فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴فیلمی دیده نشده از تجمع اخیر ایرانیان ساکن اروپا در برلین
فرار مفتضحانه اعضای سازمان تروریستی مجاهدین خلق از تجمع
🔺تروریستهای مجاهدین خلق با همان اتوبوسی که آمده بودند مجبور به فرار شدند.مردم با شعارهایی نظیر؛ مرگ بر تروریست و مرگ بر ستمگر چه مسعود، چه مریم این تروریستها را بدرقه کردند. مریم رجوی باید بپذیرد خود و گروهش هیچ جایگاهی در بین مردم ایران ندارد.
رستمے💞:
@mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ برای دختر همسایه
سرودهای زیبا از دختران افغانستان برای دختران ایران / به جملات دروغین بوش در ابتدای کليپ خطاب به مردم افغانستان و بایدن در انتهای کلیپ خطاب به مردم ایران دقت کنيد.
#برای_زن_زندگی_آگاهی
#زن_عفت_افتخار
#حجاب
@mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
اگه ولایت قضـا شود
هرگز نمیشود جبران کرد
چون ولایت قضا ندارد
#حضرت_آقا
جاااااانم فدات❤️😍
@mahdavieat
🍃🌹🇮🇷🌹🍃
سلامی: دشمنان را از منطقه بیرون میاندازیم
فرمانده کل سپاه:
🔹مردم راه خود را از دشمن جدا کرده اند؛ هدف ما نجات جوانان فریب خورده است.
🔹دشمنان ایران را وابسته میخواهند، آنها ایران غیرمستقل و بدون دین میخواهند. دشمنان بدانند که ملت ایران زنده است و خودشان سرنوشتشان را میسازند.
🔹دشمنان بدانند که اگر یکی از ما را زدند، همه آنها را خواهیم زد. شما قاسم ما را زدید، اما ما همه شما را خواهیم زد و از منطقه بیرونتان خواهیم کرد.
🔹ما دشمنان را از منطقه بیرون میاندازیم و دست آنها را تا ابد از ایران دور خواهیم کرد. حال اگر مرد میدان هستید، پا جلو بگذارید و به میدان بیایید.
🍃🌹ـــــــــــــــ
@mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ عمارها دارداین خاک ❤️
@mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧#نوای_مهدوی
🎙کربلایی محمدحسین پویانفر
👌کلیپ زیبای«ای بهترین رفیق»...
🔸کاش دیدارت به عمرمان قد دهد؛
که نبودنت
سالهای جوانی را به پیری و مرگ کشاند😭
#امام_زمان
#پیشنهاد_دانلود
@mahdavieat
May 11
#مولایمن
🌱این دل اگر کم است بگو سر بیاورم
یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم...
🌱خیلی خلاصه عرض کنم،دوست دارمت
دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم...
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#شبتونمهدوی🌙
@mahdavieat
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ عِلْمِ النَّبِيِّينَ وَ مُسْتَوْدَعَ حِكَمِ الْوَصِيِّينَ...
🌱سلام بر تو ای مولایی که سینه مبارکت گنجینه علم اولین و آخرین است.
سلام بر تو و بر روزی که به تمام جهانیان جرعه های حکمت را خواهی نوشاند.
📚 بحار الأنوار، ج99، ص97.
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃
🎥اطلاعیه مهم سازمان اطلاعات سپاه مبنی بر تماسهای مشکوک برای دعوت به اغتشاشات و تخریب اموال عمومی از سمت سازمان تروریستی منافقین
🔹در صورت مشاهده موضوع فوق به شماره تماس ستاد خبری سازمان اطلاعات سپاه (۱۱۴) اطلاع رسانی شود.
🍃🌹ـــــــــــــــــــ
@mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یک کلیپ عالی برای محجبهها
🔰 #استاد_عالی
@mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل نشکنید...💔
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@mahdavieat
⭕️ آزادی به سبک پهلوی!!!
📌شاهنشاه: جای مخالفان یا زندان است یا اخراج همیشگی از کشور!😳🤐
🗞روزنامۀ اطلاعات، ۱۲ اسفند ۱۳۵۳
کسانی که دوره پهلوی را تطیهر میکنید، نظرتون چیه به سبک شاه عمل کنیم.
#پهلوی
🍃🌹ـــــــــــــــــــ
@mahdavieat
✨﷽✨
🌼داستان کوتاه
✍مرد سرمایه داری در شهری زندگی میکرد؛ اما به هیچکس ریالی کمک نمیکرد. فرزندی هم نداشت. و تنها با همسرش زندگی میکرد. در عوض قصابی در آن شهر بود که به نیازمندان گوشت رایگان میداد.
روز به روز نفرت مردم از شخص سرمایه دار بیشتر میشد مردم هرچه او را نصیحت میکردند که این سرمایه را برای چه کسی میخواهی؟ در جواب میگفت نیاز شما ربطی به من ندارد. بروید از قصاب بگیرید تا اینکه او مریض شد احدی به عیادتش نرفت و در نهایت در تنهایی جان داد. هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه او برود... همسرش به تنهایی او را دفن کرد اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد. او گفت کسی که پول گوشت را پرداخت میکرد دیروز از دنیا رفت..!!
قضاوت کار ما نیست قاضی خداست
@mahdavieat
❤️بوسه فرمانده غیور ارتش حزب الله، امیر سرلشکر موسوی، بر دستان یک پدر شهید در حاشیه مراسم یادواره ۵۶۵ شهید سرافراز ارتش در استان قم /شامگاه دوشنبه 16 آبان 1401
🔸امثال علی کریمی این صحنه را ببینند و بمیرند....
@mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥"به اذن خدا"
روایت رهبر انقلاب از روند پیشرفت صنعت موشکی جمهوری اسلامی ایران
🌷 انتشار بهمناسبت سالگرد شهادت شهید حسن #طهرانیمقدم
🍃🌹ـــــــــــــ
@mahdavieat
♨️به امام زمان ارواحنا فداه چه چیزی هدیه بدهیم؟
🔸در پاسخ به این سؤال باید یکی از آداب و وظایف مؤمنان منتظر در عصر غیبت را برشمرد که #هدیه_کردن ثواب اعمال مستحبی یا قرائت قرآن به #امام_زمان علیه السلام، است .
🔸همانطور که هر یک از ما برای نشان دادن علاقه و محبت خود به دیگران، کلمات محبت آمیز بر زبان می آوریم، به دیدارشان می رویم یا به آنان هدیه می دهیم تا از دوستی و محبت متقابل آنها برخوردار شویم، با اهدای ثواب اعمال خیرمون یا بر زبان آوردن آیات زیبای قرآن، عشق و علاقه قلبی خویش را به مولایمان حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه هدیه می کنیم تا از محبت و دوستی آن امام بزرگوار بیشتر بهره مند گردیم .
🔸چنانکه نقل است در زمان امام حسن مجتبی علیه السلام دخترک خدمتکاری با دسته گلی خوشبو نزد امام آمد و شاخه گلی را به آن حضرت هدیه نمود ، امام علیه السلام در مقابل این کار پاداش بزرگی به وی بخشیدند، سپس در مقابل نگاه متعجب اطرافیان خود فرمود: خداوند به ما دستور داده و فرموده است:
«هر گاه کسی شما را ستایش کند شما باید در مقابل به ستایشی بهتر از آن یا مانند آن پاسخ دهید .»( سوره نساء ، آیه ۸۶)
📌در واقع ائمه معصومین، علیهم السلام، از این هدیه ها بی نیازند، همانگونه که دریا از آنچه ابرها بر آن می بارند بی نیاز است . ولی ما بی نیاز نیستیم از اینکه به ایشان هدیه ای تقدیم نماییم.
@mahdavieat
#یک_فنجان_چای_با_خدا
#قسمت_بیست_و_نهم
چقدر،دلم خنده های بلند و بی مهابایش را میخواست. از همان هایی که بعد از جوکهای بی مزه اش،به خنده وادارم میکرد.
در میان عکسها هر چه به جلوتر میرفتم چشمهای دانیال سردتر و صورتش بی روحتر میشد. در عکسهای عروسی، دیگر از دانیال من خبری نبود.
حالا چهره ی مردی؛ بوران زده با موها و ریشهایی بلند و بد فرم، خاطرات اولین کتک خوردنم را مرور میکرد. کاش دانیال هیچ وقت خدا را نمیشناخت. و ای کاش نشانیِ خانه ی خدا را بلد بود تا پنجره هایش را به سنگ میبستم.
در آخرین خاطرات ثبت شده از برادرم در استانبول، دیگر خبری از او نبود. فقط مردی بود غریبه، با ظاهری ترسناک و صدایی پرخشم، که انگار واژه ی خندیدن در دایره لغاتش هیچ وقت نبوده!بیچاره صوفی...
پس دانیال، عاشقِ صوفی بوده. اما چطور؟؟ مگر میشود عشق را قربانی کرد؟ و باز هم بیچاره صوفی.. در آن لحظات، دلم فقط برادر میخواست و بس...عکس ها و دوربین را روی میز گذاشتم.
چرا نمیتوانستم گریه کنم؟ کاش اسلوبش را از مادر می آموختم. عصبی و سردرگم، پاهایم را مدام تکان میدادم. چرا عثمان حواسش به همه چیز بود؟ دستم را فشار داد: (هییییس.. آروم باش.)
صوفی یکی از عکسها رو برداشت و خوب نگاهش کرد:(بعد از گرفتن این عکس، نزدیک بود تصادف کنیم. حالا که گاهی نگاش میکنم، با خودم میگم ای کاش اون اتفاق افتاده بود و هردومون میمردیم.) نفسش عمیق بود و گلویش پر بغض:(مادربزرگم همیشه میگفت،به درد رویاهات که نخوری... گاهی تو بیست سالگی ،گاهی تو چهل سالگی.. میری تو کمای زندگی! اونوقته که مجبوری دست بذاری زیر چونت و درانتظارِ بوقِ ممتده نفسهات، با تیک تاک ساعت همخونی کنی.. و این یعنی مرگِ تدریجیِ یک رویا..)
نگاهش کردم. چقدر راست میگفت و نمیداست که من سالهاست، ایستاده مُرده ام. و خوب میدانم، چند سالی که از کهنه شدنِ نفسهایت بگذرد، تازه میفهمی در بودن یا نبودنت، واژه ایی به نام انگیزه هیچ نقشی ندارد..و این زندگیست که به شَلتاق هم شده، نفست را میکشد.. چه با انگیزه.. چه بی انگیزه..
تکانی خوردم:(خب.. بقیه ماجرا؟) مکث کرد:(اون شب بعد از کلی منت در مورد بهشتی شدنم، اومد سراغم. درست مثله بقیه ی مردها.. انگار نه انگار که یه زمانی عاشقم بود. یه زمانی زنش بودم. یه زمانی بریدم از خوونوادم واسه داشتنش...اون شب صدایِ خورد شدنم رو به گوش شنیدم.خاک شدم.. دود شدم.. حس حقارت از بریده شدنِ دست و پا، دردناکتره. نمیتونی درک کنی چی میگم.. منم نمیتونم با چندتا کلمه و جمله، حس و حالمو توصیف کنم.
اون شب تو گیجی و مستیش؛ دست بردم به غلافِ چاقویِ کمریشو، کشیدمش بیرون. اصلا تو حال خودش نبود. چاقو رو بردم بالا، تا فرو کنم تو قلبش. اما...اما نشد...نتونستم.. من مثله برادرت نبودم؛
من صوفیا بودم.. صوفی!)
ترسیدم...به پوزخنده نشسته در گوشه ی لبش خیره شدم:(رفت.. گذاشتم که بره.. خیلی راحت منو.. زنشو.. کسی که میگفت عاشقشه، سپرد به مشتری بعدی.. میتونی بفهمی یعنی چی؟؟ نه!نمیتونی..) به صورتم چشم دوخت...دستی به گلویش کشید:(اون شب جهنم بود.. نه فقط واسه من. واسه همه زنها..فردا صبح، اون عروس و داماد که شب قبل مراسمشونو به پا کرده بودن؛ اومدن وسط اردوگاه و با افتخار و غرور اعلام کردن که برای رضای خدا از هم جدا شدن و واسه رستگاری به جهاد میرن.مرد به جهادِ رزم و زن به جهاد نکاح!!!
داشتم دیوونه میشدم. اصلا درکشون نمیکردم. اصولشون رو نمیفهمیدم... هنوز هم نفهمیدم...تو سر درگمی اون عروس و سخنرانی هاش بودم که یهو صدای جیغ و فریادی منو به خودم آورد. سربازها دو تا دخترو با مشت و گلد با خودشون میاوردن. پوشیه ها از صورتشون افتاد. شناختمشون.
دو تا خواهر ۱۶ و ۱۸ ساله اوکراینی بودن. تو اردوگاه همه در موردشون حرف میزدن. میگفتن یک سال قبل از خونه فرار کردن و یه نامه واسه والدینشون گذاشتن که ما میریم واسه جهاد در راه خدا. ظاهرا به واسطه ی تبلیغات و مانور داعش روی این دو
تا خواهرو نامه اشون، کلی تو شبکه های مجازی سرو صدا کرده بودن و جذب نیرو..) خندید.. خنده اش کامم را تلخ کرد. طعمی شبیه بادامِ نم کشیده: (دخترای احمق فکر کرده بودن، میانو معروف میشنو خونه و ماشین مفت گیرشون میاد و میشن مقربِ درگاهِ خدا...
اما نمیدونستن اون حیوونا چه خوابی واسه دخترونه هاشون دیدن...چند ماهی میمونن و وقتی میبینن که چه کلاه گشادی سرشون رفته؛ پا به فرار میزارن که زود گیر میوفتن. سربازهای داعش هم این دو تا رو به عنوان خائن و جاسوس آوردن تو اردوگاه تا درس عبرتی شن واسه بقیه!اتفاقا یکی از اون سربازا، برادرت دانیال بود....
باورم نمیشد که دانیال بتونه یه دختر بچه رو اونطور زیر لگدش بگیره. وحشتناک بود.. با تموم بی رحمی و سنگدلی کتکشون میزد. طوری که خون بالا می آوردن و التماس میکردن که تمومش کنه...
✍ ادامه دارد ....
🕊
💚🕊
🕊💚🕊
🆔👉🏻 http://eitaa.com/mahdavieat