📌 منبر مهدوی امام جمعه اردکان
🔹 چهارمین پنجشنبه ماه مبارک رمضان
✅ معنای منتظر بودن در دوره غیبت؛ منتظر واقعی نمی تواند نسبت به جامعه و جبهه حق و باطل بی تفاوت باشد.
✅ انسان سازی ارزشش از همه خدمات بالاتر است؛ کار انبیاء تربیت انسان بوده است
✅ جلب رضایت امام زمان علیه السلام ار دیدن حضرت مهم تر است
✅ راه ملاقات امام زمان در زمان غیبت باز است؛ اما سفارش نشده چله نشینی برای دیدار بگیریم!
🗓 هشتم اردیبهشت ماه ١۴٠١ / مسجد زیرده اردکان
🔶 کانال قلب فرهنگی اردکان
@ghalbefarhangi
🔻 درگاه الکترونیکی ارتباط با دفتر امامجمعه اردکان؛ 👇👇
http://www.sdeja.ir/?app=contact
🔸🔸🔸
"بهار عالمیان"
کانال تخصصی مهدوی
@mahdi255noor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز قدس خواهیم آمد
اولین سرود عبری فارسی با موضوع فلسطین توسط نوجوانان غیور ایران زمین اجرا شد
حتما تا آخر مشاهده کنید و برا دوستانتان ارسال کنید.
🔸🔸🔸
"بهار عالمیان"
کانال تخصصی مهدوی
@mahdi255noor
⚘️بهار عالمیان⚘️
🔶🔶🔶🔶 #پسرک_فلافل_فروش #پارت۹ 🖌تریاک ايام فتنه بود و هر روز اتفاقات عجيبي در اين كشور
🔶🔶🔶🔶
#پسرک_فلافل_فروش
#پارت۱۰
🖌اهل کار
راوی:(دوستان شهید🌸)
بعضي از دوستان حتي برخي از بچه هاي مذهبي را مي شناسيم كه اخلاق
خاصي دارند!
كارهايي كه بايد انجام دهند با كندي پيش مي برند. جان آدم را به لب
مي رسانند تا يك حركت مثبت انجام دهند.
اگر كاري را به آنها واگذار كنيم، به انجام و يا اتمام آن مطمئن نيستيم. دائم بايد بالاي سرشان باشيم تا كار به خوبي تمام شود.
اين معضل در برخي از نهادها و حتي برخي مسئولان ديده مي شود.
برخي افراد هم هستند كه وقتي بخواهند كاري انجام دهند، از همه ي عالم و آدم طلبكار مي شوند.
همه ي امكانات و شرايط بايد براي آنها مهيا شود تا بلكه يك تحرك كوچكي پيدا كنند.
اميرالمؤمنين علي (علیه السلام) در بيان احوالات يكي از دوستانشان كه او را برادر
خود خطاب مي كردند فرمودند: او پرفايده و كم هزينه بود.
اين عبارت مصداق كاملي از روحيات هادي ذوالفقاري به حساب مي آمد. هادي به هرجا كه وارد مي شد پرفايده بود.
اهل كار بود. به كسي دستور نميداد. تا متوجه مي شد كاري بر زمين مانده، سريع وارد گود مي شد.
بارها ديده بودم كه توي هيئت يا مسجد، كارهايي را انجام مي داد كه كسي سراغ آن كارها نمي رفت؛ كارهايي مثل نظافت و شستن ظرفها و...
من شاهد بودم كه برخي دوستان مسجدي ما به دنبال استخدام دولتي و پشت ميز نشيني بودند و مي گفتند تا كار دولتي براي ما فراهم نشود سراغ كار ديگري نمي رويم.
آنها شخصيت هاي كاذب براي خودشان درست كرده بودند و مي گفتند خيلي از كارها در شأن ما نيست!
اما هادي اينگونه نبود. شخصيت كاذب براي خودش نمي ساخت. او براي رهايي از بيكاري كارهاي زيادي انجام داد. مدت ها با موتور، كار پيك انجام مي داد. در بازار آهن مشغول بود و...
مي گفت: در روايات اسلامي بي كاري بدترين حالت يك جوان به حساب مي آيد. بي كاري هزاران مشكل و گناه و ... را در پي خود دارد.
٭٭٭
هادي يك ويژگي بسيار مثبت داشت. در هر كاري وارد مي شد كار را به بهترين نحو به پايان مي رساند.
خوب به ياد دارم كه يك روز وارد پايگاه بسيج شد. يكي از بچه ها مشغول گچ كاري ديوارهاي طبقه ي بالاي مسجد بود. اما نيروي كمكي نداشت.
هادي يكباره لباسش را عوض كرد. با شلوار كردي به كمك اين گچ كار آمد.
او خيلي زود كار را ياد گرفت و كار گچ كاري ساختمان بسيج، به سرعت و به خوبي انجام شد.
مدتي بعد بحث حضور بچه هاي مسجد در اردوي جهادي پيش آمد. تابستان 1387 بود كه هادي به همراه چند نفر از رفقا از جمله سيد علي مصطفوي راهي منطقه ي پيراشگفت، اطراف ياسوج، شد.
هادي در اردوهاي جهادي نيز همين ويژگي را داشت. بي كار نمي ماند. از لحظه لحظه وقتش استفاده مي كرد.
در كارهاي عمراني خستگي را نمي فهميد. مثل بولدوزر كار مي كرد. وقتي كار عمراني تمام مي شد، به سراغ بچه هايي مي رفت كه مشغول كار فرهنگي بودند.
به آنها در زمينه ي فرهنگي كمك مي كرد. بعد به آشپز جهت پخت غذا مي رفت و...
با آن بدن نحيف اما هميشه اهل كار و فعاليت بود. هادي هيچ گاه احساس خستگي نميكرد.
تا اينكه بعد از پايان اردوي جهادي به تهران آمديم. فعاليت بچه هاي مسجد در منطقه ي پيراشگفت مورد تحسين مسئولان قرار گرفت.
قرار شد از بچه هاي جهادي برتر در مراسمي با حضور رئيس جمهور تقدير شود.
راهي سالن وزارت كشور شديم. بعد از پايان مراسم و تقدير از بچه هاي مسجد هادي به سمت رئيس جمهور رفت.
او توانست خودش را به آقاي احمدي نژاد برساند و از دوركمي با ايشان صحبت كند.
اطراف رئيس جمهور شلوغ بود. نفهميدم هادي چه گفت و چه شد. اما هادي دستش را از روي جمعيت دراز كرد تا با رئيس جمهور، يعني بالاترين مقام اجرايي كشور دست بدهد، اما همين كه دست هادي به سمت ايشان رفت، آقاي احمدي نژاد دست هادي را بوسيد!
رنگ از چهره ي هادي پريد. او كه هميشه مي خواست كارهايش در خفا باشد و براي كسي حرف نمي زد، اما يكباره در چنين شرايطي قرار گرفت.
ادامه دارد....
#بهار_عالمیان
همراهی با ما در ایتا:👇
@mahdi255noor
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
سوپرایز عالی از خادم امام زمان
میخوای بدونی امام زمان عزیزمون چه پیامی برات داره؟
یک کدوم از شماره های ۱ تا ۷ رو انتخاب کن و پیامتو بخون
*۱* https://digipostal.ir/c43iiqe
*۲* https://digipostal.ir/cgjt5d1
*۳* https://digipostal.ir/cq62fxr
*۴* https://digipostal.ir/cqkvs4f
*۵* https://digipostal.ir/cztze56
*۶* https://digipostal.ir/cwnsvm2
🔸🔸🔸
"بهار عالمیان"
کانال تخصصی مهدوی
@mahdi255noor
🔆قال علی (علیه السلام ): یاران مهدی همگی جوانند...
💠دورهمی مهدوی و وداع باماه خدا
💢ویژه جوانان و دانشجویان
🔶با سخنرانی حجه الاسلام جواد حاجی اکبری
🔹همراه با مسابقه واهدای جوایز
◻️به دانشجویان شرکت کننده به قید قرعه امتیاز وام ۱۰ میلیون تومانی تعلق میگیرد
🕦 زمان: یکشنبه ۱۱ اردیبیهشت
۱۱:۳۰ صبح
🏢 مکان :سالن آمفی تئاتر دانشکده منابع طبیعی
✅✅✅پخش زنده از طریق کانال ایتا کانون مهدویت دانشگاه اردکان
👇👇👇
قبل از ورود به پخش زنده لطفاً برنامه ایتا را بروزرسانی فرمایید. (پخش زنده در کانال ایتای کانون مهدویت سنجاق شده است)
@mahdavi_ardakan_uni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رویای حرم بر نوکر عیب نیست! (:🌱
مسابقه داریم!
اونم چه مسابقه ای😍
مسابقه ی نقاشی حرم💛
ویژه کودکان اردکـانـی تا دانش آموزان شـشـم ابتدایی. 🖇
نقاشی های قشنگتون رو
ببرید مسجد دوازده امام، شهرک فجر اردکان
و تحویل بدید.
تا یکشنبه شب( ۱۱ اردیبهشت) هم فرصت دارید. 🤩
همراه با مشخصات کامل،
نام و نام خانوادگی، نام پدر، سن، کد ملی، شماره همراه. 🎀
منتظر نقاشی های قشنگتون هستیم. 😌♥️
🔸🔸
"بهار عالمیان"
کانال تخصصی مهدوی
@mahdi255noor
⚘️بهار عالمیان⚘️
🔶🔶🔶🔶 #پسرک_فلافل_فروش #پارت۱۰ 🖌اهل کار راوی:(دوستان شهید🌸) بعضي از دوستان حتي برخي از بچه ها
🔶🔶🔶🔶
#پسرک_فلافل_فروش
#پارت۱۱
راوی:مهدی ذوالفقاری(برادرشهید🌸))
هادي بعد از دوراني كه در فلافل فروشي كار مي كرد، با معرفي يكي از دوستانش راهي بازار شد.
در حجره ي يكي از آهن فروشان پامنار كار را آغاز كرد. او در مدت كوتاهي توانايي خود را نشان داد. صاحبكار او از هادي خيلي خوشش آمد.
خيلي به او اعتماد پيدا كرد. هنوز مدت كوتاهي نگذشته بود كه مسئول كارهاي مالي شد.
چك ها و حساب هاي مالي صاحب كار خودش را وصول مي كرد.
آن ها آنقدر به هادي اعتماد داشتند كه چك هاي سنگين و مبالغ بالا را در اختيار او قرار مي دادند.
كار هادي در بازار هر روز از صبح تا عصر ادامه داشت.
هادي عصرها، بعد از پايان كار، سوار موتور خودش مي شد و با موتور كار مي كرد.
درآمد خوبي در آن دوران داشت و هزينه ي زيادي نداشت. دستش توي جيب خودش بود و ديگر به كسي وابستگي مالي نداشت.
يادم هست روح پاك هادي در همه جا خودش را نشان مي داد. حتي وقتي با موتور مسافركشي مي كرد.
دوستش مي گفت: يك بار شاهد بودم كه هادي شخصي را با موتور به ميدان خراسان آورد.
با اينكه با اين شخص مبلغ كرايه را طي كرده بود، اما وقتي متوجه شد كه او وضع مالي خوبي ندارد نه تنها پولي از او نگرفت، بلكه موجودي داخل جيبش را به اين شخص داد!
از همان ايام بود كه با درآمد خودش گره از مشكلات بسياري از دوستان و آشنايان باز كرد.
به بسياري از رفقا قرض داده بود. بعضي ها پول او را پس مي دادند و بعضي ها هم بعد از شهادت هادي ...
من از هادي چهار سال بزرگ تر بودم. وقتي هادي حسابي در بازار جا باز كرد، من در سربازي بودم.
دوران خدمت من كه تمام شد، هادي مرا به همان مغازه اي برد كه خودش كار مي كرد. من اين گونه وارد بازار آهن شدم.
به صاحب كار خودش مرا معرفي كرد و گفت: آقا مهدي برادر من است و در خدمت شما. بعد ادامه داد: مهدي مثل هادي است، همان طور مي توانيد اعتماد داشته باشيد. من هم ديگر پيش شما نيستم. بايد به سربازي بروم.
هادي مرا جاي خودش در بازار مشغول كرد. كار را هم به من ياد داد و رفت براي خدمت.
مدت خدمت او به خاطر داشتن سابقه ي بسيجي فعال كم شد. فكر مي كنم يك سال در سپاه حفاظت مشغول خدمت بود.
از آن دوران تنها خاطره اي كه دارم بازداشت هادي بود! هادي به خاطر درگيري در دوران خدمت با يكي از سربازان يك شب بازداشت شد.
تا اين كه روز بعد فهميدند حق با هادي بوده و آزاد شد.
هادي در آنجا به خاطر امر به معروف با اين شخص درگير شده بود. چند بار به او تذكر داده بود كه فلان گناه را انجام ندهد اما بي نتيجه بود. تا اينكه مجبور شد برخورد فيزيكي داشته باشد.
بعد از پايان خدمت نيز مدتي در بازار آهن كار كرد. البته فعاليت هادي در بسيج و مسجد زيادتر از قبل شده بود.
پيگيري كار براي شهدا و مبارزه با فتنه گران، وقت او را گرفته بود. بعد هم تصميم گرفت كار در بازار را رها كند!
صاحب كار ما خيلي از اخلاق و مرام و صداقت هادي خوشش مي آمد. براي همين اصرار داشت به هر قيمتي هادي را پس از پايان خدمت نگه دارد.
هادي اما تصميم خودش را به صورت جدي گرفته بود.
قصد داشت به سراغ علم برود. مي خواست از فرصت كوتاه عمر در جهت شناخت بهتر خدا بهره ببرد.
ادامه دارد...
#بهار_عالمیان
همراهی با ما در ایتا:👇
@mahdi255noor
⚘️بهار عالمیان⚘️
🔶🔶🔶🔶 #پسرک_فلافل_فروش #پارت۱۱ راوی:مهدی ذوالفقاری(برادرشهید🌸)) هادي بعد از دوراني كه در فلافل
🔶🔶🔶🔶
#پسرک_فلافل_فروش
#پارت۱۲
🖌ماشین🚙
راوی:(یکی ازدوستان مسجد)
شخصيت هادي براي من بسيار جذاب بود. رفاقت با او كسي را خسته نمي كرد.
در ايامي كه با هم در مسجد موسي ابن جعفر (علیه السلام) فعاليت داشتيم، بهترين روزهاي زندگي ما رقم خورد.
يادم هست يك شب جمعه وقتي كار بسيج تمام شد هادي گفت: بچه ها حالش رو داريد بريم زيارت؟
گفتيم: كجا؟! وسيله نداريم.
هادي گفت: من مي رم ماشين بابام رو مي يارم. بعد با هم بريم زيارت شاه عبدالعظيم (علیه السلام).
گفتيم: باشه، ما هستيم.
هادي رفت و ما منتظر شديم تا با ماشين پدرش برگردد. بعضي از بچه ها كه هادي را نمي شناختند، فكر مي كردند يك ماشين مدل بالا و...
چند دقيقه بعد يك پيكان استيشن درب داغون جلوي مسجد ايستاد. فكر كنم تنها جاي سالم اين ماشين موتورش بود كه كار مي كرد و ماشين راه مي رفت.
نه بدنه داشت، نه صندلي درست و حسابي و... از همه بدتر اينكه برق نداشت. يعني لامپ هاي ماشين كار نميكرد!
رفقا با ديدن ماشين خيلي خنديدند. هر كسي ماشين را مي ديد مي گفت: اينكه تا سر چهارراه هم نمي تونه بره، چه برسه به شهر ري.
اما با آن شرايط حركت كرديم. بچه ها چند چراغ قوه آورده بودند. ما در طي مسير از نور چراغ قوه استفاده مي كرديم.
وقتي هم مي خواستيم راهنما بزنيم، چراغ قوه را بيرون مي گرفتيم و به سمت عقب راهنما مي زديم.
خلاصه اينكه آن شب خيلي خنديديم. زيارت عجيبي شد و اين خاطره براي مدت ها نقل محافل شده بود.
بعضي بچه ها شوخي مي كردند و مي گفتند: مي خواهيم براي شب عروسي، ماشين هادي را بگيريم و...
چند روز بعد هم پدر هادي آن پيكان استيشن را كه براي كار استفاده مي كرد فروخت و يك وانت خريد.
ادامه دارد....
#بهار_عالمیان
همراهی با ما در ایتا:👇
@mahdi255noor
#مهدویت_درقرآن
🔅آیه ای از سوره هود
📖قَالَ لَوْ أَنَّ لِى بِکُمْ قُوَّةً أَوْ ءَاوِى إِلَى رُکْنٍ شَدِیدٍ
[هود/۸۰]
🔸ای کاش در برابر شما قدرتی داشتم یا به اساسی محکم پناه میگرفتم.
🔹امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند:
وقتی حضرت لوط این سخن را به قومش میگفت آرزو داشت که توانایی قائم عليه السلام را داشته باشد و با این جمله ،استواری اصحاب او را ياد کرده.
زیرا مردی از اصحاب او(امام زمان عجلاللهتعالیفرجه )قدرت چهل مرد را دارد و قلبش از پارهی آهن استوارتر است.
📚 البرهان فی تفسیر القرآن،ج۳،ص۱۲۹
کمال الدین، ج۲،ص۶۷۲
🔸🔸🔸🔸🔸🔸
"بهار عالمیان"
بزرگترین کانال تخصصی مهدوی اردکان
@mahdi255noor
#پرسشوپاسخمهدوی
⁉️ چرا بیشتر یاران حضرت مهدی(عج) مرد هستند و تنها عده محدودی زن در بین آنان حضور دارند؟ این عده کم، چه کاری می توانند انجام دهند؟!؟!؟؟
✅ ویژگی ها و مشکلات جنگ، به گونه ای است که نه با جسم زن و نه با روح زن سازگار است، برای همین است که وظیفه جهاد از دوش آنان برداشته شده، مگر در زمان ضرورت.
✅یاری رساندن زنان به حضرت، تنها منحصر به جبهه و شهادت (مداوای مجروحان و سرپرستی بیماران) نیست، بلکه عرصه های فرهنگ و تربیت و اجتماع و....را هم در بر می گیرد.
🔺ابوسعید خدری می گوید: «هرجا که دجال قصد می کند به آنجا برود، زنی به نام لئیبه، پیش از او خود را به آنجا می رساند و مردم را از وجود دجال آگاه می کند تا از او دوری بجویند و از عاقبت کارش برحذر باشند.»
#امام_زمان
🔸🔸🔸🔸🔸🔸
"بهار عالمیان"
بزرگترین کانال تخصصی مهدوی اردکان
@mahdi255noor
🌷
💐مداومت در دعا برای ظهور حضرت ولیعصرعلیهالسلام باعث طول عمر و برکاتی است که برای صلهی رحم بیان شده...
🔸حضرت رضا از قول پیامبر علیه السلام میفرمایند:
هر کس صلهی رحم را اهمیت دهد و آن را ضمانت کند، من ضمانت میکنم که خدای متعال او را دوست بدارد، عمر طولانی، وسعت رزق و داخلشدن به بهشت نصیب او شود.
🔸مهمترین صلهی رحم، صلهی رحم به پدران حقیقی است. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم میفرمایند:
من و علی پدران این امتیم.
🔸حضرت عسکری علیهالسلام میفرمایند:
هرکس صلهی رحم نَسَبی کند خدا در بهشت هزار درجه به او میدهد که فاصلهی هر درجهاش به اندازهی دویدن اسبی در صد هزار سال است!
اما اگر هر کس صلهی رحم پدران حقیقیاش را انجام دهد، فضائل و اجر آن تفاوت بین فضل پیامبر و امیرالمؤمنین علیهماالسلام نسبت به پدر و مادر نَسَبی خود شخص است!
🔸در این ایام نزدیکترین رحم به پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم، حضرت بقیه الله علیهالسلام است. رعایت حق او و عرض ادب به او در حقیقت رعایت پدران حقیقی است
#مکیال_المکارم
🔸🔸🔸🔸🔸🔸
"بهار عالمیان"
بزرگترین کانال تخصصی مهدوی اردکان
@mahdi255noor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📸سخنان کوتاه امام جمعه محترم اردکان در مورد #حوزه و #طلبگی
🔰پذیرش حوزه علمیه امام صادق علیه السلام اردکان
🔹مهلت: پایان اردیبهشت ماه
◀️مقطع سیکل: پایه هشتم، نهم و دهم
◀️مقطع دیپلم: پایه یازدهم و دوازدهم
✍ برای ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر با شماره 09140711699 تماس بگیرید یا به ساختمان جدید حوزه مقابل سی ان جی میدان چادرملو مراجعه نمایید.
#رسانه_باشید
⚘️بهار عالمیان⚘️
🔶🔶🔶🔶 #پسرک_فلافل_فروش #پارت۱۲ 🖌ماشین🚙 راوی:(یکی ازدوستان مسجد) شخصيت هادي براي من بسيار جذاب
🔶🔶🔶🔶
#پسرک_فلافل_فروش
#پارت۱۳
🖌فتنه
راوی:(یکی ازدوستان مسجد)
سال 1388 از راه رسيد. اين سال آبستن حوادثي بود كه هيچ كس از نتيجه ي آن خبر نداشت!
بحث هاي داغ انتخاباتي و بعد هم حضور حداكثري مردم، نقشه هاي شوم دشمن را نقش بر آب كرد.
اما يك باره اتفاقاتي در كشور رخ داد كه همه چيز را دست خوش تغييرات كرد. صداي استكبار از گلوي دو كانديداي بازنده ي انتخابات شنيده شد.
يك باره خيابان هاي مركزي تهران جولان گاه حضور فرزندان معنوي بي بي سي شد!
هادي در آن زمان يك موتور تريل داشت. در بازار آهن كار مي كرد. اما بيشتر وقت او پيگيري مسائل مربوط به فتنه بود.
غروب كه از سر كار مي آمد مستقيم به پايگاه بسيج مي آمد و از رفقا اخبار را مي شنيد.
هر شب با موتور به همراه ديگر بسيجيان مسجد راهي خيابان هاي مركزي تهران بود.
مي گفت: من دلم براي اين ها مي سوزد، به خدا اين جوانها نمي دانند چه مي كنند، مگر مي شود تقلب كرد آن هم به اين وسعت؟!
يك روز هادي همراه سيد علي مصطفوي جلوي دانشگاه رفتند.
جمعيت اغتشاش گران كم نبود. جلوي دانشگاه پارچه ي سياه نصب كرده و تصاوير كشته هاي خيالي اغتشاش گران روي آن نصب بود.
هادي و سيد علي از موتور پياده شدند. جرئت مي خواست كسي به طرف آن ها برود.
اما آن ها حركت كردند و خودشان را مقابل تصاوير رساندند. يك باره همه ي عكس ها را كنده و پارچه ي سياه را نيز برداشتند.
قبل از اين كه جمعيت فتنه گر بخواهد كاري كند، سريع از مقابل آنها دور شدند. آن شب بي بي سي اين صحنه را نشان داد.
٭٭٭
در ايام فتنه يكي از كارهاي پياده نظام دشمن، كه در شبكه هاي ماهواره اي آموزش داده مي شد، نوشتن اهانت به مسئولان و رهبر انقلاب روي ديوارها و ... بود.
هادي نسبت به مقام معظم رهبري(مدظله العالی) بسيار حساس بود. ارادت او به ساحت ولايت عجيب بود.
يادم هست چند ماه كه از فتنه گذشت، طبق يك برنامه ريزي از آن سوي مرزها، همه ي اتهامات، كه تا آن زمان به رئيس جمهور وقت زده مي شد به سمت رهبري انقلاب رفت!
آنها در شبكه هاي ماهواره اي تبليغ مي كردند كه چگونه در مكان هاي مختلف روي ديوارها شعارنويسي كنيد. بيشتر صبح ها شاهد بوديم كه روي ديوارها شعار نوشته بودند.
هادي از هزينه ي شخصي خودش چند اسپري رنگ تهيه کرد و صبح هاي زود، قبل از اين كه به محل كار برود، در خيابان هاي محل با موتور دور مي زد. اگر جايي شعاري عليه مسئولان روي ديوار مي ديد، آن را پاک مي کرد.
يکي از دوستانش مي گفت: يک بار شعاري را گوشه اي از پل عابر ديده بود. به من اطلاع داد که يک شعار را در فلان جا فلان قسمت نوشته اند و من دارم مي روم که آن را پاك کنم.
گفتم: آخه تو از کجا ديدي که اونجا شعار نوشته اند!؟
گفت: من هر شب اين مناطق را چک مي کنم، الان متوجه اين شعار شدم.
بعد ادامه داد: کسي نبايد چيزي بنويسد، حالا که همه ي مردم پاي انقلاب ايستاده اند ما نبايد به ضد انقلاب اجازه ي جولان دادن و عرض اندام بدهيم.
هادي خيلي روي حضرت آقا حساس بود.
يک بار به او گفتم اگر شعاري ضد حکومت روي ديوار بنويسند و ما برويم آن را پاك کنيم، چه سودي داره چرا اين همه وقت مي گذاري تا شعار پاک کني؟ اين همه پاک مي ُ کني، خب دوباره مي نويسند!
گفت: نه، اين كساني كه مي نويسند زياد نيستند. اما مي خوان اينطور جلوه بدهند كه خيلي هستند. من اينقدر پاک مي کنم تا ديگر ننويسند.
در ثاني اين ها دارند يه مسئله را كه به قول خودشون به رئيس جمهور مربوط مي شه به حساب رهبري و نظام مي گذارند. اين ها همه برنامه ريزي شده است.
ادامه دارد...
#بهار_عالمیان
همراهی با ما در ایتا:👇
@mahdi255noor
🌷
توصیہ آیت الله ڪشمیرےبراےرفاقت با #امام_زمان(عج)🌹
روزےیڪ ساعت با حضرت خلوت ڪنہ، متوجہ حضرت بشوید.
زیارت «سلام علے آل یاسین» را بخواند.
بعد زیاد بگویید: «یا صاحب الزمان اغثنے، یا صاحب الزمان ادرکنے، المستعان بک یابن الحسن»، زیاد بگویید،
توسل بکنید بہ ایشان، یک خرده رفاقت پیدا مےشود...
#امام_زمان
🔸🔸🔸🔸🔸🔸
"بهار عالمیان"
بزرگترین کانال تخصصی مهدوی اردکان
@mahdi255noor
⚘️بهار عالمیان⚘️
🔶🔶🔶🔶 #پسرک_فلافل_فروش #پارت۱۳ 🖌فتنه راوی:(یکی ازدوستان مسجد) سال 1388 از راه رسيد. اين سال آ
🔶🔶🔶🔶
#پسرک_فلافل_فروش
#پارت۱۴
🖌فدایی رهبر
اوج جسارت به رهبر انقلاب در ايام فتنه، روز سيزده آبان رقم خورد. در اين روز باطن اعمال كثيف فتنه گران نمايان شد.
آن روز رهبر عزيز انقلاب علناً مورد حملات كلامي آن ها قرار گرفت. آنها مقابل دانشگاه تهران تجمع كردند و بعد از اهانت به تصاوير مقام عظماي ولايت قصد خروج از دانشگاه را داشتند.
اما با ممانعت نيروي انتظامي روبه رو شده و به داخل دانشگاه برگشتند. اما به جسارت هاي خود ادامه دادند!
خوب به ياد دارم كه همان روز يكي از دوستان شهيد ابراهيم هادي تماس گرفت و از من پرسيد: امروز جلوي دانشگاه در فلان ساعت چه خبر بوده؟!
با تعجب گفتم: چطور؟!
گفت: من مي خواستم بروم به محل كارم، يك لحظه در كنار اتاق دراز كشيدم و از خستگي زياد خوابم برد.
با تعجب ديدم كه ابراهيم هادي و همه ي دوستان شهيدش نظير رضا گوديني و جواد افراسيابي و... با لباس نظامي روبه روي درب دانشگاه ايستاده اند و با عصبانيت به درب دانشگاه تهران نگاه مي كنند.
گفتم: يكي از دوستان من در حراست دانشگاه تهران است، الان خبر می گيرم.
به او زنگ زدم و پرسيدم: فلان ساعت جلوي درب دانشگاه چه خبر بود؟
ايشان هم گفت: دقيقاً در همين ساعت كه مي گويي پلاكارد بزرگ تصوير حضرت آقا را پاره كردند و شروع كردند به جسارت كردن به مقام معظم رهبري!
٭٭٭
لباس پلنگي بسيار زيبا و نو پوشيده بود. موتورش را تميز كرده بود. گفتم: هادي جان كجا؟ مي خواي بري عمليات!؟
يكي ديگه از بچه ها گفت: اين لباس كماندويي رو از كجا آوردي؟ نكنه خبرايي هست و ما نمي دونيم!؟
خنديد و گفت: امروز ميخوان جلوي دانشگاه تجمع كنند. بچه هاي بسيج آماده باش هستند. ما هم بايد از طريق بسيج كار كنيم. اين وظيفه است.
گفتم: مگه نمي خواي بري سر كار. با اين كارهايي كه تو مي كني صاحب كار حتماً اخراجت مي كنه.
لبخندي زد و گفت: كار رو براي وقتي مي خوايم كه تو كشور ما امنيت باشه و كسي در مقابل نظام قرار نگيره. بعد به من گفت: برو سريع حاضر شو كه داره دير مي شه.
رفتيم به سمت ميدان انقلاب. يك مقرّي بود كه نيروهاي بسيج در آن مستقر بودند. قرار بود به آنجا رفته و پس از گرفتن تجهيزات منتظر دستور باشيم.
در طي مسير يك باره به مقابل درب دانشگاه رسيديم. درست در همان موقع جسارت اغتشاش گران به رهبر معظم انقلاب آغاز شد.
هادي وقتي اين صحنه را مشاهده كرد ديگر نتوانست تحمل كند! به من گفت: همين جا بمون... سريع پياده شد و دويد به سمت درب اصلي دانشگاه.
من همين طور داد مي زدم: هادي برگرد، تو تنهايي مي خواي چي كار کنی؟ هادی ... هادی ...
اما انگار حرف هاي من را نمي شنيد. چشمانش را اشك گرفته بود. به اعتقادات او جسارت مي شد و نمي توانست تحمل كند.
همين طور كه هادي به سمت درب دانشگاه مي دويد يك باره آماج سنگ ها قرار گرفت.
من از دور او را نگاه مي كردم. مي دانستم كه هادي بدن ورزيده اي دارد و از هيچ چيزي هم نمي ترسد. اما آنجا شرايط بسيار پيچيده بود.
همين كه به درب دانشگاه نزديك شد يك پاره آجر محكم به صورت هادي و زير چشم او اصابت كرد.
من ديدم كه هادي يك دفعه سر جاي خودش ايستاد. مي خواست حركت كند اما نتوانست!
خواست برگردد اما روي زمين افتاد! دوباره بلند شد و دور خودش چرخيد و باز روي زمين افتاد.
از شدت ضربه اي كه به صورتش خورد، نمي توانست روي پا بايستد. سريع به سمت او دويدم. هر طور بود در زير باراني از سنگ و چوب هادي را به عقب آوردم.
خيلي درد مي كشيد، اما ناله نمي كرد. زخم بزرگي روي صورتش ايجاد شده و همه ي صورت و لباسش غرق خون بود.
هادي چنان دردي داشت كه با آن همه صبر، باز به خود مي پيچيد و در حال بي هوش شدن بود.
سريع او را به بيمارستان منتقل کرديم.
چند روزي در يكي از بيمارستان هاي خصوصي تهران بستري بود. آن جا
حرفي از فتنه و اتفاقي كه برايش افتاده نزد.
آن ضربه آنقدر محکم بود که بخش هايي از صورت هادي چندين روزبي حس بود.
شدت اين ضربه باعث شد که گونه او شکافته شد و تا زمان شهادت، وقتي هادي لبخند مي زد، جاي اين زخم بر صورت او قابل مشاهده بود.
بعد از مرخص شدن از بيمارستان، چند روزي صورتش بسته بود. به خانه هم نرفت و در پايگاه بسيج مي خوابيد، تا خانواده نگران نشوند. اما هر روز تماس مي گرفت تا آن ها نگران سلامتي اش نباشند.
بعدها رفقا پيگيري كردند و گفتند: بيا هزينه درمان خودت را بگير، اما هادي كه همه هزينه ها را از خودش داده بود لبخندي زد و پيگيري نكرد.
ادامه دارد...
⚘️بهار عالمیان⚘️
🔶🔶🔶🔶 #پسرک_فلافل_فروش #پارت۱۴ 🖌فدایی رهبر اوج جسارت به رهبر انقلاب در ايام فتنه، روز سيزده آبان
حتي يكي از دوستان گفت: من پيگيري مي كنم و به خاطر اين ماجرا و بستري شدن هادي، برايش درصد جانبازي مي گيرم.
هادي جواب او را هم با لبخندي بر لب داد!
هادي هيچ وقت از فعاليت هاي خودش در ايام فتنه حرفي نزد، اما همه دوستان مي دانستند كه او به تنهايي مانند يك اكيپ نظامي عمل مي كرد.
ادامه دارد...
#بهار_عالمیان
همراهی با ما در ایتا:👇
@mahdi255noor