هدایت شده از پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
▫️ما و گفتارهای رهبر معظم انقلاب
🖌 نوشتاری از #مهدی_جمشیدی عضو هیات علمی گروه #فرهنگ_پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
🔹 نیاز به ایجاد و استقرار دفتری است مشتمل بر «نیروهای فکری واکنش سریع» است که از «بضاعت علمی و نظری بالا»یی نسبت به نظریات رهبر انقلاب و همچنین مقولۀ فرهنگ، برخوردار باشند تا بتوانند مأموریّتهای خاص را دربارۀ گفتارها و اندیشههای فرهنگی رهبر انقلاب انجام دهند...
🔍 متن کامل را اینجا بخوانید👇
🌐 iict.ac.ir/goftarrahbari
#یادداشت
سایت I ایتا I بله I آپارات I اینستاگرام
🆔 @iictchannel
🔻تنبّه به ضرورت تاریخیِ حلقههای میانی
🖊مهدی جمشیدی
[یکم]. واقعیّتی که در عمل با آن مواجه هستیم، «نیروهای انقلابی» است و نه «جبهۀ انقلاب». چسبندگیها و پیوستگیها، اندک هستند و هر نیرویی، بنا به تشخیص و بضاعت خودش، کنش دارد و نمیداند دیگران چه طرحی دارند. نقشۀ عملیاتیِ واحدی در میان نیست؛ چون یک «قرارگاه مرکزی» در عرصۀ فرهنگ و معرفت وجود ندارد. اگر در جنگ هویّتی و شناختی به سر میبریم، بهحتم باید در پی انجام عملیات مشترک و تقسیمکار باشیم و این مستلزم وجود قرارگاه هست. شوکها و موجهای فرهنگی در سالهای آغازین دهۀ هفتاد، نیروهای انقلابی را برانگیخت تا به تشکیلات و همبستگی و همافزایی رو بیاورند و طرحهای ذهنیشان را با یکدیگر در میان بگذارند و همگی، در یک خط واحد به حرکت درآیند. در آن سو، حلقۀ کیان قرار داشت که از سالهای پیش، حیات گروهی و حلقهای خویش را آغاز کرده بود و بهصورت جمعی و تشکیلاتی عمل میکرد، اما در این سو، تازه چنین تنبّه و توجّهی پدید آمده بود. بااینحال، متأسفانه این اجتماعاتِ انقلابیِ نخبگانی نیز دوام نیاوردند. هنگامیکه علامه مصباح، به تقابل با موج اصلاحطلبیِ سکولار رو آورده بود و میکوشید با رویکرد فلسفی خویش، بنیانهای معرفتی آنها را بیثبات کند، رهبر انقلاب به ایشان گفته بودند که برای این مواجهه و تقابل، نیاز به یک اجتماعِ معرفتی دارید و باید از طریق تشکیلاتِ منسجم پیش بروید تا شخص شما، کمتر در معرض ترور شخصیّت و تخریب قرار بگیرید. بر همین اساس بود که ایشان، کانون طلوع را تأسیس کرد. البته سالها طول کشید تا این کانون، فعلیّت و عینیّت بیابد و به میدان مواجهه وارد بشود. پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی نیز طرح دیگری برای مواجهۀ معرفتی با جریان دگراندیشِ حلقۀ کیان بود و هرچه که در توان داشت را برای ایجاد یک جبهۀ معرفتی به کار گرفت و خوش درخشید، اما در دهههای بعد، بهتدریج دچار سردی در میدان و عینیّت شد و تا حدی، ماهیّت و غایت دانشگاهی یافت. مؤسسۀ امام خمینی نیز که علامه مصباح در رأس آن قرار داشت، از چنین آفتی مصون نماند. بهاینترتیب، عرصۀ عمومی از دست رفت و ذهنیّت اجتماعی به فراموشی سپرده شد. فتنۀ سال هشتادوهشت، تکانۀ بزرگ و خطرناکی بود که نیروهای انقلابی را به بازیابی و خودانتقادی و ایجاد تشکیلات سوق داد و این وضع، تا سالهایی ادامه یافت، ولی دوباره روزمرّگی و فرسودگی حاکم گردید و «حیات جبههوار»، از دست رفت.
[دوم]. پس از آنکه رهبر انقلاب در سال نود و هشت، از «حلقههای میانی» سخن به میان آوردند و نخبگان و سرآمدان و فرهیختگان انقلابی را به کنشگری در عرصۀ غیررسمی و هدایت جریان اجتماعی و عمومی دعوت کردند و سازوکار تحقّق گام دوم انقلاب را راهاندازی همین حلقهها معرفی کردند، اندک اعتنا و اهتمامی نمایان شد ولی هرگز به مرحلۀ عمل و اجرا نرسید. ازاینرو، ما همچنان گرفتار سستی و ضعف در عرصۀ عمومی هستیم و نمیتوانیم ذهنیّت اجتماعی را راهبری و صورتبندی کنیم. اکنون، نه کسی بهعنوان پدر فکری و معنوی در جمع و جریان نیروهای انقلابی حضور دارد، نه نقشۀ راه نگاشتهایم، نه به اجماع و اتّفاق دست یافتهایم، نه ظرفیّتها و قابلیّتهای یکدیگر را میشناسیم و به کار میگیریم، و نه ... . فقط پارهای رخدادهای گذرا، موجب میشوند که فعالیّتها و تحرّکاتی انجام شوند که البته آنها هم جنبۀ جمعی و تشکیلاتی ندارند. بهترین کسیکه میتوانست جریان انقلابی را در یک راستا، بسیج و متفق گرداند، علامه مصباح بود که از میان ما رفت. اینک هیچیک از نیروهای فکری و فرهنگی، در سطح ایشان نیستند و چنین قدرتی را ندارند. ازاینرو، بهناچار باید به حداقلها اکتفا کرد و مسیر را از طریق ساختار شورایی طراحی کرد. میتوان نیروهای فکری و فرهنگی انقلاب را – و نه نیروهای سیاسی و مدیر را که دغدغههای دیگری دارند و ذهنیّت معرفتی و بدنۀ اجتماعی ندارند – در قالب مجموعهای از حلقههای میانی، گرد هم آورد و جریان حلقههای میانی را پدید آورد. نیروهایی که زمینههای کنشیِ مشترک و مشابه دارند، باید حلقهبندی و جایابی ساختاری بشوند و در نسبت با تحوّلات و رخدادها و اقتضاها، موضعگیری و هدایتگری کنند. این امکان، اکنون وجود دارد، بلکه باید گفت ما با یک ضرورت تاریخی، مواجه هستیم. نباید به تحزب و انتخابات و قدرت رسمی و نهادهای حاکمیّتی، دل بست، بلکه باید عرصۀ غیررسمی را جدّی انگاشت و ذهنیّت جمعی را بازسازی انقلابی کرد. باید در عمق جامعه، گفتمان انقلابی آفرید و آن را بسط داد.
باید چند حلقه تشکیل شود:
الف. حلقهی فقهی-اخلاقی(علمای انقلابی حوزه)
ب. حلقهی نظری(متفکران انقلابی)
ج. حلقهی رسانهای(اصحاب روایت)
د. حلقههای تخصصی.
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🖇 توفیقی نصیبم شد که در برنامۀ «ایرانوجوان» دربارۀ انقلاب اسلامی سخن بگویم. دو دوست نوجوان در برنامه بودند؛ علی و آرمان. پیش از آغاز برنامه، مقداری گفتگو کردیم. من برای همزبانی با آنها، به دورۀ نوجوانی خودم بازگشتم و از نخستین لحظههای مسألهشدن انقلاب در تجربۀ شخصیام سخن گفتم. دو کتاب از استاد مطهری را با خود بردم و توضیح دادم که چگونه روایت ایشان از انقلاب، مرا مجذوب و متقاعد کرد.
🖇 در اینجا ببینید:
https://telewebion.com/episode/0x11307db9
استاد مطهری و انقلاب.mp3
41.67M
🔻درسگفتار:
استاد مطهری و انقلاب اسلامی؛
متفکری که در میدان بود
(در جمع طلبههای دههی هفتادی و هشتادی)
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻دربارۀ دکتر رضا داوریاردکانی -۱
واگراییهای فلسفی، همگراییهای سیاسی
🖊مهدی جمشیدی
[یکم]. چنین نیست که سطح نزاع من با دکتر رضا داوریاردکانی، فقط در عالَم سیاست باشد، بلکه مسأله این است که یکی از عرصههای ظهور و عینیّتِ تفکّر او، عالَم سیاست است و در اینجاست که فیلسوفِ سایهنشین، آفتابی میشود و میتوان چهرۀ واضح و تمامرخ وی را مشاهده کرد. در لحظهها و نقطههای دیگر، ایشان بهخوبی میداند که چگونه بنویسد و بگوید که گریزگاههای تأویلی را بر خویش نبندد تا بتواند به متفکّر سیّال و شناوری تبدیل بشود که ساکن جغرفیای مجرّدات است. این لامکانی و بیتعیّنی و بیمرزی سبب میشود که مخاطبِ منتقد، چشم خویش را به موضع وی در موقعیّتهای سیاسی بیفکند تا در میانۀ تعارض برداشتها و تفاسیر، به درک روشنی از ماهیّت اندیشهورزی او دست یابد. سنّت و منطق ایشان، منتقدانی همچون مرا به چنین انتخابِ تنگدامنهای سوق داده است تا شاید راهی به حقایق مکتوم بگشاییم. پس این نقص، برآمده از شناخته است و نه شناسا. شناختۀ ما در اینجا، هم قدرتنشین است و هم پردهنشین، و از آفات پردهنشینی، همین ابهامها و سیّالیّتها و غبارآلودگیهاست. هرچه هوای وادی فلسفه، ابری است، هوای وادی سیاست، آفتابی است و بر این قاعده است که بسیاری از عالَم سیاست، اجتناب میورزند تا نهفتهها و ناگفتهها، آشکار نگردند و امتدادها و ارتباطها، رونمایی نشوند. عجبا که در ساحت نظر، به پرهیز و پروای از سیاست توصیه میکنند، اما آنگاه که شرایط امکان فراهم آمد، سیاست را به گرمی در آغوش خویش میفشارند و با آنان در خلوت سرمستانه، عیش شبانه بر پا میکنند و صبح روز بعد، زیرجامۀ شبهفلسفی بر تنِ عریانِ لیبرالهای ایرانی میپوشانند تا آنان را در شهرِ گسسته و دلخستۀ از پشتصحنۀ سیاست لیبرالی، بچرخانند. اینچنین نسبتِ گزنده و گدازندهای، هرگز درخور عقلِ فاخرِ فلسفیاندیش نیست و جز بدنام و منفور کردن آن در دیدۀ تیزبینِ عامّه، عاید و حاصلی ندارد.
[دوم]. اینکه او از یک سو، در کنار لیبرالهای ایرانی مینشیند و از سوی دیگر، در نقد کارل پوپر، قلم میفرساید و فلسفۀ وی را نافلسفه میانگارد، حکایت تلخی است که دلالتهای آن بسیار رسواست. نمیتوان به سرچشمه تاخت، اما همپیالۀ آدمکهای سیاسیِ کوزهبهشانه شد. نمیتوان نقطۀ آغازِ یک تفکّر را تخطئه کرد و همزمان، ترجمههای سیاسیِ دستچندم و مبتذل و سخیف از آن را برتابید و با ادبیّاتی مبالغهآمیز و نافلسفی، بقای ایران را وابسته به حضور آنها را قدرت سیاسی، تعبیر کرد. این تناقض، حلشدنی نیست و نشان میدهد که فلسفۀ داوری در نافلسفهگی، فروتر و علیلتر از فلسفۀ پوپر است. پوپر نیز فلسفه را به خدمت لیبرال- دموکراسی گمارده بود و فلسفهاش چیزی جز توجیه وضع کنونی و نظم سرمایهسالارانۀ تجدّدی نبود. لیبرال-دموکراتهای اینجایی و ایرانی نیز محتاج فیلسوفی بودند که گفتمان انقلابی را برای بقای ایران، مهلک بخواند و نسخۀ لیبرالیسمِ قشری و بیمایۀ اینان را پیشنهاد کند. داوری در آن بزنگاه، چنین نقشی را ایفا کرد و آشکارا به صحنۀ بازی سیاسی وارد شد. این قطعۀ آفتابی از حیات فیلسوفِ سایهطلب را از خاطر نخواهیم برد.
[سوم]. بازیِ شخصیشدۀ دهۀ شصت که بهعنوان نزاع میان هایدگریسم و پوپریسم ترجمه شد، اکنون پس از دههها، واقعیّت نهفتۀ خویش را عیان میکند و با صدای بلند، فریاد برمیآورد که قلّههای ایرانیِ این کشمکشِ شبهمعرفتی، در عالَم سیاست به نقطۀ مشترک میرسند و همۀ اصولموضوعۀ فلسفیِ خویش را به فراموشی میسپارند. بر آنهمه ستیز و تضاد و تعارضِ شبهمعرفتی و نافلسفی چه رفته که چنین حاصلی در عالَم سیاست داشته است؟! چگونه است که تفکّر فلسفی، دنبالۀ خویش را در عالَم سیاست، پی نمیگیرد و به راهی دیگر میرود؟! چگونه است که واگراییهای فلسفی به همگراییهای سیاسی میانجامند؟! البته پوپریهایی همچون عبدالکریم سروش، دستکم قدری حرمت فلسفه را نگاه داشتند و به کمتر از محمد خاتمی، رضایت ندادند، اما داوری به نقطهای رسید که با تکنوکراتهای عملگرا و تفکّرستیزِ ایرانی از قبیل حسن روحانی و عباس آخوندی، همنشین و همسخن گردید و بر سرِ سفرۀ سیاست آنان نشست. این اندازه تنازل و فروکاهش، سخت مایۀ خجلت است. بههرحال، پرسشِ بیپاسخ و مخالفساز من این بود که چه شد سروش و داوری، به انتخاب سیاسیِ یکسان رسیدند و هر دو از جامِ رقیقِ لیبرالهای ایرانی، جرعۀ هواداری نوشیدند؟! اما از خیل انبوه حامیانِ سینهچاک و دلباخته، هیچ پاسخی نشنیدم. شاید دربارۀ شرایط امکانِ پاسخ، تأمّل میکنند ...
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
30.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗒 مسئلهی تهدید نرمافزاری:
شلیک بیصدا به باورها -۱
🖇 ۱ اسفند ۱۴۰۳
برنامهی جریان، شبکهی یک
با حضور مهدی جمشیدی
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
@jaryan_tv1
43.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗒 مسئلهی تهدید نرمافزاری:
شلیک بیصدا به باورها -۲
🖇 ۱ اسفند ۱۴۰۳
برنامهی جریان، شبکهی یک
با حضور مهدی جمشیدی
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
@jaryan_tv1
47.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗒 مسئلهی تهدید نرمافزاری:
شلیک بیصدا به باورها -۳
🖇 ۱ اسفند ۱۴۰۳
برنامهی جریان، شبکهی یک
با حضور مهدی جمشیدی
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
@jaryan_tv1
79.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗒 مسئلهی تهدید نرمافزاری:
شلیک بیصدا به باورها -۴
🖇 ۱ اسفند ۱۴۰۳
برنامهی جریان، شبکهی یک
با حضور مهدی جمشیدی
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
@jaryan_tv1
101.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗒 مسئلهی تهدید نرمافزاری:
شلیک بیصدا به باورها -۵
🖇 ۱ اسفند ۱۴۰۳
برنامهی جریان، شبکهی یک
با حضور مهدی جمشیدی
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
@jaryan_tv1
38.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗒 مسئلهی تهدید نرمافزاری:
شلیک بیصدا به باورها -۶
🖇 ۱ اسفند ۱۴۰۳
برنامهی جریان، شبکهی یک
با حضور مهدی جمشیدی
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
@jaryan_tv1
🗒 مسئلهی تهدید نرمافزاری:
شلیک بیصدا به باورها
🖇 ۱ اسفند ۱۴۰۳
برنامهی جریان، شبکهی یک
با حضور مهدی جمشیدی
🖇در اینجا ببینید:
https://telewebion.com/episode/0x118bb089