جامعه متعادل | مهدی تکلّو
روایت های صورتی
یقه چه کسی را بگیریم؟
برای انقلاب اسلامی که با داعیه سعادت دنیوی و اخروی انسان به عرصه تمدنی پا گذاشت، واضح ترین و بدیهی ترین ایده، بازنمایش انسان هایی است که از این مجرا به مرحله تعالی رسیده اند. شهید و زندگی نامه ی او از یک سو، میتواند ظرفیت موسعی برای امر تبلیغی قرار بگیرد، و هم از سویی دیگر عالی ترین و ملموس ترین سند تربیتی (به جای مانیفست تربیتی) در عرصه مدیریت فرهنگی است. از این منظر خاطرات شهدا و روایت از نحوه زندگی ایشان می تواند سبک زندگی ساز باشد. اما گمان ما این بود که در کوران عناصر و مجراهای سبک زندگی ساز غربی میتوان جوان و نوجوان کشور را ذیل کتابهای خاطرات شهید به عنوان یک محصول فرهنگی تمیز پناه داد. لیکن بی دقتی، بلکه بی سوادی و نگاه چپ چپِ منطق بازار به عرصه روایتگری، ما را با مجموعه ای حدوداً آشفته، نامطمئن و گاهی آسیب زا از این کالای فرهنگی مواجه کرده است.
#روایت_صورتی عنوان تمیزی است برای آن قبیل از بازنمایی های غیراصولی و ضدتربیتی از زندگی نامه ی شهید که در جنبه های خصوصی و اسطوره ای (تخیلی) از او افراط میکنند. نگاه ذره بینی بر عاشقانه ها و لحظات عاطفی-زناشویی شهید اگر چه در جذب مخاطب به این عرصه بسیار موثر بوده، اما در حقیقت با دور کردن محل تقرر و ایستادن شهید، از جنبه های فرازمینی و متعالی او، ظرفیتی که خون شهید میتوانست در آبیاری یک مکتب انسان ساز ایجاد کند را هدر می دهد. هم به استناد بازخوردها و مشاهدات متعدد و هم از طریق مداقه عقلانی میتوان از عوارض اخلاقی-فرهنگی این نحوه از روایتگری صحبت کرد. اما چرا وضع چنین است؟
فرهنگ در کشور ما از متولی نداشتن، رنج می برد. هیچ دستگاه و هیچ نهادی در سطوح بالا، در حال مدیریت منسجم بخشهای مختلف فرهنگی نیست. این کتابها بی هیچ ساز و کار عامدانه ای تولید و به عرصه اجتماعی پرتاب و ول می شوند. این آثار، هیچ تکه ی مشخص و فکر شده از هیچ پازل و نقشه راهبردی ای را پر نمیکنند و در یک کلام، کارهای فرهنگی حتی در سطوح نهادی و حکومتی با منطق آتش به اختیاری انجام می شوند. بخشی از مشکل ساختاری و بخشی دیگر به نحوه عملکردها متوجه است. طبیعتاً در این ساز و کار، نظارت و آسیب شناسی به دوش عرصه عمومی-تخصصی واگذار می شود. آیا عرصه عمومی هیچ تکلیفی در این باره ندارد؟ خیر، اما عرصه عمومی نه قرار است نقشه کلان مهندسی فرهنگ را به دست بگیرد و نه می تواند. لذا تا این چاله را پر کنیم، چاهی دیگر نشست میکند.
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
وقتی شیطان می رود در جلدشان!
این انگاره که جمهوری اسلامی را به مثابه یک پیکره همگون، متحد و مسلط تقریر میکند که تصمیمات و سیاست گذاری ها را در اتاق فکری همدلانه و صمیمانه اتخاذ کرده و سایر ارکان حاکمیتی بخشنامه ها رج به رج واجب الاطاعه و خود را برابر آنها مسلوب الاراده می بینند، دیدگاهی به شدت پوپولیستی، زرد و البته ساده انگارانه است. جمهوری اسلامی نه تنها در مسائل خرد و پیش پا افتاده، بلکه اگر تصمیمها را متعلق به اشخاص و جریان ها بدانیم، در سطوح کلان نیز با تکثرات و اختلافات پیچیده ای مواجه است. من با این دیدگاه مسلماً مخالفم.
اما در شرایطی که افکار عمومی مدتهاست از شرایط اقتصادی نابسامان و تبعات و سیاق تصمیم گیری های حکومتی رنجور است، و در شرایطی که تمام گزاره های دانشی و معرفتی ذیل امر سیاسی دستخورده و استحاله می شوند، و در شرایطی که رسانه ها و شبکه های اجتماعی حضور سنگینی در روزمره ی ایرانی ها دارند و در مقابل حاکمیت در مدیریت آن دخلی ندارد، تصاویر دخترها از جلد کتاب درسی حذف می شود. با این توضیح که روانشناسان گفته اند تصویر روی جلد شلوغ است! اما توضیح نمیدهند که چرا الزاماً باید دخترها را حذف کرد؟ این تصمیم نابجا و اگر نگوئیم شیادانه و تحریک آمیز ( و واقعاً چرا نگوئیم؟ ) کلیت افکار عمومی را دربرابر کلیت جمهوری اسلامی قرار میدهد. آنهم با شعارهای نه به تبعیض علیه زنان و...؛ همان نگاه نادرست و کارتونی به حاکمیت که عرض شد. نتیجه چیست؟ نتیجه این که بار دیگر در سایه تفوق امر سیاسی بر بحث های معرفتی و علمی، عرصه مباحثات نظری و مطالبات حقیقی زنان به تریبون های مجادلات سیاسی بدل میشود. این در حالیست که در سالهای اخیر همواره درصد پذیرفته شدگان دختر در کنکورهای سراسری بیش از 50 درصد بوده است و گاهی این عدد به بیش از 60 درصد هم رسیده. که اگر قرار باشد از تبعیض بگوئیم و مرثیه سرایی کنیم باید سهمی هم برای پسرها قائل شویم که هم پیش روی خود سربازی را می بینند و هم کرسی های دانشگاهی برایشان کمتر شده و هم باید برای تشکیل خانواده و تجهیز آن قدم بردارند.
القصه، به قول معروف درد را از هر طرف بخوانی درد است. هم لیچار زن ستیزی بار تمامیت جمهوری اسلامی میشود، هم طبع شاعرانه شان شروع میکند به استعاره سازی و فیلم نامه نویسی که تصویر جلد فلان کتاب نمادی است از زن ایرانی و.... و نتیجتاً طرح عالمانه بحثهای هویت و جایگاه زن را به محاق می رود. به خاطر چه؟ به خاطر تصمیم ها و بلکه حاشیه سازی ها و هزینه تراشی های نابجا.
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
جامعه اربعینی👇
سال گذشته هر جا سعی کرده بودیم با زرنگ بازی و پیدا کردن دوست و فامیل عراقی جا پیدا کنیم، چیزی شبیه پاک کردن سفره از سفره سهم ما می شد. اگر خودمان بودیم و خودمان، روی هر سطح صافی تن خسته به خواب می سپردیم؛ ولی #جمعی رفتن آن هم وقتی که بیش از یک سوم گروه خانم هستند ماجرایش بسیار متفاوت است. الحمدلله بخیر گذشت و هم در کربلا و هم در نجف جوانمردی پیدا شد که انگار از قبل برای خانم های گروه ما جا نگه داشته است؛ نوش دارو قبل از مرگ سهراب. پسرهای گروه هم هر کدام یک گوشه کناری دراز می کشیدند و خستگی در میکردند.
شب اربعین پارسال، سنت شکنی کردم و تنها به زیارت رفتم. من از آن آدمهای مزخرفی هستم که باید همه چیز از عرش تا فرش برایم جور باشد تا کمی منقلب شوم (آثار گناه است دیگر) . هر تقریباً یکی دو ساعتی زوایای مختلف را امتحان میکنم ببینم کدام طرف ویو خورش بهتر است که جا خوش کنم؛ از بی توفیقی باز هم اگر بگویم، من هر چه شعر و بیت و مصرع که حفظ میکنم، تا سلام اول را می دهم فراموشم می شود. هر چند این یکی دو سال آخر شیوه های حمل قاچاقی موبایل و هندزفری کمی به جبران آمده ولی هنوز بدقلق و نچسبم. داشتم میگفتم، سال گذشته شب اربعین وارد حرم شدم. دسته ها می آمدند و می رفتند و قسمت ما هم دسته های ایرانی شد. دسته هایی ایرانی هم که متخصص بر هم زدن تمرکز. وارد حرم شدم، در سراشیبی ( ِگودال ) آرام و نوک پنجه می رفتم که از کنار، دسته بچه های شهرک غرب وارد شد و چون راه دسته ها بازتر است، راحت تر جلو رفت. اربعین رفته ها دیده اند که دور دسته ها طناب می کشند و محدوده دسته را حفظ میکنند. خانم ها هم معمولاً در انتهای حریم دسته حرکت میکنند. آن شب جلویی های دسته عجله کردند و پیش رفتند و طناب مدام کشیده می شد و محدوده ای که برای خانم ها حایل شده بود تنگ و تنگ تر می شد و بیم آن می رفت که خانم در فشار طناب دچار آسیب شوند. ده پانزده جوان که نزدیک تر بودیم، وارد حلقه شدیم و تلاش کردیم به کمک سه چهار جوان خادم آن دسته، طناب را نگه داریم ... این بار من بی مقدمه منقلب شدم، آن بیست دقیقه یا نیم ساعتی که دست هایمان هم داشت مثل پاهایمان زخم می شد هر چه شعر حفظ کرده بوده یادم آمد و خلاصه حالی شد... این اتفاق (هیچ چیز اتفاقی نیست) و استعاره هایش از روضه های عاشورا به کنار، اما امروز به این فکر میکنم، که حقیقتاً نحوه تعامل نقش های اجتماعی زنان و مردان، تمثال جذاب، درست و دقیقش همین جامعه ی اربعینی است. اربعین یک برش چند روزه از آن چیزی است که همیشه باید باشد. من «الرجال قوامون علی النساء» را این طور می فهمم. در خدمت بودنِ مردها برای زنها. این مراقبت تلقی #صغارت گونه برای زنان به همراه نمی آورد، بلکه این، نحوه برخورد با وجودی که گرانبهایی و ظرافت خاصی دارد را توضیح میدهد. تقسیم کار و توزیع نقش ها و اصلاً ولایت در مقیاس خانواده نیز چنین است، اگر خواسته باشیم بدبینانه همه چیز را با #پدرسالاری بازتعریف کنیم، صحنه این بازی را که مبتنی بر نظام تکوین زن و مرد است را به هم زده ایم. این سازوکار نه نقص و سپس انقیاد زنان است، نه مردها را مورد اهانت قرار میدهد. خوب نگاه کنیم!
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
هنرمند به مدد، ذوق و قریحه اش هم در بازنگری و هم در بازنمایی عالم واقع با دیگران متمایز است. ظرائف و لطائف و زیبایی های عالم وجود که غالباً از دیدرس و ادارک غیرهنرمند مغفول می ماند، نزد هنرمند واجد وصفی وجدآور و اختصاصی است. هنر بر سپهر خیال آمد و شد دارد و میهمان قوه متخیله آدمی است و از این طریق احساسات وی را بر می انگیزاند.
اما محصور دانستن هنرمند به ساحت خیال و عاطفه و سازمان دادن یک دستگاه ارزشی منحصر بفرد برای او، او را لابشرط از اتخاذ نسبتی با حق و حقیقت میکند. حق از جهتی که حق است زیباست و زیبایی از آن حیث که حق را نمایان میکند دلالت زیبایی شناسانه می یابد. انفکاک ساحت هنری هنرمند از ساحت های معرفتی و هستی شناسانه ی او و کنشهایش، حکماً به تباین ساحت هنر و ساحت حقیقت می انجامد. لیکن هنر یک جهان نیست، بلکه یک زبان و یک طریق است.
عالم واقع از آن جهت که مشتمل بر تقابل و کشاکش عینی حق و باطل است، پس نه هنر و نه هنرمند را گریزی از تعلق به یکی به ضد دیگری نیست. هنر چنانچه آئینه تمام نمای حق قرار بگیرد و خود را مصروف بسط و توسعه آن کند الهی است و در غیر این اتصاف هنر و هنرمند به اوصافی نظیر اصیل، ملی، فاخر و ... نمیتواند چندان چهره هنر ِبی تفاوت به زیبایی های حق را تطهیر و او را از ورطه داوری ارزشی مصون کند. البته هنر متعالی، الهی یا هنر دینی به معنای ارائه تصویری عور و عریان و بی ظرافتمندی از حق و معارف الهی نیست. چنانچه هنر دینی و انقلابی نیز مستلزم به کارگیری نمادها و الفاظ و مفاهیم بی پیرایه دینی و انقلابی نیست. این جهان بینی لاجرم دو جبهه را پیش روی ساحت هنر قرار میدهد: حق یا باطل.
مرحوم شجریان اگرچه تلاش میکرد بین موسیقی و ابتذال در موسیقی مرز بندی کند، اما غالباً نسبت به زیبایی های انقلاب اسلامی به مثابه جریان احیای حاکمیت الهی و بسط دهنده روح توحید، کور و بی تفاوت بوده (من دارم به چیزی فراتر از مصاحبه با رسانه های معاند اشاره میکنم) و گاه نیز این جریان را که مستکبران عالم برای هدم آن لحظه ای معطل نبوده اند رها و در اردوگاه مقابل غش کرده است. لذا باید شجریان را در جای خود قرار بدهیم و در ترسیم اندازه و شأن او گرفتار روشنفکرنمایی و خجالت نشویم.
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
یک از دو : ماهیت شغل
هدف غایی و کمالی از امر اشتغال بهره وری مادی در ابعاد فردی یا خانوادگی نیست، بلکه اهداف اقتصادی از کار، به مثابه ی عمل و فعالیتی اجتماعی در مرتبه ی ثانوی قرار میگیرد. ما به ویژه آن هنگام که از اشتغال زنان طرحی به میان می اندازیم باید تلاش کنیم از نگرش های سودگرایانه یا خودگرایانه ی فرهنگ مدرن که تا بیخ گوش ما آمده فاصله گرفته و از قرائت های تجددمالی شده و سکولار بیگانه و عاری شویم. غایت از کار آنگونه که در پایگاه معرفتی اسلام، وجهی معنوی و عبادی یافته در رفع نیازهای جامعه (ی اسلامی)، توسعه و پیشبرد اهداف آن است؛ در غیر این صورت تنها میتوان تنها به ستایش جنبه ها و فواید اخلاقی آن بسنده نمود. چه بسا فعالیت و یا (در این تعریف) شغلی برونداد اقتصادی مستقیمی نصیب نداشته، لیکن کارکرد عینی آن رفع ضرورت و نیازی از جامعه اسلامی باشد و به حسب همین کارکرد ضرورت و اصالت یابد. از این منظر، هم میتوان مشاغل و کارها را در یک نظام ارزشی حقیقی رتبهبندی نمود و هم میتوان تفاوت های طبیعی زن و مرد را به ساحت کنش اجتماعی اشراب کرد. برخلاف مردها، فراگیری و اشتغال به فنون و حرفه ها (بی آن که فضیلت و رجحان ذاتی داشته باشد) از زنان مطالبه نشده و حضور زن در این عرصه (با تبصرههایی) متضمن منتگذاری اوست. لذا کنش اجتماعی و تکلیفِ (مأموریتِ) اجتماعیِ زن منحصر در اشتغال و شاغل بودن در معنای مدرن و رایج آن نیست و اعم از آن است. زن میتواند در تمام عمر، کنشگر اجتماعی بوده و از این رهگذر تکلیف و وظیفه دینی و اجتماعی خود را محقق سازد، قطع نظر از این که او در ادبیات عرفی، شاغل تلقی شود.
دو از دو: ملاحظات معاصرسازی حضرت زهرا(س)
به تعبیر حضرت امام اگر حضرت زهرا (س) مرد بود عهدهدار رسالت و مسئولیت نبوت هم واقع می شد؛ معاصرسازی نظام شخصیتی و جنبه های اجتماعی زندگی حضرت زهرا(س) مستلزم حراست از نقشه کلان زندگی ایشان است. در بیان دیگر، به منظور اخذ مبانی و الگوگیری از ایشان باید حرکتی از کل به جزء داشت. جزئیات زندگی حضرت اگر ناظر به کلیاتش فهم نشود، چهره واحد و منسجمی از زندگی ایشان به دست نمیدهد و در این تقریر، چیزی باقی نمی ماند مگر تعدادی کارِ خوب پراکنده ، منفرد و بی ربط.
لیکن گاهی این نسخه تام حقیقت انسانی به یک زن صرفاً خوب، معنوی و روشنفکر تقلیل داده شده و سوژگی سیاسی و کنشگری مجاهدانه و مبارزانه او در جهت بسط اهداف نبوت و جریان هدایت که نخ تسبیح تمام عرصههای زندگیِ اوست و سراسر شاکلهی هویتی و شخصیتی او را پر میکند، به اشتغال و کارآفرینی و تدریس در کنار خصال و صفات پسندیده ای فروکاهیده می شود. حال آنکه لحظهای از زندگی حضرت زهرا (س) از التزام به رفع نیازهای پیامبر اکرم (ص) و امیرالمومنین (ع) به عنوان ولی و امام به هر نحو ممکن تهی نبوده است. این همان ظاهرنگری است که معانی موجود در کنش ها را نفهمیده و حضرت سجاد(ع) را از یک شخصیت سیاسی به یک شخصیت معنوی منفعل، غیرسیاسی و بی مسئولیت تنزل میدهد. جزئیات رفتاری حضرت زهرا (س) در نسبت با نظام کلان آرمانهای او که همانا توسعه جریان حاکمیت الهی است تقرر یافته و تمام کنش های اجتماعی ایشان (از قبیل مدیریت فدک) دائرمدار و به منظور تحقق اهداف نبوی بوده است؛ همان اهدافی که بواسطه آنها به شهادت رسانیده شد.