eitaa logo
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
1.6هزار دنبال‌کننده
951 عکس
111 ویدیو
20 فایل
دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی پژوهشگر مطالعات جنسیت و جامعه کانال‌ها و صفحات من⬇️ https://zil.ink/mimte
مشاهده در ایتا
دانلود
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
مردساختگی وضعیت روزگاری است که مردان تدارک دهنده‌های ساختارها، نهادها، ایجادکننده‌ی ارزش‌ها و به‌طورکلی فرهنگ‌ها هستند. جنسیت آنان در پیکره‌ی این وضعیت نمایان و قابل موشکافی است. به عبارتی مردساختگی از سرریز اوصاف جنسیتی در قامت یک جامعه صحبت می‌کند. مردساختگی زیربنای جامعه و تعیین‌کننده شکل و شمایل روبنایی آن است. تا زیربنای مردساخته با خالقیت و عاملیت انتقادی و فعالانه زنان تعدیل نشود، در روبنای زندگی روزمره، همواره زندگی زنان با دردسر و چالش‌های ساختاری و فرهنگی مواجه است. در تجربه‌ی تاریخی، مردساختگی زیربنایی دو سنخ از روبنای جامعه را پدید آورده است: پدرسالاری و مردسالاری. هر دو به‌واسطه خاستگاه مردساخته‌شان، مرد را اصل و زن را طفیلی در نظر می‌گیرند. در هر دو هرچند به شکلی متفاوت زن انسانی ثانوی و جنس دوم است. در ساخت جامعه پدرسالار شخص مردان دارای اقتدارند و در جامعه مردسالار این مردانگی است که پیشران و منبع تغذیه سلطه است. جامعه پدرسالار استبدادی است و شاه در سرزمین، کدخدا در ده و پدر در خانواده حاکم است و در جامعه مردسالار علی‌رغم ظاهر دموکراتیکش، مردانگی تعیین‌کننده است. زنان در جامعه پدرسالار فاقد هرگونه فاعلیت اجتماعی و تاریخی هستند اما در سنخ مردسالار، فقط عاملیت زنان به رسمیت شمرده می‌شود و نه خالقیت آنان. زن پدرسالاری فاقد اراده و استقلال است اما زن مردسالاری اراده دارد اما از استقلال بی‌بهره است؛ به هر ترتیب جوامع مردساخته با خالقیت زنان میانه‌ی خوبی ندارند. در جامعه پدرسالار زن و در جامعه مردسالار زنانگی غایب است. «کنش و میدان» در این جوامع این‌گونه توزیع می‌شود: زنان جامعه پدرسالار بی نقش هستند و زنان جامعه مردسالار تنها در دیالوگ‌های از پیش‌نوشته‌شده، بازیگرند درحالی‌که در هر دو کارگردان و خالق میدان عنصر دیگری است. در هر دوی این جوامع مردان صاحبان قدرت‌اند اما نحوه اعمال قدرت آنان متفاوت است. اعمال قدرت در جامعه پدرسالار عیان، استبدادی و سیاسی است اما در جامعه مردسالار، قدرت به نحو مزوّرانه و منافقانه‌ای به‌صورت پنهانی و از طریق دستگاه فرهنگ جاری می‌گردد. درحالی‌که زن در جامعه متعادل، به‌اندازه‌ی مرد دارای هویت و کاراکتر اول‌شخص متکلم است، زن پدرسالار نقش سوم‌شخص غایب و زن مردسالار نقش دوم شخص مخاطب را به عهده می‌گیرد. جامعه پدرسالاری با انگاره‌ی ناقص‌العقلی برای زن، عقلانیت را در مردان منحصر کرده و احساساتی بودن را برای زن به‌مثابه یک نقطه‌ضعف برجسته می‌کند. جامعه مردسالار قدرت عقلی زن را به رسمیت می‌شناسد، اما قدرت عاطفی و روحی او را به هیچ می‌انگارد. برداشت من این است که به نحو ناخودآگاهی جوامع پدرسالار و مردسالار در پشت پرده بده‌بستان دارند - چرا که از یک آبشخور تغذیه می‌کنند - هرچند که در روی صحنه جامعه مردسالار در مدیریت تأثیرگذاری بسیار قوی‌تر عمل می‌کند. جامعه پدرسالار خیلی رک و بی خجالت زن را تحقیر می‌کند (رک نظر محمدرضا پهلوی در مورد زنان)، اما جامعه مردسالار همین تحقیر را با اغوا و فریب (مدگرایی و پورنوگرافی) انجام می‌دهد؛ بنابراین سنخ نمونه جامعه پدرسالار، شیران ماکیاولی و جامعه مردسالار، روباهان اوست. بدن زنان نیز از میدان نظارت جوامع مردساخته مصون نیست. فیزیک زنانه در جامعه پدرسالار مایه شرم پدر و فساد جامعه است و این تصور در نگاه آنها ذات زن مربوط است؛ لذا زن باید مستور و پرده‌نشین باشد. در مقابل جامعه مردسالار اتفاقاً زن را به‌واسطه همین ویژگی ذاتی به منتهی‌الیه نمایش و تماشا کشانده و او را زینت‌المجالس قرار می‌دهد (رسانه، هنر و حتی سیاست). به هر صورت در جامعه‌ای که ارزش‌های مردساخته، یک‌جانبه و غیر متعادل بر آن حاکم است، زن در حاشیه‌ی مرد است، چه پنهانش کند و چه او را در ویترین بگذارد. در هر دو، زن موجودی ذاتاً جنسی است، با این تفاوت که بدن او در جامعه پدرسالار مایه عقب‌ماندگی و دردسر (برخلاف بدن مرد که مایه ترقی خانواده و کشور است) و در جامعه مردسالار سودآورترین سرمایه و مرغوب‌ترین کالای بازار است؛ لذا اجازه بدهید به وضعیت تعادل اجتماعی جنسیت به چشم یک آرمان دلچسب نگاه کنم ... مهدی تکلّو @Mahdi_Takallou
«مجله عصر اندیشه ـ شماره ۲۸ ـ اسفند ۱۴۰۰» را از طاقچه دریافت کنید https://taaghche.com/book/119521 بنده هم در پرونده «مادری از متن به حاشیه» در این باره با عنوان «بازگشت اسطوره‌ای مادری ایده آل» چیزکی نوشته‌ام.
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
روایت خاتون از زن و زنانگی را روایت درستی می‌دانم؛ البته نکاتی هم دارم اما به‌طورکلی فارغ از زوایای دیگر فیلم، این وجه شایان توجه است. اگرچه بر سرتاسر داستان و جزئیات ابری از الهیات روشنفکری و غرب‌زدگی سایه انداخته و غرب‌گرایی نیز همواره درذات‌خود میزانی از تحقیر سنت و سنتی بودن را به همراه دارد اما به اعتقاد من تصویری که از زن در سریال خاتون ارائه می‌شود به‌رغم پیرایه‌های فرهنگی و روشنفکری‌اش، تصویر زن برساخته‌ی غربی نیست، در حقیقت از منظر جنسیت - جامعه‌شناختی ما با سنخ زن غربی روبرو نیستیم. تینا پاکروان در روایتِ زنانگی و نگار جواهریان در ایفای آن به‌درستی عمل کرده‌اند. خاتون اگرچه در جهان اجتماعی خشنی زیست می‌کند اما وجوه زنانه‌ی متعددی دارد. خاتون به‌رغم فیلم‌های فمینیستی چند دهه‌ی گذشته در سینمای قهرمانی هالیوود، زنانگی را پشت درب میدان‌ها و هنجارهای مردساخته رها نمی‌کند بلکه از قضا دال مرکزی و ثقل هویت جنسیتی او، قدرت عاطفی است و این قدرت عاطفی نیز در تعارض با قدرت عقلی و آگاهی او نیست. اگر از ادبیات «زن قوی» بخواهم استفاده کنم، خاتون، واقعاً زن است؛ فداکار، دلسوز، حساس و با اکت‌های زنانه، اما قوی بودن او به ضد زنانگی‌اش کار نمی‌کند. قدرت عاطفی او موجب نوعی قدرت روحی شده و این قدرت روحی اراده و انگیزه‌ای برای مبارزه با «اجنبی» به او اعطا می‌کند. خاتون حتی تفنگ به دست می‌گیرد بی‌آنکه بخواهد به مردانگی به‌خرج بدهد و نقش قهرمان مرد را بازی کند، مرد قهرمان رضاست و به کلی با خاتون متفاوت است. در تمام حالات، خاتون یک زن است. زنی که با قدرت روحی و عاطفی بالا و درنتیجه انگیزه‌ای فزاینده نه‌تنها مبارزه می‌کند، بلکه اراده مردان اطراف خود را در این مبارزه استمراری تحت مدیریت می‌آورد. خاتون حتی در خط مقدم مبارزه‌ها هم حضور ندارد اما کار اختصاصی خودش را می‌کند. زنانگی و مادرانگی در او نه‌تنها دالی بر حاشیگی و ثانویت او نیست (مادر شیرزاد) بلکه او ظرافت‌های زنانه را به متن مبارزه می‌آورد و ما شاهد چیزی به نام مبارزه زنانه هستیم و جهان مبارزه با اجنبی میان زنانگی و مردانگی در این اثر متعادل است. این قدرت روحی و عاطفی که نقطه پرگار کنشگریِ مردان پیرامونش (رضا، فرهاد، پدرش، دایی‌اش و دیگر مردان گروه) شده، همانی است که در ادعای ابتدایی متن عرض کردم؛ لذا خاتون از نگاه من زن نه شرقی و نه غربی است با همه‌ی این که می‌دانیم فیلم اساساً در روال داستان و در جزئیات به نحو اغراق شده‌ای فرهنگی‌مالی شده است و شاید به مستندات تاریخی ما هم وفادار نباشد. مسئله مهم‌تر اما منبع الهام خاتون برای مبارزه و عامل انگیزه برای اوست. دلالت‌های موروثی (کله‌شق بودن مادر و پدر) و کمتر انگیزه‌های ملی‌گرایانه قدرت روحی خاتون را تغذیه می‌کنند و این نقطه، نقطه‌ی بیشینه شخصیت خاتون است. بال خاتون از اینجا به بعد می‌سوزد و بالاتر نمی‌رود (نمی‌تواند هم برود) و انگیزه‌ای که ما از خاتون می‌بینیم هرگز نمی‌تواند به نوعی ایمان - آن‌گونه که از زن مسلمان مجاهد سراغ داریم - تبدیل شود. ایمان جوشنده است و حرارتش سرد نمی‌شود و از نوعی اتصال با عالم بالا - و نه لزوماً وجوه روان‌شناختی و شخصیتی که زن قهرمان سکولار را برساخت می‌کند - به دست می‌آید. قدرت زن مسلمان آسمانی است و نه لزوما شخصی. فصل ممیز میان خاتون و آن چه از زن انقلاب اسلامی سراغ داریم به جز این که در الهیاتی بر سبک زندگی مسلمانی و الزامات آن جاری است، همین ایمان الهی و عناصری مانند تکلیف و جهاد و نصرت ولی خداست. همین ایمان دینی و جهان‌بینی توحیدی در زن انقلاب اسلامی، قدرتی خارق‌العاده‌تر از یک قهرمان سکولارِ به لحاظ شخصیتی پرورش‌یافته به او می‌دهد. مهدی تکلّو @Mahdi_Takallou
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
زن انقلاب اسلامی نه آن‌طور که نتایج پژوهش‌ها و جمع‌بندی قیل و قال‌ها نشان می‌دهد پیچیده و ممتنع است که فقط در یک از هزاران یافت شود، و نه آن‌طور که تصور می‌کنیم بسیط و مجمل است. زن انقلاب اسلامی هم‌زمان نه موجودی عجیبی است که او را نشناسیم، هم موجودی محیرالعقول است که همان موقع که او را می‌شناسیم گاهی تردید می‌کنیم که آیا واقعاً به‌اندازه کافی شناخت پیدا کرده‌ایم؟ لذا باید گفت که انسان مؤنث مسلمان، عجیب نیست اما تعجب‌آور است و معمولی اما شگفت‌انگیز و ساده اما عمیق است. زن انقلاب اسلامی از یک‌سوی، در کوچه‌کوچه این مملکت چراغ خانه‌ای را برافروخته و در گوشه‌گوشه این برهه‌ی تاریخی، گونی‌های سنگرش را چینش کرده و برخلاف آن چه که پژوهشگرها، منبری‌ها و فعالان این حوزه می‌فرمایند نه شاذ و نادر، بلکه در اطراف خودمان تا چشم می‌چرخانی ده‌ها و صدها زن انقلاب اسلامی و همین الگوی سوم که می‌گویند، می‌بینی. گرفتاری اینجاست که برای توصیفشان بی‌کلمه مانده‌ایم و لالمانی گرفته‌ایم تا خودشان به خروش نیفتند نمی‌بینمشان؛ وگرنه واقع امر این است که بار تاریخ روی دوش همین‌ها است و چرخ روزگار روی دست همین‌ها می‌گردد. من بر این باور نیستم که زن انقلاب اسلامی در کشاکش سنت و تجدد به محاق رفته و هر چه می‌بینیم یا زن شرقی و یا زن مدرن است؛ امکان ندارد چرخ انقلاب اسلامی (نه فقط ایران اسلامی) بدون زنانی از جنس خودش بچرخد، هر چند به چالش‌های حوزه گفتمان آشنا هستم. اما هر حرکت جمعی‌ای نسبتی با تعادل دارد و هر میزانی از تعادل، میزانی از هم‌افزایی زنانگی و مردانگی اجتماعی را شامل می‌شود. زن انقلاب اسلامی اما از سوی دیگر در عین این که سهل‌الوصول است و بی‌شمار از آنها را می‌شناسیم، انسانی بسیار عمیق است. عمیق و شگفت‌انگیز. هیچگاه نمی‌توانیم ادعا کنیم که آنها را کاملاً می‌شناسیم و هیچ وجه ناشناسی برای ما باقی نمانده است. زیرا هر بار، رفعت و عظمتی می‌بینیم که کلاه جدیدی از سرمان می‌افتد. چه بسا این زن انقلاب اسلامی است که ما را به این فرامی‌خواند که «وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ». این زن شگفت‌انگیز است به‌خاطر ترکیبی ویژه از عاطفه و عقلانیت که در او نوعی ایمان خروشان فراهم آورده است. این ایمان خروشان را در هیچ به‌اصطلاح زن قوی‌ای که می‌گویند نمی‌بینیم. او در اوج احساسات، احساساتی نیست و نقش و موقعیت تاریخی و تمدنی خودش را مثل کف دست می‌شناسد و حکیمانه برای آن رجز می‌خواند. این ترکیب ویژه از عاطفه و عقلانیت تنها به زنان اختصاص دارد (رهبری، ۸۴/۳/۲۵) و راستش را بخواهید مردان هیچگاه به این اندازه شگفت‌انگیز نیستند. پ.ن: این «الحمدلله الذی جعلنا...» را که آخر گفت، در ادامه «و ما رأیت الا جمیلا...» معنا کنید. فیلم اول: رجزخوانی همسر/دختر یکی از طلبه های شهید در حرم رضوی فیلم دوم: دختر مسلمان در برابر هندوهای افراطی معارض شجاعانه تکبیر می‌گوید. فیلم سوم: زن فلسطینی در برابر سربازان رژیم اشغالگر از مردش دفاع می‌کند. مهدی تکلّو @Mahdi_Takallou
🔰چند نکته پیرامون «الگوی سوم انحرافی» زمانی که از الگوی سوم صحبت می‌کنیم، در حقیقت داریم راجع به نگاهی که اسلام ناب به هویت زن دارد صحبت می‌کنیم. یعنی داریم میگوئیم اسلام ناب زن را چگونه می‌فهمد و زندگی دنیوی و مسیر سعادت او را چطور توضیح می‌دهد. ۱/ الگوی سوم، اسوه زنان نیست. الگوی یعنی طرح. طرح جامع هویت و نظام شخصیت زن که با طرح‌های شرقی و غربی متمایز است. ۲/ این الگوی سوم به معنای طرح، طبیعتاً به معنای یک قله و یک حد کمالی آرمانی که باید زنان تلاش کنند به آن شبیه شوند و احتمال دارد هر کسی هم به آن نایل نشود، نیست. ۳/ این الگو به‌مثابه طرح دارای قواعد و هنجارهای سیالی است که باید بتواند در مواجهه هر انسان مؤنث با آن، مصادیق عینی از زندگی روزمره به دست بدهد. ۴/ الگو به‌مثابه طرح و شاکله مانند یک تابع عمل می‌کند: ورودی (استعدادها، شرایط و... هر زن) را می‌گیرد و خروجی (مسیر سعادت در دنیا و آخرت برای این زن) را به دست می‌دهد. ۵/ بنابراین الگوی سوم باید برای همه زنان با همه تکثری که دارند برنامه پیشنهاد کند. دقت در این تکثر اجازه ارزش‌گذاری کلیشه‌ای و ظاهرگرایانه را به شما نمی‌دهد. نمی‌توانید زن متأهل با ۴ فرزند و با تحصیلات تکمیلی که فعالیت اجتماعی هم دارد را به پیشانی این الگوی سوم الصاق کنید و همه قشر دیگر زنان را نادیده بگیرید. پیرزن، دختر نوجوان، خانم مجرد، خانم روستایی، خانم غیرایرانی، خانم غیرمسلمان، همسر شهید مجرد، دختری که در یک خانواده معتاد بزرگ شده، خانمی که به لحاظ جسمی یا به لحاظ شرایط زندگی امکان مادر شدن ندارد، زن شاغل در مشاغل خاص که جامعه هم بدان نیاز دارد؟ و.... را باید بتوانید مخاطب الگوی سوم قرار بدهید. ۶/ لذا الگوی سوم زن، شامل مجموعه‌ای از زنان می‌شود که هم در عرض متکثر و متنوع هستند و هم به لحاظ رتبی و درجه‌ای متکثر هستند. فقط نفرات برتر زنان الگوی سوم نیستند، بلکه در طیف زنانی که مبتنی بر این گفتمان زندگی می‌کنند، می‌شود در نظام الهی صحبت از درجه و رتبه و مقام آنها کرد. بازهم ملاک در اینجا ظاهرگرایانه نیست. ملاک تقواست و این تقوا هم یک معنای عینی اجتماعی عملیاتی دارد که بحثی جدا می‌طلبد. ۷/ اساس الگوی سوم یک طرح فردی نیست بلکه یک طرح اجتماعی است که منجر به شکل‌گیری «جهان اجتماعی زنانه» به‌عنوان یک بال حرکت اجتماعی می‌شود. شما نمی‌توانید با تعداد قلیلی از زنان که با کلیشه برساختشان کردید جامعه بسازید. شما نمی‌توانید حرف تمدنی بزنید اصلاً. اصلاً شما نمی‌توانید گفتمان تولید کنید با این قرائت... ۸/ دوستان اهل کار تربیتی و رسانه‌ای می‌گویند نوجوان در نظام تولید محتوای فرهنگی اساساً غایب است. من می‌گویم بین نوجوان‌ها، دختران نوجوان با بحران هویت جدی‌تری مواجه است. دختر نوجوان شما احساس نمی‌کند در ساخت و تغییر این جامعه نقش و سهمی دارد. برای همین هم دختر نوجوان مذهبی شما با رؤیاها و اخلاق پسرانه این دوره را سپری می‌کند. ۹/ بله درست است که جامعه با خانواده ساخته می‌شود اما این به این معنا نیست که به جز ساختن خانواده کاری دیگری نداریم. خانه و خانواده مبناست (البته بازهم بدون ظاهرگرایی و اخباری‌گری) اما باید علاوه‌برآن برای مردان و زنان در فردیتشان مأموریت تعریف کرد. چنین نمی‌کنید و هویت زن را با خانواده و مسائل این دو را با هم یکی می‌کنید. در نتیجه فردیت و استقلال هویتی را او را نادیده می‌گیرید. معلوم است شعارهای الگوی سومی شما باورپذیر نیست و باز سر از زن شرقی در می‌آورید. خانم مجرد شما هم ازیک‌طرف می‌بیند شما تأهل را بر سرش می‌کوبید، از سوی دیگر میل به کنش اجتماعی در او ایجاد می‌کنید، از سوی دیگر ساختارهای اجتماعی را با زندگی مادر و زن متأهل هماهنگ نمی‌کنید. یعنی فشار فرهنگی از چند طرف... ۱۰ و پایانی/ چالش اصلی و کانونی در بحث‌های نظری که باید حل شود این است: نسبت فردیت و استقلال زن و رسالت‌های خانوادگی و اجتماعی چیست؟ موضع خودم را تلویحاً عرض کنم و التماس دعا اگر نگرانید با هویت‌بخشی به مجردها دارید گفتمان خانواده‌گرایی را تضعیف می‌کنید، تحلیل بنده این است که خانواده را هم زنان و دختران برای شما می‌سازند و با زنان تحقیر شده و رنج‌کشیده خانواده‌های متعالی هم نخواهید داشت. مهدی تکلّو @Mahdi_Takallou
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
غالباً وقتی از جنسیت بحث می‌شود، به‌صورت ناخودآگاهی می‌دانیم که موضوعِ گفتگو زن و زنانگی است. من این وضعیت نامتعادل در معنای جنسیت را محصول جامعه‌ی مردساخته می‌دانم. در جامعه‌ای که سامان اجتماعی و فرهنگی در تکوین تاریخی‌اش به دست مردان صورت می‌پذیرد، مفاهیم و دلالت‌های معنایی، به نحو نامتعادلی به‌کار برده می‌شوند (در مورد روایت مردانه از حجاب که امری زنانه است پیش‌تر نوشته‌ام). جنسیت در گفتمان شرقی انکار نشده، اما غالباً با سویه و دلالتی ضعیف‌پندارانه همراه بوده است. یعنی زمانی که از جنسیت زن صحبت می‌شود، درحقیقت بحث از محدوده‌ی ناتوانی‌های زن و قلمروهای ممنوعه‌ی او در جریان است؛ بنابراین حضور زن در ساخت و شکل‌دهی امر اجتماعی چندان به صلاح نیست و اگر سبب انحراف یا پسرفت نباشد، عامل پیشروی هم واقع نمی‌شود. پس «جنسیت» در گفتمان شرقی، با «منع» همراه و هم‌زنجیره است و رویکردی سلبی دارد. جنسیت یعنی «زن چه نیست» و توضیح‌دهنده‌ی مابه‌التفاوت از او مرد است؛ لذا جنسیت در گفتمان شرقی موجب نابرابری می‌شود و از رهگذر این نوع تعامل با جنسیت زن، عرصه اجتماعی با تمام سطوح و لایه‌هایش به مردان واسپاری می‌شود. در گفتمان غربی (نه فمینیستی) مفهوم «جنسیت» تحت‌تأثیر دو تحول معنایی است. در تحول اول، وجه انسانی زن نادیده گرفته می‌شود و نتیجتاً در تحول دوم، «جنسیت» به معنای یک کلیت یکپارچه‌ی هویتی، به «جنسینگی» (سکسوالیته) به معنای توصیف موقعیت او در امر جنسی تبدیل می‌گردد. در این لحظه «زن» به «بدن» تقلیل پیدا می‌کند. در گفتمان غربی زمانی که از مفهوم جنسیت استفاده می‌شود، گویا وجه جنسی و بدن‌مندانه‌ی زن است که هویت او را سامان می‌دهد و نه لزوماً چیزی دیگر. این رویکرد نیز سبب ضعیف‌پنداری زن به صورتی شدیدتر است، اگرچه به‌واسطه کالایی شدن او عرصه اجتماعی به‌مثابه بازار به روی او گشوده است. چرا که اساساً کالا یک پدیده‌ی اجتماعی است. (توجه می‌دهم به ماجرای نامه زنان سینماگر) با مقدمه‌ی بالا و همچنین این مقدمه که گفتمان غربی و شرقی هر دو قدمتی طولانی دارند، می‌توانیم بگوییم در روان‌شناسی اجتماعی و در فاهمه عمومی غالباً «جنسیت» مفهوم نامبارکی است و همواره مبنا و بسترِ انقیاد و استضعاف زن قلمداد می‌شود. محرومیت زن از عرصه‌های اجتماعی و بی‌بهرگی از حقوق انسانی آن هم «به دلیل جنسیت» نقاط مرکزی این دو جریان است. حال آن که در حقیقت هیچ التزام منطقی میان جنسیت و فرودستی برقرار نیست. یعنی جنسیت درذات‌خود حامل تضعف و ترحم برای زن نیست و می‌توان نه به‌عنوان عامل ناتوانی و محرومیت و نه به‌عنوان عامل ابژگی جنسی بلکه در یک گفتمان «سومی» به‌مثابه یک قدرت خارق‌العاده در انسان‌سازی، نظام‌سازی و تاریخ‌سازی از آن یاد کرد. قدرتی که زن را به وزان مرد بلکه بیش از او در وضعیتی متعادل قرار می‌دهد. این گفتمان سوم اما در مفصل‌بندی جنسیت، علاوه بر دو گفتمان شرقی و غربی با دو مانع گفتمانی نوظهور نیز مواجه است. محصول اجتماعی الگوی غربی و الگوی شرقی در تعامل با مفهوم جنسیت که شرح آن به‌اختصار آمد، وضعیتی در امروز ماست که نامش را «خستگی جنسیتی» می‌نامم که محتوای آن فرار از گفتگو در مورد جنسیت است. این خستگی اجتماعی جنسیت، دو پیامد اجتماعی پسینی دارد؛ یعنی در مقابل سابقه و تبار مفهوم جنسیت، امروز با دو گفتمان واکنشی مواجهیم: یک گفتمان که برای مبارزه با تبعیض جنسیتی به دام «تکثر جنسیتی» افتاده و دیگری برای پایان‌دادن به محرومیت‌ها با ایده‌ی «فراجنسیت یا بی‌جنسیتی» به پیکار آمده است. به‌هرحال هر دو در تلاش‌اند به نحوی «جنسیت» را از اهمیت بیندازند که این البته، باز تکرار خطاها و انحرافات به صورتی جدید است و عرصه را بر گفتمان سوم که به تعامل حقیقی و صحیح با جنسیت دعوت می‌کند تنگ می‌گرداند. نقاشی اثر ویلیام مریت چِیس مهدی تکلّو @Mahdi_Takallou