eitaa logo
❀ شهید غلامرضا حسین زاده❀
69 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
23 فایل
لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا اندوهگین نباش که خدا با شماست🤍✨ لینک بخش کنین امامون تنهاست...😔 https://eitaa.com/mahdi_aziz_ma
مشاهده در ایتا
دانلود
جمال به تمام معنا یک دانشجوی مسلمان بود. در حضور در کلاس بسیار منظم بود,اکثر جزوه هایش به عنوان منبع درس مورد استفاده دانشجو ها قرار می گرفت. از طرف دیگر به تمام معنا یک فرد مسلمان و مؤمن بود. نه تنها خودش که روی اطرافیان هم حساس بود. گذاشتن ناخن بلند و بازگشتن دکمه های پیراهن دانشجو ها اذیتش می کرد و تذکر می داد. حتی تقلب را خلاف شرع می دانست. می گفت ما شهره پیدا کردیم به اسم مسلمان, نباید در کارهایمان تقلب کنیم. 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷
مناجات نامه سردار شهید اسکندری : ( ماه رجب )گذشت و من از خود نگذشتم خدایا چرا غافل هستیم؟ چرا خواب رفتیم؟ چرا ظلمات تنمان و قلبمان را گرفته؟ چرا نور تو ، ولایت تو محبت تو در وجودمان کم رنگ شده؟ حاج عبدالله اسکندری 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
﷽❣ ❣﷽ یا رب چه شود زان گل‌نرگس خبرآید آن یار سفر کردهٔ ما از سفر آید شام سیه غیبت کبری به سر آید امید همه منتظران منتظر آید 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷
🌹عملیات کربلای 5 بود. برای دیدنم آمد، وقت نماز شد، به نماز ایستاد. آتش عراق شروع شد. روی زمین خوابیدم. از شدت انفجارهازمین می لرزید اما هاشم نه. انگار نه انگار زیر باران ترکش است،تمام قامت ایستاده وقنوت نماز میخواند. بعد نماز وصیت کرد:نماز دفنم را فلانی یا فلانی یا فلانی بخواند.(نام سه روحانی شیراز که باهم اختلاف نظر داشتند را گفت) دوست داشت شهادتش عامل وحدت باشد،نه اختلاف! با من خداحافظی کرد و رفت. همان شب شهید شد. هاشم اعتمادی 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
🌷رکود بر جبهه‌های غرب حاکم شده بود. فرماندهان مصمم بودند عملیاتی را انجام دهند و بهترین گزینه آزادسازی ارتفاعات میمک بود. اما ستون پنجم هم بیکار ننشسته بود و خبرهای جبهه را به دشمن مخابره کرده بود. به همین خاطر منتظر حمله بودند. از طرفی هم طرح عملیات ریخته شده بود و باید انجام می‌شد. ولی‌الله معاون تیپ بود. اشک ریزان به نماز ایستاد. در قنوت نماز از خدواند طوفان و باران را با هم می‌خواست. فقط در این صورت بود که آمادگی دشمن غیر فعال می‌شد. 🌷هنوز از نماز ولی‌الله و توسل فرماندهان چیزی نگذشته بود که طوفان شروع شد. کم کم به حدی شدت گرفت که در جبهه خودی چادرها را از جا کند و در جبهه دشمن، دیده‌بان‌ها را از ارتفاعات به دل سنگرهاشان کشاند. با این عنایت الهی عملیات شروع شد. وقتی نیروهای خودی، خودشان را بالای سر عراقی‌ها رساندند، تازه از خواب خوش بیدار می‌شدند و فقط عده کمی از آن‌ها توفیق فرار را پیدا کردند! 🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید معزز ولی‌الله چراغچی مسجدی، قائم مقام فرمانده لشکر ۵ نصر خراسان رضوی 🙏شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ➥
🥀🕊 تولد ۴ مرداد ۱۳۴۲ بابل شهادت ۲۹ آبان ۱۳۶۲ منطقه عملیاتی پنجوین کردستان عراق امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز می‌باشد ✍ بخش‌هایی از وصیتنامه این شهید عزیز ✅ بارخدايا،مارااخلاص‌ ونيت‌ كامل‌ عنايت‌ فرماتاتوراباچشم‌ دل‌ عبادت‌ كنيم‌ و اطاعت‌ از آن‌ قادر متعال‌ نماييم‌. ✅خدايا،ماراتوفيق‌ شهادت‌ ده‌ وخون‌ ما را همچون‌ جهشي‌ دردل‌ مسلمانان‌ ايجادكن‌ تا براي‌ احياي دين‌ توقيام‌ كنندو پليديان ‌و منافقان‌ را از صحنه‌ روزگار محو كنند. ✅ بار خدايا، اراده‌ ما و ملت‌مان‌ را آنچنان‌ محكم‌ و قوي‌ گردان‌ كه‌ هرگز سستي‌ و تزلزل‌ در وجود اين‌ امت‌ اسلامي‌ راه پيدا نكند و ما را در دنيا و آخرت‌ سرافراز بگردان‌ ✅‌ اي‌ ملت‌ ايران‌، اسلام‌ عزيز را كه‌ به آن ايمان‌ آورده‌ايد را پاي‌ بند باشيد و همچنان‌ در صحنه‌ انقلاب‌ باشيد. اسلام‌ عزيز را كه‌ امام‌حسين‌(ع) با خون‌ رنگين‌ خود آبياري‌ كرده، ما بايد تداوم‌ بخش‌ آن‌ دين‌ و مكتب‌ باشيم‌. ✅ انسان‌ اگر به‌ دنيا و زرق‌ و برق ‌آن‌ نگاه‌ كند و به‌ آخرت‌ نيانديشد، بداند كه‌ شكست‌ خواهد خورد 📡
﷽❣ ❣﷽ دوش در وقت سحر شمع دل افروخته ام نرگس مست تو را دیده ام و سوخته ام به تمنای وصال تو ز سر تا به قدم چشم گردیده به راه قدمت دوخته ام 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷
📌 شهیدی که داعشی ها جگرش را بیرون کشیدند 🔹️ از عــراق برڱشت .گفت: بابا من برگشتـم تا به سوریہ بروم؟! ◇ گفـتم :با چه خـاطرجمعے چنین حرفی می‌زنے؟؟ ◇ گفـت: بابابه من الهام شده که اگر اعزامی صورت بگیرد من در اعزام هستم. ◇ می‌گفت: یک روز ، بـعداذان صبح به حرم حضـرت عـباس (ع) رفتم. خیلی دور ضـریح خـلوت بود. با قمر بنی‌هاشم (ع) عهـد کردم. از او که اولین مدافع حرم حضرت زینب (س) در این کره خاکی بودند خواستم که اگر مرا قابل بدانند اجازه بدهند راهی دفاع از حرم حضرت زینب شوم. ◇ مردد بودم اینجا بمانم یا به سوریه بروم، عاجزانه خواستم. در حرم را بسته بودند. ارتباطی قلبی برقرار شد خواب نبودم، اما الهامی به من شـد که دعوت شدم و آقا مرا پذیرفــت. 🔹️ تروریست ها در خان طومان جگرش را بیرون کشیدند و به حمزه شهدای مدافع حرم معروف شد. 📡 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
قایقها به گل نشسته بود و دشمن یک نفس روی آن ها آتش می ریخت...رحمان رفت توی آب... قایق اول را که آزاد کرد،عقب عقب توی آب شروع کرد به سمت قایق دوم راه رفتن... گفتم چرا این جوری؟ گفت:نمیخوام قیامت اسمم جزء کسایی باشه که به دشمن پشت کردن! 📡
✨﷽✨ ✅ دین؛ مُزاحِم یا مُراحِم؟! برخوردها خيلى تفاوت دارد. كسى كه به تو مى‌گويد: اگر اين كار را بكنى مى‌سوزانمت، با كسى كه مى‌گويد: اين كار را نكن، كه مى‌سوزى و تو مى‌بينى كه دارد دامنت را خاموش مى‌كند، دارد بارش رحمتش را بر تو و وجود تو مى‌ريزد، آيا حالت تو در رابطه با او فرق نخواهد كرد؟! در رابطه با مذهب هم، نيز همين تلقّى را داريم. خيال مى‌كنيم كه اسلام، دينى است كه مدام به هر چيزى كه مى‌خواهيم دست بزنيم، مى‌گويد: بكن نكن. مدام مزاحم ماست؛ مى‌خواهيم غذا بخوريم، مى‌خواهيم بنشينيم، مى‌خواهيم بخوابيم و...، مدام مى‌گويد: بكن نكن! گاهى اوقات با بعضى از رفقا كه در جمعى هستيم من خودم خجالت مى‌كشم كه به ايشان بگويم، گوشت نخوريد، برنج نخوريد، كه چاق يا لاغر مى‌شويد! من خودم شرمنده مى‌شوم. اين بكن و نكن‌هاى ما يواش يواش خستگى و نفرت مى‌آورد؛ تا چه رسد به مذهبى كه از روز اولىّ كه تو مى‌خواهى حركت کنی... مى‌خواهى دوست شوى، دشمن شوى، غضب كنى، شهوتى اجرا كنى، هر قدمى و هر گامى كه مى‌خواهى بردارى، با امر و نهى همراه است. همين‌هاست كه بغض و نفرت مى‌آورد و رضا را مى‌گيرد.. بار تكليف، بار سنگينى است. مگر اين كه پاى محبّتى در ميان باشد تا اين بار را سبك كند! برشی از کتاب 📚 فوز سالک 📡
✍امام حسین (علیه السلام) فرمودند: خدایا! من از تو توفیق هدایت شدگان، و رفتار پرهیزکاران، و نصیحت کردن توبه کنندگان، و عزم و اراده صابران، و ترس اهل خشیت [الهی]، و تلاش اهل علم، و زینت پرهیزکنندگان، و ترس جزع کنندگان را درخواست دارم تا از تو خوف داشته باشم. 📚بحارالانوار، ج ۹۴، ص ۱۹۱، ح ۵ 📡 ↶【بہ ما
📌 شهادت در برف و الهام به مادر شهید 🔹️ مادر شهيد «محمدعلي اصلانی» : «محمدعلی» چون تنها پسرم بود بعد از مرگ پدرش کفیل من و از سربازی معاف شد اما در دلش شوق جبهه رفتن بود. من به او می گفتم: مادرجان! من به جز تو كسي را ندارم  پيش من بمان  و به جبهه نرو ،  تا اينكه يك روز  محمد علی رضایت گرفت و رفت 🔹️ محمد علی در چند مرحله اعزام شد و به جبهه رفت و سرانجام در یکی از شبهای سرد و برفی دیماه خبر شهادتش را آوردند. روزي كه به شهادت رسيد انگار به من الهام شده بود، برف مي آمد و خيلي هوا سرد بود. من و دخترم در خانه بودیم. دردی به جانم نشست و به دخترم گفتم: نمي دانم انگار يك چيز به کمر من خورده و خيلي درد مي كند. و به یاد محمد علی گریه میکردم و خوابم برد و در خواب دیدم گلوله ای به پشت محمد علی اصابت و روی برف افتاده و به شهادت مي رسد. آن شب انگار من هم  گلوله خورده بودم و چنین احساسی داشتم. 🔹️ صبح آمدند وگفتند: پسرت به شهادت رسيده است وچند روز بعد پیکرش را آوردند. 🔹️ به راستی چگونه پاسخ این "مادران شهدا" را که این چنین تنها سرپناه وامید خود را فداکردند را خواهیم داد. 📡