسم سوخته بود
با یه ترفندی تونستم پارچه خرید کنم ومجدد لباس مشتری اماده کنم .خداوند همه چیو محیا کرد که به خوبی بگذره
از اقوام هم بودند ...ضررش یه دومتر پارچه شد
چون نمیتونستم بگم یه قد بخره
فقط برا پشت لباس که خراب شده بود پارچه میخواستم .مجبور بودم کسی شک نکنه بگم برا یه لباس میخوام
خلاصه اینکه پشت و زیپ و یقه پهلو هممه جا باز کردم که دوباره دوخت کنم..خداروشکر به خیر وخوشی به دست صاحبش رسوندم و قضیه به خوشی فیصله پیدا کرد🤩🥰
بماند که ترفند بدست اوردن پارچه چه جوری بود🤪
یه خرابکاری دیگم بگم براتون
الان فکرش میکنم خندم میگیره🤩
ولی تو کار خیاطی اینجورچیزا پیش میاد
زمانی که مجوز کربلا تازه میدادند دوست مادرم از کربلا پارچه چادر اورده بود برا فروش
اون زمان حریر اسود خیییلی قرب داشت.
مادرم خرید و بهم داد براش چادر بدوزم
خریده بود ۲۰ هزار تومن
دهه ی ۸۰ بود
خب مادرم هم خیلی عجوله گفت زود برام دوخت کنم
منم چادر وپهن کردم و لا یه ها رو هم گذاشتم
وبرش زدم
عرضش ۱۵۰ بود
قد مادرم هم زیاد بلند نیست
ولی از عرض پارچه بیشتره دیگه😍
خب برش زدم باز که کردم دیدم اصلا تکه نخورده کم نیومده
دقت که کردم 😬😵💫😱
دیدم ای دل غافل بلندی رو سر رو کله قندی نکردم
اومدم هرچه عرض پارچه بوده و ترکی پارچه رو در نظر گرفتمو کله قندی کردم
به جای اینکه بلندی رو سر برش بزنم محل ترکی پارچه برش زدم
که خییلی از سر مادرم کوتاه بود
نمیدونستم چیکار کنم ..عصبی شده بودم..چرااااااا اینجور شد آخه😭
حالا چی به مادرم بگم🤕😬🤔🤭
با مشغله های زیادی که داشتم
درد ومریضی که داشتم
بچه های محصل
خونه داری و مهمون وهمسرداری ووووو
بازم دست از کارم نکشیدم.
هر روز شناخته تر میشدم...و درامدم هم پس انداز میکردم
هم عزت نفس پیدا کرده بودم وهم مفید شده بودم ..ووو ده ها مزیت داشت
تو خونه ی خودم بودم..هر زمان دوست داشتم کار میکردم..تفریحم جای خودش
به تربیت فرزندانم هم رسیدگی میکردم..
حالا بماند که زندگی سختی خودش هم داااااشت ........ ،،،،
همیشه روی گل وباگل و بلبلش که نشونم نداد..پستی وبلندی خودش داره دیگه
تو همین چندین سال زندگی یه بار دیگم روحیه مو از دست دادم که دکتر میگفت ببریدش جای خوب وبا اب وهوای عالی با صفا ..جشن وعروسی.
ولیییییی منو دوباره اول دعای مادر و دوستان و مجدد رو اوردن به خیاطی نجاتم داد...هرچی بگم کم گفتم که چقدر رو روحیه تاثیر داره
دیگه اینجا خونه مون فروخته بودیم خونه ی اجاره ای بودیم بازم شروع کردم..
زمانی بود که تا خونه فروختیم یه بارگی هممممه چی قیمتاش چند برابر شد ک دیگه نشد خونه بخریم ...
نگم براتون از سختی اون دوران
بازم خداوند دستامو گرفت و منو نجات داد
همیشه خداوند همه جای زندگیم به دادم رسیده..خدارو شاکرم.🤲
بازم خداوند یه نفرو مثل فرشته جلو راهم قرار داد که هنوزم مثل خواهر دوستش دارم خییییییلی زیاد.ایشونم اومد کمکم با هم کار میکردیم ...البته تا یه دو سه سالی فکر کنم باهام بود دیگه نتونست ادمه بده و از نزدیک ما رفتند راهشون دور شد و خودش هم مشکلاتی داشت
خلاصه بچه هام هم بزرگ شده بودند دیگه
و راهی خونه ی بخت 🤩
.میخواین ادامه بدم یا کافیه🤩⁉️
👇اینجا بگو
https://harfeto.timefriend.net/17347930307665