اشعار مهدوی
ز دست نفس اماره شدم من زار و بیچاره
خداوندا به دادم رس شدم من چاک و صد پاره
به هر سو میکند میلی ببارد بر دلم سیلی
ز دست این هوس گشتم چه سرگردان و آواره
در این آخر زمان و دوره صد رنگ و صد افسون
گناهانم شده بی حد دل من داده کفاره
ز دست دیده و دل هر دو فریاد و فغان و آه
و با این مردمان کافر و بی دین و بدکاره
نگهداری ایمان شد مثال آتشی در کف
کجا باید فراری شد ازاین خلق شکمباره
زمین از ظلم و عصیان بشر وامانده در کارش
نمانده دیگر امّیدی به هستی روی سیاره
خداوندا تو از حال دل ما ها که آگاهی
رسان منجی خود را تو ببین خود رنگ رخساره
نجات ما تو خود آور گشایش را رسان آخر
نمانده صبر و امّیدی خداوندا رسان چاره
#آخرالزمان
#نفس_اماره
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@mahdavipoems
بشارت باد بر کل زمان ها
بشارت بر زمین و آسمان ها
که نزدیک است وقت دیدن او
بشارت بر همه پیر و جوان ها
رسد غیبت دگر بر آخر خود
مبارک بر جمیع انس و جان ها
شده نزدیک آن وقت ظهورش
چه خوشبختی رسیده بیکران ها
مبارک بادت ای جمع خلایق
که رحمت میرسد تا کهکشان ها
رسد آن نعمت ناب الهی
گشایش میرسد بر این و آنها
بشارت بر شما ای خلق عالم
که آید ناجی روح و روان ها
#بشارت_ظهور
#ظهور_نزدیک_است_ان_شاء_الله
@mahdavipoems