eitaa logo
🥀این صاحبنا؟🥀
1.5هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
6.6هزار ویدیو
75 فایل
روشونه‌هات‌دنبال‌بال‌پروازنباش. انگیزه‌ی‌‌پروازباید‌تودلت‌باشه^^🕊 •جایی •درحوالی •خُـدا و امام‌زمان♥️ ┅ 🌿تبلیغات و خدمات: @hich_club ⛔ادمین تبادل: @m_haydarii 🌿کپی با ذکر صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
📜برگی از داستان قسمت هشتاد و ششم: اروپایی‌ها را لمس نکنید انگلیسی‌ها با پیمان گودهو توانسته بودند خطر فرانسوی‌ها را در هند کاهش دهند. اما حضور یک حاکم جوان و جسور در ایالت بنگال آنها را نگران کرده بود. سراج الدوله جوانی بود که جانشین پدرش علی وردی خان در بنگال شده بود. علی وردی خان حاکمی زیرک، تیزبین و باتجربه بود و از حیله‌های انگلیسی‌ها برای نفوذ در هندوستان باخبر بود. سرزمین او، بنگال، از حاصلخیزترین مناطق هندوستان بود. رودخانه عظیم گنگ این دشت پهناور را آبیاری میکرد. برنجی که در بنگال کاشته می شد در هیچ منطقه دیگری از هند به دست نمی‌آمد. ادویه، شکر، سبزیجات و روغن بنگال نیز مشهور بود و در رودخانه‌های آن انواع ماهیها صید می شدند.پیداست که چنین منطقه‌ای چقدر اشتهای اروپایی‌ها برای نفوذ در آن یا تصرفش تحریک میکرد. علی وردی خان، غارتگری‌های پرتغالی‌ها را در بندر حقلی و سپس جنگ اورنگ زیب را با انگلیسی‌ها بر سر این شهر ایالتش به یاد داشت. اما او در دورانی بر این منطقه حکومت می کرد که حکومت مرکزی هند به شدت ضعیف شده بود. پیرمرد باتجربه همیشه سعی داشت با اروپایی‌ها با احتیاط برخورد کند.او نه آن قدرها به آن‌ها نزدیک می شد که بتوانند به آسانی او را سرنگون کنند و نه بهانه‌ای به دستشان می داد که بتوانند به بنگال حمله کنند. همیشه می گفت: «اروپایی‌ها شبیه زنبور عسل اند، می توانید از عسل آن‌ها استفاده کنید. اما اگر آن‌ها را لمس کنید شما را می‌گزند!». اکنون علی وردی خان از دنیا رفته بود و پسرش سراج الدوله جانشین او شده بود. سراج الدوله جوان فکر میکرد پدرش بیش از اندازه با انگلیسی‌ها مهربان بوده است. 📚سرگذشت استعمار ، ج 7ص76 💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
📜برگی از داستان قسمت هشتاد و هفت: نبرد در قلعه ویلیام هنوز مدت زیادی از حکومت سراج الدوله نگذشته بود که به او خبر دادند انگلیسی‌ها قصد دارند قلعه ویلیام را گسترش دهند و استحکامات جدیدی برای آن بسازند. این قلعه، همان دژی بود که انگلیسی‌ها پس از صلح با اورنگ زیب توانسته بودند در ساحل بنگال بسازند و بعدها به شهر کلکته تبدیل شد. سراج الدوله در نامه ای به «دریک» فرمانده انگلیسی قلعه از او خواست ساخت‌وساز را متوقف کند. دریک توجهی به درخواست سراج الدوله نکرد و حاکم جوان در چهارم ژوئن ۱۷۵۶ فرمان داد دفتر کمپانی را در شهر قاسم بازار تعطیل کنند و یک روز بعد سپاهش را به سوی قلعه ویلیام به راه انداخت. سربازان سراج الدوله در شانزدهم ژوئن به نزدیکی قلعه رسیدند. انگلیسی‌ها که از جسارت سراج الدوله باخبر بودند و از سویی نمی‌خواستند قلعه را از دست بدهند تصمیم گرفتند زن‌ها و کودکان را به کشتی‌های خود که در نزدیکی ساحل لنگر انداخته بودند منتقل کنند و مردها برای مقاومت در قلعه باقی بمانند. حدود سی کودک و چند زن با قایق به یکی از کشتی‌ها برده شدند. روی عرشه کشتی، یکی از کارمندان کمپانی متوجه شد یکی از زنان پوستی تیره تر از بقیه دارد. این زن، ماری کَری نام داشت و همسر یکی از کارکنان کمپانی بود. گویا او از دورگه‌های هندی.انگلیسی بوده است.کارمندان کمپانی به این زن به خاطر پوست تیره و تفاوت نژادی با انگلیسی‌ها اجازه ماندن در کشتی را ندادند. شیون و التماس‌های او هم تأثیری نداشت و سربازان با قایقی ماری کَری را به ساحل بازگرداندند تا تنها زنی باشد که در کنار بقیه مردان انگلیسی در قلعه ویلیام شاهد جنگ باشد. در هجدهم ژوئن نیروهای سراج الدوله جنگ را آغاز کردند.گلوله باران قلعه بسیار شدید بود.فاصله انگلیسی‌ها از نزدیک ترین پایگاهشان در هند یعنی بندر مَدرَس، بسیار زیاد بود و می‌دانستند پیش از رسیدن نیروهای کمکی، دشمن قلعه را نابود خواهد کرد. دو تن از افسران انگلیسی به بهانه انتقال زنان و کودکان از میدان جنگ گریختند و پس از آن‌ها دریک، فرمانده قلعه، هم با قایقی از ساحل دور شد و حدود صد و هفتاد سرباز و کارمند کمپانی را در قلعه تنها گذاشت. کسانی که در قلعه مانده بودند افسری به نام «هوول» را به عنوان فرمانده انتخاب کردند و به جنگیدن ادامه دادند؛ اما پایداری فایده ای نداشت و قلعه ویلیام در نوزدهم ژوئن به دست سراج الدوله افتاد. 📚سرگذشت استعمار ، ج7 ص79 💚↝•|@mahdaviat_haqiqi
برگی از داستان قسمت صد و بیست: به دنبال «کادی» گاندی می‌دانست انگلیسی‌ها از چه چیزی می‌ترسند، برای همین به «کادی»فکر می‌کرد. از دوستانش خواست برای او یک چرخ ریسندگی پیدا کنند. این چرخ‌ها با حرکت دست به کار می‌ افتادند و روزگاری صدها هزار از آن ها در خانه‌های هند وجود داشت. هندی‌ها با این چرخ‌ها پنبه را به نخ تبدیل می‌کردند و از این نخ پارچه ای به نام «کادی» می‌ بافتند. اما آن روزها هیچکس نمی‌ توانست یکی از این چرخ‌ها را پیدا کند. انگلیسی ها صنعت پارچه بافی هند را نابود کرده بودند. اکنون همه مردم شهرها و روستاها از پارچه های انگلیسی استفاده می‌کردند. سرانجام یکی از دوستانش به او اطلاع داد که توانسته یکی از این چرخ‌ها را در شهر « ویجاپور » در ایالت «بارودا» پیدا کند. در بسیاری از خانه‌های این شهر یک چرخ ریسندگی پیدا می‌ شد که بدون استفاده در گوشه خانه افتاده بود. گاندی چرخ را به خانه‌اش برد و از پیرزنی خواست تا کار کردن با آن را به او آموزش دهد. مدتی بعد شروع به بافتن «کادی» کرد. او در کنار فعالیت‌های سیاسی، روزانه چهار ساعت را به نخ‌ریسی و بافتن کادی اختصاص می‌ داد. گاندی پس از مدتی توانست لباسش را از پارچه ای که خودش بافته بود، تهیه کند. سپس از دوستانش هم خواست که آن‌ها هم برای لباس هایشان از « کادی » ای که خودشان بافته بودند؛ استفاده کنند. دوستان گاندی با مردم ویجاپور صحبت کردند و آن ها قول دادند که اگر خریداری برای پارچه هایشان پیدا شود، دوباره به سراغ چرخ‌های نخ ریسی قدیمی‌ بروند. هر سال دویست میلیون لیره پارچه انگلیسی وارد هند می‌ شد. گاندی می‌ دانست انگلیسی‌ها هر روز فروش کالاهایشان را با روز قبل مقایسه می‌کنند و اگر درآمدشان اندکی کاهش داشته باشد، به وحشت می‌ افتند. او از اهالی ویجاپور خواست بافتن کادی را آغاز کنند و از پیروانش هم درخواست کرد که فقط پارچه دست بافت هندی بپوشند. او برای کسانی هم که می‌ خواستند وارد کنگره ملی هند شوند، شرط گذاشت که حتماً باید از کادی استفاده کنند. مدتی بعد گروه زیادی از مردم با پوشیدن کادی به خیابان ها می‌‌آمدند؛ انگار این پارچه لباس یکدست پیروان گاندی و طرفداران آزادی هند شده بود. بسیاری از روستایی ها و اهالی شهرها که تا مدتی قبل بیکار بودند با به کار انداختن دوباره چرخ های نخ ریسی به درآمد تازه ای رسیدند. بافندگان کادی دارای انجمنی بودند که گاندی آن را تأسیس کرده بود. این انجمن در سال ۱۹۲۸ میلادی ۱۶۶ انبار و ۲۴۵ فروشگاه داشت و سالانه 1250000 لیره پارچه می‌ فروخت. زن‌ها و مردهای هندی با آنکه جنس کادی کمی‌ زبر و خشن بود، آن را به پارچه های اروپایی ترجیح می‌ دادند. در روزی که جشن بزرگی برای کادی برگزار شد، تاجران شهر بمبئی پارچه های خارجی خود را به میدان اصلی شهرآوردند و همه را یک جا آتش زدند. کادی در هند آن قدر طرفدار پیدا کرده بود که تولیدکنندگان پارچه در ژاپن پارچه ای را شبیه کادی با دستگاه های نساجی می‌ بافتند و آن را در هند به نام پارچه دست بافت هندی می‌ فروختند. اکنون هرکس که می‌‌خواست بگوید من دشمن انگلستان هستم، کادی می‌ پوشید و به خیابان می‌ آمد. تصمیم مردم هند برای نخریدن اجناس انگلیسی در سال ۱۹۲۹ میلادی با بحران اقتصادی بزرگی که همه آمریکا و اروپا را فرا گرفته بود، همزمان بود. انگلیسی ها که گذشته از این نوع مبارزه مردم هند هراس داشتند. اکنون که با مشکلات اقتصادی هم رو در رو بودند، بیشتر به وحشت افتادند. نایب السلطنه هند وعده داد که در آینده به هندی‌ها خودمختاری داده خواهد شد. این وعده که هیچ تاریخ مشخصی در آن ذکر نشده بود، هندی‌ها را آرام نکرد. دولت انگلستان گروهی را برای تحقیق درباره « اعطای خودمختاری » به هند فرستاد. اما این گروه به هر شهری که رفت با راهپیمایی عظیم مردم رو در رو شد. پلیس به راهپیمایی ها حمله می‌کرد و مردم را با ضربه های « لاتی » کتک می‌ زد. لاتی، چوب بزرگی بود که قسمت بالای آن پوشش آهنی داشت. اما گاندی به مردم دستور داده بود، درپاسخ پلیس، هیچ‌گونه خشونتی نشان ندهند. مردم ضربه های لاتی را روی سر و بدن خود تحمل می‌کردند و کلمه ای هم به زبان نمی‌ آوردند. اما همه جوانان هندی نمی‌ توانستند شیوه ساتیاگراها را قبول کنند، خشم آنها از ستمگری انگلیسی‌ها در بعضی ایالت ها باعث می‌شد دست به اسلحه ببرند. در بنگال، گروهی از جوانان، سازمانی را برای جنگ با انگلیسی‌ها تأسیس کردند و در نخستین عملیات یک سرهنگ انگلیسی را به قتل رساندند. سرگذشت استعمار ج8 ص102 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌💚↝•|@mahdaviat_haqiqi