eitaa logo
❀ شهید غلامرضا حسین زاده❀
69 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
2.4هزار ویدیو
23 فایل
لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا اندوهگین نباش که خدا با شماست🤍✨ لینک بخش کنین امامون تنهاست...😔 https://eitaa.com/mahdi_aziz_ma
مشاهده در ایتا
دانلود
1.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷🕊 🌿💌 وقتی انسانی به خدا وصل شد، همه‌اش می‌شود مغناطیس الهی، جذب می‌کند، این شهید است.
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 《شهید میرزا یونس(میرزا کوچک خان جنگلی) 》 * متولد: ۱۲۵۷ * شهادت: ۱۱ آذر ۱۳۰۰ * محل دفن: رشت از افسران سپاه جنگل بود جلوی میرزا را گرفت، گفت: «آقا میرزا این همه عقب‌نشینی برای چی؟ چرا دستور مقاومت نمی‌دهی‌؟ سربازانم هم گرسنه‌اند و روحیه‌شان از عقب‌نشینیِ مداوم متزلزل شده. این وضع برای ما غیرقابل تحمل است. 💓میرزا مثل پدری مهربان، دلداری‌اش داد و به او گفت: «جنگ با قوای دولت به مصلحت نیست. این یک نحو برادر‌ کُشی است و باید حتی‌المقدور از این عمل پرهیز کرد…» میرزا برای سربازان هم سخنرانی کرد و دلیل عقب‌نشینی برایشان گفت. ولی آن‌ها خسته، و بریده بودند. سپاه حق دیگر توان ایستادگی نداشت، میرزا به مولایش امام حسین (ع) اقتدا کرد. 💠 شب عاشورای سال ۶۰ هجری داشت دوباره تکرار می شد، او یاران را جمع کرد و این چنین گفت: «رفقا آن‌طور که من فهمیده‌ام مقصد دولت و نیروی تعقیب‌کنده ما دستگیری شخص من است و بنابراین مایل نیستم شما برای خاطر من در زحمت و رنج باشید و اجازه می‌دهم که به میل خودتان هرجا که می‌خواهید بروید امیدوارم یک‌بار دیگر موفق شوم که لذت دیدارتان را درک نمایم.» 💦خیلی‌ها آمدند تا با میرزا خداحافظی کنند. میرزا هم با چشم‌های اشک‌آلود از آن‌ها خداحافظی کرد و به یکایک آن‌ها خرجی داد. از جمعیت هشت‌صد نفره فقط هشت نفر با میرزا باقی‌ ماندند 🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میرزا بعدها در آخرین نامه‌اش گفته بود: «افسوس می‌خورم که مردم ایران مُرده‌پرستند و هنوز قدر این جمعیت را نشناخته‌اند. البته بعد از محو ما خواهند فهمید که بوده‌ایم و چه می‌خواسته‌ایم و چه کرده‌ایم. اکنون منتظرند روزگاری را ببینند که از جمعیت ما اثری در میان نباشد اما وقتی از افکارشان نتایج تلخ مشاهده کردند آن‌وقت است که ندامت حاصل خواهند نمود و منزلت ما را خواهند دریافت. ..............................
🕊♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آقا مهدی نسبت به اطرافش بی تفاوت نبود، مثلا اگر همسایه مشکلی داشت، مشکلش را رفع می کرد حتی در خیابان اگر برای کسی مشکلی پیش می آمد بی تفاوت رد نمی شد. در روز خرید عروسی صحنه ای که خودم بودم و دیدم؛ برای خرید رفته بودیم و قصد برگشتن داشتیم که یک موتور که دو نفر خانم و آقا سوارش بودند و معلوم بود که رابطه شرعی با یکدیگر ندارند، تصادف کرد و آقای موتور سوار از ترس اینکه بلایی سر خانم آمده باشد فرار کرد. آقا مهدی با دیدن این صحنه به من گفت که در خودرو بنشین و درها را قفل کن وخودش را به سرعت به موتورسوار رساند و با منحرف کردن موتور سوییچ را در آورد و مانع فرار او شد تا پلیس بیاید و رسیدگی کند.