eitaa logo
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
1.6هزار دنبال‌کننده
893 عکس
100 ویدیو
19 فایل
دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی پژوهشگر مطالعات جنسیت و جامعه کانال‌ها و صفحات من⬇️ https://zil.ink/mimte
مشاهده در ایتا
دانلود
چرا برچسب «فمینیسم چادری» برساخت می شود؟ جریان فمینیسم در نهاد خود، رویکردی براندازانه دارد و از ابتدا برای دستکاری گفتمان ها و بافتارهای فرهنگی و اجتماعی در تلاش بوده است. بروز عینی این براندازی به خصوص آن هنگام که نظریات فمینیستی با په عرصه های کنشی و جنبشی می گذارد، اشکالی از مطالبه گری و کنشگری مدنی است. اگر چه جنبش های فمینیستی در ایران با آرمان های خود فاصله قابل توجهی دارند و نباید به بازنمایی های کاذب مجازی و شبکه های اجتماعی دلخوش باشند، اما به نظر می رسد پرچم این مطالبه گری را به خوبی از آن خود کرده اند. یکی از عوامل مهم این توفیق، مفهوم پردازی، ادبیات سازی و تولید پیوستاری از معنا از درونی ترین لایه ها تا عینی ترین شعار و گویه هاست. فمینیسم واجد زبان روزآمد و مردمی است؛ بدین معنا که میان نظریه و تأثیر آن در بین الاذهان جامعه مسیر کوتاه تری در پیش دارند و ساده تر میتواند دیدگاه خود را در جامعه مستقر کند؛ عنصری که جبهه مقابل کمتر از آن برخوردار است. قرائت اسلامی اگر چه پیش از این تلاش کرده با رویکردهای واپسگرا مرزهای خود را حفظ کند، اما غالباً به همین دلیلِ فقدان زبان گویا و اثرگذار در فرهنگ عمومی کمتر رسوخ میکند، و حتی خود را در مظان هم‌دست بودن با قرائت سنتی قرار می‌دهد. قرائت انقلاب اسلامی، با آن که به صراحت می‌تواند برای تجویزهای خود استدلال‌های متقن آورده و در مقابل، اندیشه های رقیب را نقد کند، اما این ادبیات علمی و فنی کمتر به گفتمان و واژگانی عمومی که مخاطب را متواضع کند بدل میشود و در سمینارها و کرسی های دانشگاهی و مکتوبات مهجور نگاه می‌دارد. توجه من این است که چرا عنصر مطالبه‌گری، و در مجموع رویکرد سلبی و انتقادی برچسب های فمینیستی می‌خورد؟ چرا وقتی زنان انقلابی و متعهد به سیمای زن مسلمان با آن تعاریف مخصوصش، وضع موجود را نقد کرده و درصدد تغییر و اصلاح بر می آیند از سوی متدینین و جامعه مذهبی به التقاط یا استحاله فکری متهم می شود؟ حتماً قبول دارم که برخی مدعیان اصلاح طلبی نتوانسته اند در ساحت اندیشه با گزاره های مدرن مرزبندی کنند اما حتماً این آسیب قابل تعمیم به همه نیست. من علت را در همین ادبیات پردازی می بینم. اندیشه‌های فمینیستی به لایه ادبیات رسیده اند، به لایه زبان و هنر رسیده اند، شعارهای فمینیستی به نحو اندماجی همه آن اندیشه ها و پشتوانه های معرفتی را با خود حمل میکنند و انتقال می‌دهند؛ آن قدر که مخاطب عمومی در اثر این دستاورد، عنصر «مطالبه گری» را به امری ذاتاً فمینیستی می‌شناسد.
متفکری که لال است! فمینیست‌ها می‌گویند «برابری»، میگویند «تساوی حقوق زن و مرد» و این شعارها، در عین آن که چیزی بیشتر از تعدادی واژه نیست، هم‌زمان مانیفست زن مدرن را در خود انباشته است و هر چه می‌خواهند بگویند در این عبارت کوتاه و ساده یافت می‌شود؛ یعنی اگر این عبارت را شکافته شود نظریات فمینیستی تولید می‌شود و چنانچه نظریه‌ها درهم‌فشرده شوند نتیجه می‌شود «برابری» یا شعارهای دیگر. به همین جهت است که رویکردهای فمینیستی نفوذپذیر و اشاعه گرا هستند. یک معنا و یک گزاره معرفتی هم‌زمان دارای سه لایه است، و در سه‌لایه حضور دارد: مبانی، نظریه و ادبیات. در لحظه‌ای که یک معنا در ساحت مبانیِ عمیق قرار دارد به پرسش‌های متافیزیکی نظیر این‌که واقعاً انسان کیست؟ زن کیست؟ جنسیت چیست؟ و خاستگاه جنسیت در کجاست؟ پاسخ می‌دهد. این پاسخ‌ها هم در ساحت نظریه تبدیل به علم می‌شوند، علومی که در زندگی اجتماعی و حیات روزمره کاربرد پیدا می‌کنند و مبنای سیاست‌ها، برنامه‌ها و عملکردها می‌شوند. اما نظریات تنها هنگامی به امری اجتماعی مبدل می‌شوند که در ساحت بیرونی یعنی ساحت فرهنگ جذب شوند. ساحت بیرونی (یا ظاهری) شامل محصولات انسانی از قبیل زبان، واژه، هنر، ادبیات و ... است. معرفت‌های مدرن فمینیستی در هر سه لایه پرکار و فعال بوده و در لایه بیرونی که مردم دقیقاً با آن سروکار دارند و خلوت ذهن و قلبشان را از این لایه تغذیه می‌کنند تولیدات سرسام آوری داشته است. رویکرد سنتی به زن نیز از این لایه محصولات انسانی و ظواهر بی‌بهره نیست. وصف «ضعیفه» که بر زن در موقعیت سنتی بار می‌شود و واجد نیروی اجتماعی قدرتمندی است یک واژه است و هم‌زمان دریایی از راهبردها و هنجارها. اما قرائت انقلاب اسلامی از زن حتی اگر در لایه‌های درونی‌تر حرف برای گفتن داشته باشد لیکن در لحظه‌ای که باید این معارف را به سطح فرهنگ انتقال دهد دستش خالی است. کمتر شعار نافذی که دربردارنده دیدگاه زن به انقلاب اسلامی باشد در سطح اجتماعی دیده می‌شود. «الگوی سوم» و «از دامن زن مرد به معراج می‌رسد» از معدود محصولات این رویکرد است. حالا نتیجه چیست؟ نتیجه این که در لحظه‌ای که این قرائت در تلاش است مخاطب را با خود همراه کرده و در ساحت اجتماعی افاده مقصود کند، عرصه را به رقبا واگذار خواهد کرد. به عبارتی انقلاب اسلامی بدون تولید انبوه در هنر و ادبیات، و بدون واژه‌پردازی و مفهوم‌سازی در حوزه زن و خانواده، اگر بخواهد مطالبه و نقد کند یا در زمین فمینیسم بازی می‌کند و یا غالباً با آن اشتباه گرفته می‌شود (یادداشت قبلی) و اگر بخواهد از ارزش‌ها دفاع کند یا بر حفظ اصالت‌ها و حفظ خطوط قرمز مبادرت ورزد یا با رویکرد سنتی اشتباه گرفته می‌شود یا نمی‌تواند مرزهای خود را با آن به‌درستی نمایش بدهد. نیرومندی فرهنگ را با اندیشه می‌شناسم، و نفوذ اندیشه را با زبان. همان گونه که اعجاز نبی خاتم از واژه بود.
زنان چگونه به جهان مردانه غلبه کنند.
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
زنان چگونه به جهان مردانه غلبه کنند.
من وجود مردسالاری را تأیید می‌کنم. هرچند در این‌که این مردسالاری چگونه عمل می‌کند پرسش‌های تعدیل‌گرانه‌ای دارم که اینجا از آن می‌گذرم. اما به هر صورت می‌پذیرم جهان با دور نگاه‌داشته شدن زنان از تولید معنا، به نحو فزاینده‌ای مردانه شده. برخی از عرصه‌ها البته واقعاً بهتر است بر دوش مردان تکلیف شود، اما برخی دیگر ابتکار مردان بوده و لذا به نام مردان هم سند زده شده؛ حال آن که هیچ ضرورت انسانی‌ای، اقتضاء بودن آن را توجیه نمی‌کند. دنیای مدرن با پیشرانه‌های مردانه در عرصه فرهنگ به تولید انبوه همت گماشته، بی‌آنکه مشخص باشد نسبت آن عرصه‌ها با انسان و کمال او در چیست؟ تنها به دلیل این‌که هست و بسیار هست، بدیهی و لازم فرض می‌شود. به هر ترتیب اتمسفر مردانه با تمام هنجارهایش عرصه‌های وجودی زن را فشرده و در تنگنا قرار داده؛ مثل یک گازی که نشت کرده و تمام اتاق‌ها را از آن خود می‌کند. حال، زنان می‌توانند جهان مردان و مردانه شده را از آنها باز پس بگیرند و در نهایت به سهمی برابر برسند، و نیز می‌توانند جهانِ خود را خلق کنند و از فشار معانی مردسالار بکاهند و در کنار آن، و نه در درون آن خود را جانمایی کنند. تفاوت در چیست؟ در راهبرد نخست، زنان در گفتمان مردانه هضم می‌شوند و به بهای یک مبارزة حسابی، جامعه مردانه را به پذیرش خود وادار می‌کنند؛ یعنی فیزیک زن در قلمرو متافیزیک مردانه جای می‌گیرد؛ چیزی که با آن مخالفم. در راهبرد دوم اما، این گفتمان زنانه است که در برابر مردسالاری و جهان مناسب مردان متولد شده و رشد کرده و فربه می‌شود. یعنی یک گاز دیگر با مختصاتی تقریباً متفاوت سعی می‌کند در اتاق‌ها نفوذ کرده و با گاز قبلی به تعادل برسد (معنا و فرهنگ را به گاز تشبیه کردم). در رویکرد اول که بیشتر به تقریر فمینیستی از استراتژی احیای حقوق زنان قرابت دارد، پرسش مرکزی این است که آیا «زن هم می‌تواند» یا خیر؟ و در پاسخ تلاش می‌کنند به این سؤال پاسخ مثبت بدهند. درصورتی‌که ارزشمندی توانستن و نتوانستن زنان در این امور علی‌السویه است. گیرم که می‌تواند. ثم ماذا؟ اما در تقریر دوم که من آن را به رویکرد انقلاب اسلامی مربوط می‌دانم، پرسش اصلی این است که «کیفیت دنیای زنانه که می‌تواند در کنار دنیای مردانه یک جهان مطلوب، متعادل و ایدئال (سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا)، را رقم بزند چیست؟» مثال بزنم: جهان ناب زنانه را ما چه زمان بهتر کشف کردیم و در کجا بود که این صدف کمی برایمان دهان گشود و درخشید؟ در مبارزات انقلاب اسلامی، در دفاع مقدس و ... زنان کاری متفاوت از مردان کردند. زنان مواجهه‌ای متفاوت با مسائل کردند؛ که اگر چنین نمی‌کردند توازن این جهان انسانی (و پیروزی) میسر نبود و نتیجتاً در آن عرصه‌ها شکست می‌خوردیم. زنان هرکجا پا به عرصه گذاشتند و خلق معنا (و نه مصرف معنا) کردند، و هرکجا کنش و زایش کردند، توانستیم یک روح جمعی مبارک را تجربه کنیم و توانستیم سهم اختصاصی زنان را قدر بدانیم. دقیقاً به همین دلیل است که مبارزه زینب کبری (س) با اباعبدالله (ع) ضمن عدم تشابه اما به همان میزان مهم و برای ما جذاب است؛ بنابراین، معتقدم حرکت جمعی ما نه فقط در بحران‌ها، بلکه مستمراً بدون دنیای زنانه لنگ خواهد بود. زنان باید باشند و کنش کنند و جهانشان را بسازند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای زنی که تلاش کرد از شوهر پاکبانش طلاق بگیرد اما پشیمان شد.
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
ماجرای زنی که تلاش کرد از شوهر پاکبانش طلاق بگیرد اما پشیمان شد.
پیش‌فرض اولیه ما و همه کسانی که از «زنان» می‌نویسند این است که زنان به لحاظ تاریخی از بسیاری حقوق خود محروم بوده و امروز نیز چالش‌های گسترده‌ای پیش روی خود دارند. فعالان حوزه زنان، فمینیسم یا هر جنبش اصلاح‌گر دیگری به خوبی این ضرورت را به ما یادآوری کرده و تلاش می‌کنند که مسائل زنان در مفاهمه‌ی عمومی طرح و روایت شود. مردسالاری شاید نقطه کانونی این روایت‌ها باشد که در تلاش است مناسبات، نابرابر میان زن و مرد در سطوح گوناگون را افشاگری کند. به عبارتی، مردسالاری با اسم رمز خشونت علیه زنان، نوک پیکان جنبش‌های فعال حقوق زنان است که این دو جنس را در صف بندی مقابل قرار می‌دهد. من البته هیچ ابایی ندارم از این که بگویم مردها، در زندگی خانوادگی و اجتماعی با زنان به درستی رفتار نکرده و و مجرم و خطاکارند. بله، مردان در لحظه‌ی مواجهه با زنان، گاه متأثر از فرهنگ سنتی و رویکرد «حذف حداکثری» هستند و گاه تحت تأثیر فرهنگ مدرن و سرمایه سالار و رویکرد «نمایش حداکثری». در این کشاکش، روایت، سلاح و ابزار کارآمدی است که می‌تواند مناسبات اجتماعی نابهنجار (از واژه نابرابر به خاطر برخی نارسایی‌ها استفاده نمی‌کنم) را برای ما افشا کرده و روی پیشانی آن برچسب بزند؛ و این خودش مقدمه تغییر است. زنان اگر چه در برخی از ساخت‌های اجتماعی و فرهنگی به مطلوب نرسیده و هنوز راهی طولانی تا رسیدن به شرایط مطلوب دارند، اما به نظر باید اعتراف کرد که در عرصه روایت، به لطف همین جنبش‌های زنانه، زبان و ادبیات پیشتاز بوده و دست برتر را از آن خود کرده‌اند. اما این موهبت هم برای خلق جهان زنانه - که پیش‌تر از آن گفته‌ام - از سویی گران‌بها و ارزنده است و هم از سوی دیگر می‌تواند خطرآفرین باشد. معتقدم که در این رفت و آمد، اگر چه دست آخر زنان می‌توانند به‌تدریج نادرستی‌ها و تبعیض‌ها را در عرصه‌های خانوادگی و اجتماعی مرتفع کنند، اما در مقابل این مردان هستند که در عرصه روایت محروم و بی سلاح همچنان خواهند ماند. مبارزه با مردسالاری می‌تواند کج‌رفتاری‌های مردان را در مورد زنان به چشم بیاورد اما از آن که جا مردان در روایت مسائل اختصاصی خود بی زبان هستند، غالباً این گونه تصور می‌شود که ظلم تنها از ناحیه مرد به زن است که اتفاق می‌افتد و عکس این ماجرا امکان‌پذیر نیست. گستردگی روایت زنان از مشکلاتشان و فقدان روایت مردان از مشکلاتشان ما را با این توهم روبرو می‌سازد که «زن‌ها ظلم نمی‌کنند» و فاعل ذاتی ظلم مرد است و این همان است که برخی نحله‌های زنانه به مردستیزی افراطی گرویدند. اما آیا واقعاً مردان مورد ظلم واقع نمی‌شوند؟ آیا تصویری از ظلم‌های زنانه در ذهن داریم؟ و آیا بهتر نیست که مرکز ثقل روایت‌ها به جای زنان و مردان، پاسداری از نهاد خانواده باشد؟ فمینیسم اگر چه به طور کلی برای احقاق حقوق زنان مبارزه می‌کند اما غالباً صحنه را به مبارزه یا به عقب راندن مردان تقلیل می‌دهد. معتقدم می‌شود زنان به حقوق و هویت متعالی خود دست یابند، بی آن که روبه روی مردان و مردانگی بایستند؛ مشروط به آن که زنان و مردان در کنار هم در یک جبهه با ظالم ثالثی پنجه در پنجه شوند. این گونه نگران این نیستیم که با هر تلاشی برای زندگی زنان، یک لگد به پهلوی نهاد خانواده بخورد. @Mahdi_takallou
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بترسید از زن اگر متشکل شد و پشتش به خدا گرم بود ، در کنار ، تحت اشغال دشمن صهیونی
در فاهمه عمومی ما کاراکتر «مادر شهید» و «پدر شهید» وزن یکسانی ندارند. تلقی عمومی ما از مادر شهید چیز دیگری ست. احساس می‌کنیم شهید و مادر شهید نسبت معنایی تنگاتنگ تری دارند و میان این دو، نوعی هم فراخوانی برقرار است که لزوماً و غالباً این تلازم در نسبت شهید و پدر شهید به چشم نمی‌خورد. زن (مادر شهید) بواسطه استعدادهای خدادادی اش، محمل مناسب تری برای عاطفه های انسانی است و به همین جهت نفوذ زن در ساحت فرهنگ، میتواند خارق العاده باشد؛ کما این که گویا حفظ و انتقال تاریخ و میراث فرهنگی دفاع مقدس را بیشتر از روایت های زنانه مادر یا همسر شهید متوقع هستیم. به همین نسبت یکی از لازمه های این که مسأله فلسطین بتواند ساحت فرهنگی ما را درگیر کند و مقداری از سویه های خشک سیاسی (و مردانه) در روایت های این مسأله که بیشتر تجربه اش کردیم دور شویم، این است که دست به دامان روایت های زنانه از فلسطین و از آن مهم تر روایت زنان فلسطین شویم. این همان نیم تنه ی کمتر دید شده ی پیکره اجتماعی است که جهان زنانه از آن تعبیر میکنم.
بخشی از مسئله امروز ناشی از برساخت این انگاره‌ی فرهنگی از نهاد انتخابات و مناظرات است که از سال ۸۸ به بعد در اذهان جامعه قوت ‌گرفته و از نوعی میدان جدال حکایت می‌کند که در آن اصالت نه با برنامه، کارآمدی و صلاحیت است، بلکه تکلم کینه‌توزانه، افشا و تخریب محوریت دارد. این تلقی قدرتمند در ذهنیت جامعه از جناح‌ها و احزاب نیز سرریز شده است. انتخاباتی انتخابات است که محل منازعه باشد و این خوانش از مفهوم رقابت که مبتنی بر واگرایی حداکثری است، افزایش مشارکت و شلوغی صندوق‌ها را از طریق تهییج و ایجاد دوقطبی‌های درون اجتماعی دنبال می‌کند. اگرچه که واقعاً این منش انتخاباتی می‌تواند کمیت آراء ریخته شده در صندوق‌ها را افزایش دهد اما آنچه که در خلال این فرایند تحت صدمه و آسیب است، مسئلة همگرایی اجتماعی است. خروجی مناظرات جدلی، توئیت‌های تقابلی و لفاظی‌های موعد انتخابات، انتقال و اشاعة این خوی در میان قشربندی‌های اجتماعی و مردم است. مردم هم در نهایت به دوقطب معارض مبدل می شوند. دولت روحانی همین‌گونه بر سرکار آمد و اگر دولت او دولت نسبتاً موفقی بود این واگرایی عمیق تر می‌شد و حال که چیزی تا پایان مخروبة دولت دغل‌باز باقی نمانده، شکاف‌های درون اجتماعی جای خود را به ناامیدی اجتماعی داده است و از چاهی به چاله ای گذر کردیم. این ناامیدی اما دیگر با ایجاد دوقطبی و شور و هیجان‌های مرسوم انتخاباتی درمان نمی‌شود. من تردید دارم نبود لاریجانی، جهانگیری یا حتی پزشکیان به میزان قابل‌توجهی در مجموع آراء اثرگذاری داشته باشد! به عبارتی نبود آنها را نبود سلایق سیاسی تصور نمی‌کنم مگر برای آن گروه از مخاطبینی که در زمرة فداکاران و هواداران پروپاقرص دولت‌های اصلاحات و اعتدال باشند که بعید است با تمام فضاحت‌های این هشت سال تعدادشان قابل‌توجه باشد! احساس می‌کنم برخلاف بحث و نظرهای این دو سه روز که بر اساس برخی ظنیات، کاهش هر چه بیشتر مشارکت را پیش‌بینی می‌کرد، سایر مردم به جز آن‌هایی که این‌گونه مبتنی بر ایدئولوژی و گفتمان رأی می‌دهند، چشمشان به جذبه کاندیداهاست. به نظر حتی آنهایی که اجمالاً با صندوق قهر کرده‌اند، یا تردید دارند نیز با حضور و فعالیت انتخاباتی کاندیداهایی که نوعی ایدة نجات، و نوعی گفتمان امید و بازسازی جامعه را نمایندگی می‌کنند نه‌تنها شانس بیشتری برای پیروزی دارند، بلکه ظرفیت خوبی برای افزایش قابل‌توجه مشارکت نیز هستند. کاریزمای یک کاندیدا بخشی به ویژگی‌های شخصیتی و رفتاری فرد متوجه است و بخشی مبتنی بر این است که جامعه چه انگاره و ایماژی از او را با خود حمل می‌کند. اگر در میان این ۷ نفر کسی بتواند توجه و انگیزه آن گروه از مردم که لزوماً جناحی و ایدئولوژیک رأی نمی‌دهند (که اکثریت جامعه چنین است) را جلب کند، هم معضل امید قابل‌درمان است و هم مسئله مشارکت حداکثری. اگر کسی بتواند اعتماد و محبت کوچه و بازار را کسب کند، می تواند نحوی از همگرایی مجدد را آغاز و با شروع دولتش امتداد و تقویت آن را در پیش بگیرد. پس این روزها روزهای کوچه و بازار است، روزهای که طبقه متوسط و پایینی جامعه باید نحوی از کاریزمای عاطفی را توأم با انگیزه نجات ببینند. کسی که خود را در مقابل اشرافیت، تنبلی و فساد قرار بدهد؛ وابسته به ظرفیت روزهای باقی‌مانده به مشارکت بالای ۵۵ یا حتی ۶۰ درصد امیدوارم. پ.ن: مباحثات نظری حول مساله مصلحت یا قانون یکی از برکت های این دوره است که با ورود متخصصین امر، حتما در این زمینه هم پیشرفت هایی حاصل می شود. @Mahdi_takallou
مستند «دیوارکش» تلاش می‌کند تلاقی سیاست و امر جنسی را از دریچه تاریخ بازنمایی کند. صراحتاً کانون توجه این مستند، آن لحظه‌ای است که امر جنسی، در هاضمه سیاست و قدرت واقع شده و در طی این فرایند، استحاله می‌شود. استحاله شدن امر جنسی، قرارگرفتن آن در موقعیتی غیراصیل و نامربوط است؛ در این لحظه امر جنسی خودش دیگر خودش نیست و در رویکردی کژکارکردی، طفیلی امر سیاسی قرار می‌گیرد. مضافاً که این غریزه نیرومند انسانی، به‌واسطه اثرگذاری عمیقش در سبک زندگی انسان، فرهنگ را نیز با خود می‌کشد و به گرداب سیاست می‌اندازد. در این شرایط، نه فقط امر جنسی، بلکه به‌طورکلی فرهنگ مقوله‌ای ثانوی و درجه دوم تلقی می‌شود. «دیوارکش» تلاش می‌کند پشت پرده‌های وضعیت اجتماعی امروز را که همواره ذیل امر سیاسی بازی داده شده، برای مخاطب افشا کند و امیدوار است با ایجاد بصیرتی در او، یادآور شود که سیاستمداران و قدرت‌گرایان هم در کنار سرمایه‌سالاران و تاجران، سکس، امر جنسی و زن را جز به مصدر ابژگی قدرت نمی‌نشانند؛ لذا تا همین‌جا معتقدم این مستند باید همین روزهای پیش از انتخابات و هر چه زودتر در ابعادی گسترده تماشا شود. اما دو مطلب را در ادامهٔ تکمیل کنم. اول. گرفتاری ما البته بیش از این است. مسئله اصلی در حقیقت هم‌فراخوانی امر جنسی و زن است. الهیات صنعت سکس، انسان مصرفی را به منتهی‌الیه دنیاگرایی یعنی بدن دعوت می‌کند و مع‌الاسف در این چرخه زن و بدن مترادف یکدیگر واقع می‌شوند. زن به نحوی بدیهی همان بدن انگاشته می‌شود و گویا این زن است که ما را به آنجا که بدن، امری پرستیدنی است رهنمون می‌سازد. معنای زن چه در قرائت سنتی و چه در قرائت مدرن همین است، با این تفاوت زن (بدن) در یکی حفظ و در دیگری خرج می‌شود. چالش اصلی ما معنای فرهنگی زن است؛ ما باید بتوانیم رابطه‌ی چسبنده‌ی زن و بدن را در هم بشکنیم و معنای جدیدی بازتولید کنیم. این معنای جدید چگونه ساخته می‌شود؟ بخشی از این معنا ذاتی و بخشی از این معنا از طریق تراکم و انباشت شمایل دیگری از حیات زن متولد می‌شود. به نظر این مستند نیز نتوانسته از این حجاب رها شود و تنها با مفروض پنداشتن این وضعیت (تلازم زن و بدن در دنیای مردانه) خواسته مخاطب را نسبت به دست‌درازی‌های قدرت ایمن سازد. مسئله دوم این‌که این نحو از رابطه سیاست و امر جنسی، رابطه‌ای محتوم و محکوم نیست. ضرورتی ندارد که همواره در تداخل سیاست و امر جنسی، با غلبهٔ سوژه قدرت و بازیچه شدن امر جنسی مواجه شویم. اگر گرفتار خوانش‌های فوکویی نشویم، قدرت می‌تواند امری استیلاگر نبوده و امر جنسی می‌تواند افیون توده‌ها نباشد. بل‌که در رابطه همزیستی میان این دو، امر سیاسی، باید تلاش کند امر جنسی را به موقعیت اصیل خود بازگردانده و نیز در این باره موظف است. به عبارتی، در دوران پیش از تحقق دولت اسلامی، آن چه ضرورت دارد این است که بتوان سیاق دیگری از سیاست و سیاست‌ورزی را در سپهر سیاسی جمهوری اسلامی مستقر کرد. این دغدغه ما را به بازتعریف رابطه سیاست و امر جنسی دعوت می‌کند و نه انهدام آن. @Mahdi_takallou
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مستند دیوارکش را باید همین روزها دید. همین روزها که برخی با امر جنسی می‌خواهند رأی آوری کنند. هم ببینید و هم مردم را به تماشا دعوت کنید... همین روزها.. فردای انتخابات دیر است... اما در نگاهی بلندمدت تر آنها که دلمشغول سیاست در معنای اسلامی - انقلابی آن هستند، و آنها که پیگیر مسایل حوزه زنان اند باید راجع به تداخل سیاست و امر جنسی ساعتها به گفتگو بپردازند. لینک تماشا: https://filmgardi.com/p/45ed
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
‌موضوع رأی بدهیم و ندهیم نبود! ناشی گری نکردیم. در مورد این صحبت کردیم که عده‌ای سرمایه‌سالار و پهلوی‌نما میخواهند مردم مثل کبک سرشان در برف باشد، سیاسی نباشند، خودشان در قدرت بخورند و بچاپند و نسل‌های بعد از خودشان. آمدیم دست بالای اعتراض و داد و هوار را ما داشته باشیم.. دلمان میخواست بیشتر صحبت ها را مردم کنند و صدایشان را بالا ببرند. منتهی مردم رادیکال تر از اینها بودند. لذا هم از بالا فحش خوردیم هم از پایین، عالی بود :)) پ.ن: به غایت امیدوارم به آینده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆فکر خوبی ست: روز دختر بهانه ای باشد برای پاسداشت و تحکیم رابطه ی شگفت انگیز «پدر-دختری» جامعه ما از دختران میخواهد در اوایل نوجوانی، دخترانگی خود را کنار گذاشته و برای موفقیت و پیشرفت در ادامه زندگی، خود را به معیارهای مردانه مجهز کنند. نیروی خلاق و قدرتمند عاطفه ی دخترانه معمولاً نه نشانه برتری و خاص بودگی او، بلکه در دنیای توفق عقلانیت مدرن، نوعی کژکارکرد است. در حالی که عاطفه هیچ تداخل و تعارضی با قوه عاقله ندارد. پدر از خلال رابطه پدر دختری به خصوص در دوره هویت‌یابی دختر، نقشی اساسی در پرورش این استعداد خارق العاده در او دارد. پدر میتواند این چشمه جوشان را جوشنده تر یا آن که کور کند. لذا روز دختر را باید به مثابه ی یک نسبت (دختر خانواده بودن) و به منزله ی یک مسلک ( دخترانگی ) گرامی داشت؛ فارغ از سن و وضعیت تأهل... چرا روزی به نام پسران گرامی داشته نمی شود؟ نمیدانم، اما از باب «وعاشروهنّ بالمعروف» بهتر میدانم جامعه ما یاد بگیرد که به بهانه های مختلف زنان را تکریم کند. اگه به دنبال بهانه و تذکار بیشتر باشیم، پیشنهاد روزی به نام روز خواهر هم شاید پیشنهاد جذابی باشد. روایت می‌گوید خدا با زنان مهربان تر است...
دکتر کچوییان اینجا بحثی از حاق معنای سیاستمدار می‌کنند که قابل توجه است؛ سیاست مدار کسی است که رتوریک بالایی دارد، قادر است در صحنه ی واقعی و پیچیده ی سیاست و قدرت کنش سیاسی کرده و میتواند سه سطح از بدنه مردمی، نخبگان و مسوولین را از قطب های مختلف همراه و همگرا کند. لذا رییس جمهور در این شرایط ویژه کشور که اولاً در بسیاری حوزه ها با مخروبه های دولت فعلی مواجهیم و از سویی مردم دچار یاس و انفعال اختیاری شده اند، باید بتواند نوعی وفاق عمومی و میزانی از جنبش امیدواری را در بدنه اجتماعی و حاکمیتی نمایندگی کند، و این مهم تنها با بخشنامه و دستور و طرح و برنامه حاصل نمی شود. هر چند در نگاه آرمانی‌تر، از میان این ۷ کاندیدا از این جنبه کسی را در حد اعلی سراغ نداریم (شاید حد اعلی آن امام و رهبری باشد) اما این برداشت که مقبولیت را نوعی مزیت خلق الساعه بدانیم که حالا بودن یا نبودنش نکته ویژه ای ندارد و مشخص شدنش را به بعد از رای گیری حواله دهیم دقیق نیست. فرض کنید هیچ تخمین کمی از گزینه انتخابی مردم در دست نداریم. باز در اینجا باید تلاش کنیم ببینیم چه کسی بیشتر واجد چنین توانایی و این نوع از عمل سیاسی است. من رئیسی را ابدا منجی نمیدانم اما او میتواند برند ایده نجات را برای خود تثبیت کند. این که تقریباً ۶۵ درصد کسانی که در ۹۶ به روحانی رای داده اند اما این بار انتخاب شان رئیسی است را از این منظر ببینید.
آیا حجاب طالبانی همان حجاب برتر جمهوری اسلامی است؟ از دو منظر پاسخ می‌دهم: 1- از منظر ظاهری و فیزیکی، حجاب برتر یا چادر در گفتمان انقلاب اسلامی بر خلاف حجاب زنان طرف‌دار طالبان، نه بر پوشیدگی «بیشتر» بلکه بر پوشیدگی «بهتر» تمرکز دارد. البته میان این بیشتر و بهتر تااندازه‌ای اشتراک برقرار است، اما مشخصاً در رویکردهای فقهی موجود در متن گفتمان انقلاب اسلامی پوشش صورت و دست‌ها نه‌تنها الزامی نیست بلکه در مواردی بنا به عرف ممنوع اعلام می‌شود. حجاب طالبانی فردیت زن را نادیده می‌گیرد و او را در برزخی میان بودن و نبودن قرار می‌دهد. جهان زنان هیچ برخوردی با جهان مردان ندارد. زن در قرائت سنتی از برخی جنبه‌های انسانی محروم بوده و زنانگی و تنانگی در مرکز هویت او قرار دارد. به‌عکس، حجاب برتر ایرانی اساساً مساله‌اش حضور یافتن است و ناظر به چنین دغدغه‌ای خلق شده است. چه اینکه انقلاب اسلامی به حضور زن در متن و مرکز تحولات سیاسی - اجتماعی علاقه‌مند و مصر است. اساساً ایده‌ی انقلاب اسلامی در باب حضور اجتماعی زن اتوپیای «جهان متعادل» است. جهان متعادل نحوی دیگر از عینیت زندگی اجتماعی است که در آن زنانگی و مردانگی در وضعیت متکامل قرار گرفته و به عبارتی جهان زنانه و جهان مردانه با سازوکاری خاص امتزاج یافته و به تعادل می‌رسد. 2- اما از منظری معناشناسانه و در ساحت متافیزیک چادر، حجاب زنان طالبان به‌رغم برخی شباهت‌ها از ساحت «حجاب‌بودگی» عبور نکرده و همواره نوعی حجاب در عرض سایر حجاب‌هاست. اما چادر ایرانی پس از انقلاب اسلامی (بلکه پیش از آن در گرماگرم مبارزات انقلابی به گواه تاریخ) دلالت‌های فرهنگی و سیاسی به خود می‌گیرد و از لایه‌ی «حجاب» به‌مثابه‌ی «محدوده‌ی پنهان کردنی بدن» عبور کرده و فراتر می‌رود. در چادر این ظرفیت نهفته است که با حفظ زنانگی زن، انسانیت او را که مشتمل بر آزادی، اراده و ایفای نقش باشد، در مرکز هویت او قرار می‌دهد. چادر در این معنا تنها به یک واجب و تکلیف شرعی منحصر نشده و در شاکله هویتی زن پس از انقلاب حضور فعال می‌یابد. چادر از یک‌سو با اتصال به جریان ادبیات آئینی شیعی در فرهنگ جامعه ایران، از ماهیتی بی‌جان و حاشیه‌ای به ماهیتی فرهنگی، زنده تبدیل شده و موضوعیت پیدا می‌کند. حجاب زنان طالبانی به خودی خود موضوعیت ندارد؛‌ فقط هست و باید باشد. اما چادر برای زن چادری در ادبیات انقلاب اسلامی، نوعی همذات‌پنداری را با اسوه‌های زن مسلمان در اهل‌بیت (ع) پدید می‌آورد. تلقی زن چادری در عصر انقلاب ادامه راه حضرات معصومین در مسیر مبارزه با طاغوت و انقلابی‌گری است (فارغ از این که حجاب این حضرات دقیقاً به همین شکل بوده یا خیر). او چادر را میانجی این توسل و تأسی قرار می‌دهد و از این رهگذر خود را در امتداد همان افق توضیح میدهد. از سویی دیگر حجاب برتر همان گونه که از اسمش پیداست، پیشانی و منادی نوعی سبک زندگی حداکثری و کمالگرایانه است که با برچسب‌های مجاهدت، مبارزه، انقلابی‌گری و آرمان‌گرایی هم‌فراخوانی دارد. انسان در ادبیات فلسفی و دینی، موجود بی‌نهایتِ عرشی تا فرشی است و طبیعتاً حجاب نیز به محض قرارگیری در این منظرگاه، از حجاب ضروری حداقلی به امر نمادین و حداکثری (به معنای کیفی، نه به معنای کمی) متحول می شود. از منظر سیاسی نیز چادر دلالت‌های سیاسی و ایدئولوژیکی را به خود الصاق کرده (و این متفاوت است با این که آیا هر زن چادری، سیاسی و انقلابی است یا نه) و این مربوط است به جهان‌بینی خاصی که زن مسلمان انقلابی تصویر می‌کند. به‌طورکلی حجاب ایرانی یا چادر نه‌تنها در ناحیه پوشش زنان، بلکه در حیطه هویتی زنان عنصری معنادار است. پ.ن: بحث اصلی این بود که آیا جمهوری اسلامی حجاب خاصش را به طالبان صادر کرده؟ پاسخ بنده این است که اولاً نه این حجاب آن حجاب است حقیقتاً و نه جمهوری اسلامی راهبرد و برنامه مشخصی در این زمینه داشته. هر چه بوده غالباً مربوط است به عناصر سیال اجتماعی.
12121.pdf
1.06M
نگاهی به جشنواره از منظر روایت زن فصل زن، نشریه تخصصی روایت زن انقلاب اسلامی
راه درست منیر قیدی نقدی بر فیلم «دسته دختران» اگرچه «دسته‌ی دختران» از هر جهت فیلم کم‌جانی است اما باید زاویه دیدش را جدی گرفت و در تلاقی زن، سینما و آینده‌ او را مورد توجه قرار داد. فیلم استعاره‌ای از جهان امروز و متناسب با امروز ماست که در آن زنان به جز این که بادمجان‌دورقاب‌چین محافل سیاسی باشند، معمولاً جدی گرفته نمی‌شوند. در روزهایی که زنان کم‌تر با تاریخ‌سازی، جامعه‌سازی و انسان‌سازی زنانه فهمیده می‌شود، «دسته‌ی دختران» تلاشی است که باری‌دیگر زنِ عصر خمینی(ره) را به ما یادآوری می‌کند. این زن نه‌ حاضر است میدان را رها کند و نه حاضر است زنانگی‌اش را کنار بگذارد. جان‌مایه‌ی روایت منیر قیدی این نیست که میان زنان و مردان تفاوتی نیست و زنان باید بتوانند مانند مردان در جبهه‌های جنگ بجنگند، هرچند کنایه‌ها و تشرهای کارگردان با این مضمون مشهود است، اما در نهایت تصویری که از زن در این فیلم می‌بینیم، تصویری کاملاً زنانه است. دسته دختران به نقش منحصربفرد زنان در دفاع مقدس ولو در مقیاسی کوچک پرداخته است. این نقش اگرچه طمطراقش کمتر است اما اثری می‌گذارد که ویژه و غیرقابل‌انکار است. خلاصه روایت منیر قیدی در یک جمله چنین است: دخترانی که در برابر متجاوز پا پس نکشیدند و به هر طریقی که توانستند حماسه‌ی خود را نواختند. این زن‌ها واقعاً زن هستند مطابق با آن چه از زن انقلاب اسلامی می‌فهمیم؛ نه در حاشیه‌اند و نه ادای مردان را درمی‌آورند؛ عاطفه‌ای سوزان، ایمانی نافذ، در نتیجه اراده‌ای مستحکم و قدرت روحی منحصربفردی که تنه به تنه‌ی مردان زده و چه‌بسا در چند جای قصه با تمام ظرافت، ضعف اراده مردان را نیز به رخ کشیده است. این همان فصل ممیزی است که در جان زن انقلاب اسلامی پدید آمد و او را از الگوهای جدید و قدیم سوا کرد. عاطفه جوشان در زنان و دخترانی که ترس را از دل آن را زدوده است. این زنان عاشق هستند و این عشق نه‌تنها کور نیست بلکه با وظیفه و آرمان‌های انسانی گره‌خورده است. در جای‌جای اثر می‌توانیم ردپای هم‌نشینی قدرت عاطفی و احساس مسئولیت در زن را مشاهده کنیم. اگرچه موضوع فیلم جنگ و دفاع مقدس است و جنگ به‌خودی‌خود تناسب بیشتری با مردانگی، زورمندی و بدن‌محوری دارد اما اگر واقعیت جنگ را بهتر ببینیم، روایتی که از زن در این اثر سینمایی به دست ما می‌رسد تصویری مردانه نیست. نه‌تنها برچسب مردوارگی را به‌جز در چند لحظه بر «دسته‌ی دختران» روا نمی‌بینم، بلکه ادعا می‌کنم آنچه ما در این فیلم می‌بینیم نه مردانه بلکه اساساً زنانه است. آنچه که زنان را تا مخوف‌ترین بزنگاه‌ها آورده اما احساس وظیفه و ایمان زنانه است؛ ایمانی که فرار مردان را به ریشخند می‌گیرد. جهان زنانه جهانی قدرتمند است که حتی جنگ را نیز جذبِ خودکرده و معنای متفاوتی از آن را به دست می‌دهد. حماسه‌ی زنان، زنانه است حتی اگر در میانه توپ و تفنگ از جسم نحیفشان به‌اندازه چند مرد کار بکشند. کارگردان البته، به ظرافت جسمی زنان معترف است و دروغگو و مبالغه‌گر نیست. قهرمان‌های منیر قیدی، مانند زنان دروغین هالیوودی ادای مردان را در نمی‌آورند؛ اما دال مرکزی زن در روایت «دستة دختران» قدرت عاطفی، شورانگیز و انسانی است که زورش بر زور بازو می‌چربد. البته نه آن‌که «دستة دختران» در این روایت نقصی ندارد؛ این طور به نظر می‌رسد که قیدی برای آن‌که متهم به کلیشه و شعار نشود از پرداختی بهتر به وظیفه‌ی ملی و وجه معرفتی کنش زنان بازمانده، اما به هر ترتیب منیر قیدی در نقطه‌ی درستی ایستاده و می‌توان به او امید بست.
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
شیپور حماسه را از سمتِ زنانه‌اش بنواز نقدی بر فیلم «هناس» آیا این‌گونه است که تنها این مردان هستند که قهرمان‌اند و زنان دارند مقدمات این قهرمانی را برای آنها فراهم می‌کنند؟ آیا زنان در حاشیه هستند و چرخ روزگار به دست مردان می‌گردد؟ خیر و «هناس» پاسخی قاطعانه به این کلیشه‌ی مردمحورانه می‌دهد. ما در این فیلم زنی قهرمان را می‌بینیم با تمام جزئیات زنانگی‌اش. هناس دارد حقیقت «شهره پیرانی» را در روایت داریوش رضایی‌نژاد به تصویر می‌کشد. ما برخلاف سنت رایج و سابق، در حال کشف شهید، به روایت همسر نیستیم. ما روبروی زنی نشسته‌ایم که نه اسطوره‌ای غیرقابل‌باور و بی‌ربط به زمین که یک زن قهرمان است. چیزی که باید از این فیلم در عمق جان ما بنشیند و گردوغبار کلیشه‌ها را بتکاند همین جاست. اگر صاحب اثر توانسته باشد به این مهم دست یابد - که توانسته - کار خودش را کرده است. اثر حسین دارابی اگرچه در نسبت با فرم قرار نیست مدهوشمان کند. چه این‌که اثر زندگی‌نامه است و ما از کلیت داستان باخبریم اما کارگردان به‌درستی این موضوع را که جهان بشری بدون قهرمانی و حماسه زنانه جهانی کج‌ومعوج است، باور کرده و به تصویر کشیده است. هر حماسه‌ای که توسط مردان سروده می‌شود لاجرم وجهی زنانه دارد که نیازمند کشف، توصیف و نمایش است و «هناس» چنین رسالتی را برای خود منظور کرده است. زنی که مرد از دامن او به معراج می‌رود لاجرم خودش تا معراج ریسمانی بافته است. ما با این قصه به گشت‌وگذار در کوچه‌پس‌کوچه‌های جهان شهره پیرانی دعوت می‌شویم و همپای او شاهد یک تصمیم پیچیده‌ایم و این تصمیم نابخردانه، شعاری و ناگهانی گرفته نمی‌شود؛ بلکه در هر سکانس شاهد این هستیم که عواطف زن چگونه شورمندانه او را به غلیان، تکاپو و به این در و آن در زدن مجاب کرده است. زن مردد است و تا لحظه‌ای که اسماعیلش را در قربانگاه بپذیرد صد و پنج دقیقه مخاطب را همراه می‌کند؛ بنابراین «هناس» هم در موضوع و در بیان، فیلمی زنانه است و ما در لحظه‌به‌لحظه مشرف به کشف معنای خاصی از زنانگی هستیم. آیا این زن لطیف است و عواطفی قدرتمند، فعال و تعیین‌کننده دارد؟ حتماً بله. آیا این زن آن‌چنان که در بیان سنتی گفته می‌شد، ضعیف، فاقد قدرت و کم‌بهره از عقلانیت است؟ حتماً خیر. روایت فیلم، تا حدی از کلیشه‌ها و شعارها فاصله گرفته و همین موضوع باعث شده عواطف زن که تصمیم‌گیری را برای او سخت کرده زیر کلیشه‌ها تحریف نشود. زن در گیرودار یک تصمیم بزرگ است. او ابتدا مردی را تصاحب کرده، مالک او شده و درنهایت فداکارانه او را به تاریخ می‌بخشد. همه آنچه از زن می‌فهمیم و می‌خواهیم همین است؛ زنی که وسعت معنای وجودی خود را از مرزهای خانواده‌اش گسترانده و به مرزهای بزرگ‌تری چون میهن، استقلال و آزادی و عزت ملی بسط داده است. در این مقایسه میان این دو معشوق - همسر و آرمان‌ها یا هر چه که باشد - آن که باید به قربانگاه برود همسر است. این حماسه‌ای است که توسط یک زن سراییده می‌شود و مخاطب در طول قصه شاهد پرورش و تولد لحظه‌ی حماسه است. من توقعی دیگر از روایت همین لحظه از این فیلم ندارم.
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
«زنان، به لحاظ آمار نیمی از جمعیت و به لحاظ آثار بیش از نیمی از جمعیت هستند»، «زنان نقش بسزایی در پیروزی انقلاب اسلامی داشتند» و جملات مشابه که سالهاست، ابتدای هر سخنرانی، یادداشت و... طرح می‌شود و تلّی از مفاهیم و عبارات گل‌درشت، کلیشه‌ای ازاین‌دست که نقل محافل و گعده‌هاست، یک پیام واضح دارد: ما در یک ناکجاآباد معرفتی گرفتار شده‌ایم و غالبا در حال پیش نرفتن و توسعه نیافتنیم. مسئله تبیین متناظر است با مفهوم گفتمان و گفتمان فارغ از تعریفش دست‌کم یک سطح تبیینی و یک سطح روایی دارد؛ میان این دو سطح نباید خلط کرد. سطح تبیینی با اندیشه و نظر ممزوج است و سطح روایی نوعی رویکرد اشاعه‌ای دارد. موضوع تبیین و روایت حقیقت است. با این تفکیک که حقیقت در سطح روایی، در نقطه مقابل کذب و دروغ معنا می‌شود، اما در سطح تبیین حقیقت یک نقطه نیست بلکه واجد عمق و لایه‌بندی است. جهاد تبیین نوعی جهاد علمی است با مضمون این که حقیقت در کنه‌اش کاوش و فهم بشود؛ لذا ظرفیت تبیین به انتشار و زور رسانه‌ای آن و گزارش و خبر نیست، بلکه به میزانی که از حقیقت عالم فهم کرده‌ایم متوجه است. بر همین اساس به‌اندازه‌ای که ساحت تبیینی قوی‌تر و پرمایه‌تر باشد کار در مرحله روایت ساده‌تر است. نیرومندی تبیین ازآنجاکه از عمق حقیقت نضج می‌گیرد، به همان میزان گستره سطح روایی را نیز افزایش می‌دهد. بنا به فهم من، عرصه تبیین نوعی سیر عمودی در ساحت حقیقت است و عرصه روایت نوعی حرکت افقی در آن. تبیین بُرد حقیقت است و دامنه آن از مسیر روایت تأمین می‌شود. تبیین الزاماً نمی‌تواند نوعی کار علمی مجرد از جامعه و فضای گفتمانی به‌حساب بیاید اما به نظر، تا در ساحت اندیشه، نظریه، و پاسخ به پرسش‌های کلان هستی‌شناختی دستمان پر نباشد، ساحت تبیین را با ساحت روایت اشتباه گرفته و گرفتار مجادله‌های اینستاگرامی و رسانه‌زده خواهیم شد. گفتمان سنت در مورد زن با چنگ زدن به ادبیات دینی و به‌خاطر قدمت تاریخی و گفتمان غربی به‌واسطه تولیدات نظری متراکم‌تر کماکان در نزاع گفتمانی پیشتازند. القصه این که در حوزه زنان کار گفتمانی با همایش‌های «زنان تمدن‌ساز» و «دختران حاج قاسم» و اینها پیش نمی‌رود. هنوز در سطح عمیقی از بحث‌های نظری و فلسفی مسائل متعددی از منظر سنت حکمی و دینی ما بی‌پاسخ مانده است و تا در این ناحیه بسیج علمی شکل نگیرد، در لایه‌های بیرونی‌تر اندیشه مجبور به کلی‌گویی و تکرار بیانات رهبری و... هستیم! اینکه زنان در وقوع انقلاب نقش بسزایی داشتند دیگر کاربردی در امروز ما ندارد؛ امروز با سه دهه تأخیر باید طرحی از حضور استمراری زن تولید کنیم! - مهدی تکلّو @Mahdi_Takallou