من خودم به شخصه جوابم منفیه:))

پس دوستای من هیچ تضمینی نیست که منو و تو الان جوونیم حالا حالا ها قراره تو این دنیا باشیما..!

کارای عقب افتاده داری برو برنامه بریز انجامشون بده.. عیب هاتو هنوز برطرف نکردی براشون دوره بردار ترکشون کنی.. هنوز اونجور که باید بنده خدا نشدی تا دیر نشده خودتو بساز و رو خودت کار کن!

خلاصه که تا هستیم قدر بدونیم؛ چون معلوم نیست تا کی هستیم:))

-در جوانی حاصل عمرم به نادانی گذشت آنچه باقی بود آن هم در پشیمانی گذشت -جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را نجستم زندگانی را تبه کردم جوانی را -بسا روز جوانی را به غفلت ها تبه کردم منم اکنون و شام پیری و صبح پشیمانی

نرسیم به این مرحله از زندگی!

-مَهدآ 🌿

یا مستعان منِ خسته و کم‌آورده را بیشتر از منِ با شور و حال دوست نداری، اما هوایم را بیشتر داری، دست‌هایت را که دورم حلقه کرده‌ای احساس می‌کنم، اینکه می‌توانم گریه کنم یا گلایه، و خیالم راحت باشد که تو محکم نگهم داشته‌ای و پشتم را خالی نکرده‌ای. هیچ‌کس جز تو به من حقِ بدحالی نمی‌دهد، حق نشستن رویِ خاک‌هایِ وسط راه، حقِ کم آوردن، به قیافه‌ام شبیه مجرم‌ها نگاه می‌کنند، در حالت بهتر شبیه آدم‌هایی که از او توقع ندارند.  تو اما نگاهت به من شبیهِ مجرم‌ها نیست، یا شبیه آدم‌هایی که کاری کرده‌اند که از آنها توقع نمی‌رود، بیشتر دوستم نداری، ترحمت را هم بر نمی‌انگیزم، اما نمی‌گذاری وسطِ بدحالی‌ام ول شوم، به جایِ این کارها محکم‌تر می‌چسبی‌ام. چون که می‌دانی هر چه از درد و رنج دنیا بر من گران می‌آید ناشی از دور بودن از توست، که اگر من با تو باشم و از آسمان و زمین هم برایم آتش ببارد خم به ابرو هم نمی‌آورم:) اما امان از دور شدن از تو که آمد و رفت پشه‌ای هم می‌شود زجرِ عظیم.. که خودت هم گفته ای "من اعرض عن ذکری، فانَّ له معیشة ضنکا" .. حواسم پرت بود، هوای دنیایم بدجوری سرد است، لرز کرده‌ام، بی‌رمقی را هم به آشفتگی و خستگی اضافه کن حلقه‌ی دستانت را هم تنگ‌تر:) 💙 [#مهدا نوشت ]

مقدمه ی جایی که می خوام ببرمتون:)

خیلی یادتونم :) 🌿