جامعه متعادل | مهدی تکلّو
آیا مدیریت بدن/پوشش امری فردی است یا امری جمعی؟ بله، مسلماً هر زنی وقتی در مورد بدن/پوشش خود تصمیمی بگیرد کنشی فردی کرده است، اما اگر ثابت شد که از بیرون بر بدن/پوشش او جریانهای سلطهگری به نحوی نهادمند و ساختاری اعمال نظارت و قدرت میکنند، آیا لازم نیست که در مقابل آنها از سیاستهای مقاومتیِ «جمعی» و «نهادی» صحبت کنیم؟ بحثم را کمی شرح میدهم.
گفتمانها و قدرتها از طریق تصویرسازی از «زیبایی» و تنظیم معیارهای آن تلاش میکنند، کاراکتر «زن مطلوب» خود را هژمون کنند. در گفتمان تحجر (جامعه پدرسالار) به واسطهی آن که «زن، بدن و زیبایی» با مفسدهی جنسی گرهخورده، «زیبایی» و «رنگ» اقلام ممنوعه به شمار میآید. کاراکتر «زن مطلوب» در این گفتمان غالباً نامرئی و غایب است و هرگونه زیبایی قدغن اعلام میشود. در این گفتمان، حجاب زن کورکورانه و بیمحتوا است و زن خالق آن نیست؛ یا از روی عادت میپوشد و یا ذیل معناپردازی مردان (دستور مردان یا برای تحریک نشدن مردان). او خودش معناپرداز و تعیینکنندهی پوشش، رنگ و زیبایی نیست و مرد در قالب پدر/شوهر/سلطان تعیین میکند زن با زیباییاش چطور تعامل کند. محدودهی پوشش و نمایش زن با میزان تحریکپذیری مردان تنظیم میشود حتی اگر این محدوده از حداقل شرعی باشد.
در گفتمان مُد نیز (جامعهی مردسالار)، «زن، بدن و زیبایی» با امر جنسی گرهخورده است. اما به دلیل آنکه منطق حاکم بر آن، منطق بازار است، زیبایی/جاذبهی جنسی مزیت و سرمایهی بازار معنا میشود. گفتمان مذکر مُد هم، از طریق تنظیم «معیارهای جنسیشدهی زیبایی» کاراکتر زن مطلوب خود را خلق میکند؛ زن مطلوب او زنی است که زیباترین (جنسیترین) باشد. برجستگیهای اندام، لاغری و چاقی، رنگ پوست، تتو، آرایش و... همگی مؤلفههای هستند که ضریب زیبایی/جاذبهی جنسی و در حقیقت «قیمت» زن را تعیین میکنند. در این لحظه دال زبانی «سکسی» برای توصیف زن زیبا برساخت میشود. زیبایی/سکسی بودن، در اینجا یک ساختار ارزشی/اخلاقی است که گفتمان مذکر مُد با تصویر کردنِ روزمرهی مصادیق آن، بدن/پوشش زن را کنترل میکند. معیار این زیبایی/سکسی بودن چشم و لذت مرد و زبان او است. زن خودش را به اعتبار توصیفی که مرد از او میکند میشناسد و خود را با آن هماهنگ میکند. این «نهاد زیبایی» به ساختار بروکراتیکی نیز تبدیل میشود که زنان برای بالاتر رفتن در آن باید «هزینه» بپردازند و هزینهی آن زیباتر/سکسیتر بودن است. صورت بدون نقاب این بروکراسی صنعت پورن است و صورت با نقاب آن صنعت مد! به هر حال مسئله این است که معیارهای زیبایی زنان، نه توسط خود زنان بلکه از نگاه مردان تعیین و تنظیم میشود.
حالا این دوگانه را ببینید! یک گفتمان، زن نامرئی/غیرزیبا تولید میکند. یک گفتمان هم میخواهد بدن زن را به نفع چشم و میل مذکر، جنسی و مصادره کند. «تصویر زیبایی» و نحوه مدیریت آن در گفتمانهای موجود در قالب «نهاد» و بهمثابه یک ساختار ارزشی، بدن زن (هویت زن) را برساخت و کنترل میکنند. نظارت بر بدن زن تحت مدیریت تصویر «زیبایی» و معیارهای آن توسط دو گفتمان مذکر انجام میشود. حال برگردیم به پرسش آغازین: در مقابل این دو هویت نهادی و ساختاری، چگونه زن میتواند با هویت فردی و بدون هویت ساختاری، بدون هویت گفتمانی و بدون جهان اجتماعی مقاومت نموده و از آزادی و حق کنترل بر بدن خود صحبت کند؟ چطور میشود به معیارهای زیبایی مردساخته تن داد اما احساس آزادی و استقلال کرد؟ در مقابل آیا میشود جامعهای را تخیل کرد که زن در آن نه نامرئی/غیرزیبا است و نه مرئی/سکسی؟ چگونه میتوان به سلیقهی متکثر زنان و میل آنان به زیبایی امروز توجه داشت اما به دام امر جنسی نیفتاد؟ چطور میشود زیبایی را لزوماً با امر جنسی مترادف نکرد؟ زن مسلمان متشرع چطور با زیبایی تعامل کند؟ آیا ممکن و مطلوب است که به الگوی حجاب سنتی بازگشت؟ یا آیا میشود سادهلوحانه مانند حجاباستایلها معیارهای زیبایی مردساخته را پذیرفت؟ آیا میشود از الگوی سومی از حجاب و پوشش بحث کرد که زیبا هم باشد؟ آن چه جور زیبایی است؟ و سؤالات بسیار دیگر!
بههرحال من صحنه امروز را عرصه منازعه در خرق و خلقِ1 «تصویر» از زیبایی، رنگ، آراستگی و... میبینم. برای طرد دو گفتمان موجود باید از تشکل، جمعیت، نهاد، گفتمان و ساختارسازیهایی که زن انقلاب اسلامی خالق آن است بحث کرد. باید از این بحث کرد که چطور میتوان زن مسلمان ایرانی را از فشار سنگین دو الگوی پوشش جنسیشده رهانید و میل او -که آیت جمال است- به زیبایی را محترم شمرد!
ارائه بحث حجاب از منظر تعادل اجتماعی جنسیت_01.mp3
46M
- حجاب و زیبایی زن از منظر تعادل جنسیتی
- تحلیل سه گفتمان انقلاب اسلامی، پدرسالاری و مردسالاری در مورد حجاب و زیبایی زن
- نهاد و گفتمان زنانه به عنوان راهبرد کلان
غایله تابستانه حجاب در کشور.pdf
3.84M
مجله تحلیلی هاتف
یادداشت بنده با موضوع تجدید نظر در حجاب موجود
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
نقطهی مطلوب برای طراحان سندهای عفاف و حجاب و گشت ارشاد چیست؟ این که زنان همگی محجبه و چادری بشوند؟ یعنی این خردهای جمعی که این آش شور را برای ما پختهاند با جامعهای که زنان آن همه چادری و محجبه باشند مشکلی ندارند؟ اگر چنین است پس بهتر است از محجبهها و چادریها در مورد محرومیتها، قضاوتها و سرزنشهایی تجربه کرده و میکنند بپرسیم. با زن چادری که میخواهد فعال اجتماعی باشد چه تعاملی میشود؟ با زن چادری که میخواهد ارتقای علمی یا شغلی بیابد چگونه برخورد میشود؟ چادریای که به جای چهار فرزند یک فرزند دارد چه جایگاهی در این گفتمان دارد؟ خانمی که مجرد است یا خانمی که تجربهی طلاق دارد چه؟ یعنی آیا همین امروز چادریها سوگلیهای جامعه هستند؟ یا آنها هم به حسب خود دارند در مورد این که «چه هستند و چه نیستند!» مجادله میکنند؟ اگر چیزی از «رنجنامه» های خانمهای محجبه و چادری شنیده باشیم تصدیق میکنیم که مسئله فقط پوشیدگی و لباس نیست! رفتار زنندهی ماموران گشت ارشاد به خاطر آموزش ندیدن نیست! زن بدحجاب عصیانکار و برهمزنندهی نظم مطلوب گفتمان است. همه چیز به این بستگی دارد که این عقلای تصمیمگیر و سندنویس چه تصوری از موجودی به نام زن دارند و توقعشان از زن چیست؟ آیا واقعاً زن گفتمان گشت ارشاد با زن گفتمان فرزندآوری و صیانت فرقی دارد؟
بله من سخت طرفدار قانون حجابم، اما این که میگویید اگر امروز عقبنشینی کنیم و قانون را برداریم، کار به برهنگی کشیده میشود (که من موافقم) را از آن طرف هم ببینید: اگر زنان تحمیل معنای مردانه از حجاب را بپذیرند آیا این تحمیل مردانه پیشروی نخواهد داشت؟ آیا این گفتمان که تعاملش با زنان از روی تحقیر و سلب استقلال هویتی و نه تکریم و تجلیل آنان است، در ادغام فردیت زنان در ساختارهای جمعی و با مرکزیت مردان پیشروی نخواهد کرد و آنها را به پستوی بینقشی در جامعه و تاریخ نخواهد راند؟ معلوم است که گفتمان غربگرا هویت زن را به برهنگی گره میزند. اما دقیقاً به همین دلیل که آنان «استقلال هویتی» زن را نادیده و برای او هویت او تصمیم میگیرند، باید با این گشت ارشاد و این گفتمان ترویجی مذکر مخالف بود.
لذا میخواهم بگویم هم حجاب و هم بدحجابی،در حقیقت مسئله هویت زن است. زن مسلمان ایرانی که غالباً به حجاب، حیا و پوشیدگی (متناسب با عرف پیرامون) گرایش دارد میانهٔ دو گفتمان است که نه لباس! بلکه در وهلهی اول و آخر اجازه نمیدهند زن خودش باشد و اجازه نمیدهند صدایش دربیاید و بگوید چه تصوری از خودش دارد. شرقیها و غربیها فقط زن مطیع میخواهند!
لذا استخوان گلوگیر اجباری که میگویند نیست! گشت ارشاد «درد» است، اما درد که بیماری نیست. «بیماری» این است که زنان نتوانستهاند فاهمهی جمعیشان را از خود و حجاب به میدان بیاورند و ما باید در مورد حجابی که مردان برساختهاند گفتگو کنیم. خب چرا؟ استخوان گلوگیر این است که حجابی که آنها میگویند در زیست زن مسلمان ایرانی هیچوقت جایی نداشته است و به همین دلیل هم ناکارآمد است. از خود بپرسید «واقعاً» چرا حجاب میکنید؟ آیا به همین دلایلی که از بیلبوردها و منبرها شنیدید یا دلایلی مدفونی دارید که حتی برایش کلمه پیدا نمیکنید؟
هدایت شده از عصر زنان
روایت مردانه از حجاب زن، اصلی.m4a
20.39M
#لایو
فایل صوتی (کمحجم)
باموضوع
«روایت مردانه از حجاب زن»
مهمان: جناب آقای مهدی تکلّو
(پژوهشگر حوزه جنسیت و جامعه)
میزبان: الهه شفیعی
|رسانه نخبگانی #عصرزنان|
|@asrezanan_ir|
هدایت شده از عصر زنان
پذیرش اجتماعی نهاد حجاب.m4a
19.68M
#لایو
فایل صوتی (کمحجم)
باموضوع
«پذیرش اجتماعی نهاد حجاب در دنیای مدرن»
مهمان: حجت الاسلام حسین مهدیزاده
(پژوهشگر نظریه اجتماعی)
میزبان: مهدی تکلو
|رسانه نخبگانی #عصرزنان|
|@asrezanan_ir|
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
مردان به واسطهی این که به لحاظ تاریخی همواره فرصت بیشتری برای حضور در ساحت اجتماعی داشتهاند امروز جهان اجتماعی بسیار متورمتر و بزرگتر و با محصولات فرهنگی بیشتری دارند. در خصوص عزاداری و همهی محلقاتش ما در جهان اجتماعی مردانه، عناصر متعدد و متنوعی میبینیم و آنچه که میبینیم همگی بازشده و سرریزشدهی وجودهای مردانه به عرصه اجتماعی است؛ سخنرانیهای با محوریت مرد، عزاداریهای بدنمحور، مدیحههای سلحشورانهی مردانه، روضههایی با زاویه دید مردانه، روابط تشکیلاتی با اخلاق مردانه، اصلیبودن مردان در معماری داخلی و امکانات هیئت و غیره. به تعبیری مردان در نسبت با مناسک و بهطورکلی مناسک عزا بسیار بیش از زنان توانستهاند خلق آداب و رسوم و جهان اجتماعی کنند. جهان اجتماعی مردانه در مرد شیعی به لحاظ پدیدارهای عینی و ذهنی بسیار مجهز و متورم است به قدری که سلایق متعدد مردان و حتی خردهفرهنگهای بومی متنوعی میتوانند ما به ازای شیوهی عزاداری خود را در دل این جهان اجتماعی نشان بدهند. از علمکشی و طبل و زنجیرزنی گرفته تا تمامیت نرمافزار عزاداری، در جهان اجتماعی مردان قابل ردیابی است. اما جهان اجتماعی زنانه به دلیل آن که (به طور کلی) نحیف و کوچک مانده، وقتی با امر «اقامهی عزا» هم مواجه میشود خیلی دست پری ندارد. مثلاً من هرگز نفهمیدم چرا زنان باید شعار «کلنا عباسک یا زینب» را با مداح همخوانی کنند! پس باید ریشهی مشکل را پیش از مناسک و هیئات دنبال کرد. ریشهی معضل ما نازکی جهان اجتماعی زنان است. یعنی قدرت و تجربهی تاریخی اجتماعی اندک! زنان (خصوصاً در شهرهای بزرگ) وقتی میخواهند مصادیق عینی عزاداری جمعیشان را در فرهنگ عمومی پیدا کرده و نشان بدهند چیزی جز میدانها، مناسک و نهادهایی که مردان خلق کردهاند نمییابند بنابراین وقتی میخواهند عزاداری کنند خود را از دریچهی فاهمه، اخلاق و انس مردانه به تجربه عزاداری میرسانند. مساله فقط دکور، صوت، سرمایش و گرمایش قسمت خواهران نیست! زن در کلیت این جهان اجتماعی حاشیه است که در نرمافزار عزاداری حاشیه است و زن در نرم افزار عزاداری حاشیه است که در امکانات و معماری هیئت نیز به حاشیه رانده میشود. مساله زنان و هیات در این است که ما تقریباً نمیدانیم اگر زنان هم از ابتدا میخواستند خودشان به عزاداری معنا ببخشند، هیئتداری کنند، مناسک بسازند و صورت و شکل و شمایل عینی آن را خلق کنند چه میکردند! لذا وقتی نرمافزار عزاداری بر اساس طبع زنانه طراحی نشده باشد، امکان مشارکت و کنش از زن گرفته میشود و زنان تماشاچیِ مردان عزادار میشوند (ازخودبیگانگی جنسیتی). ضعف قدرت اجتماعی زن از سویی و از سوی دیگر به رسمیت شناخته نشدن جایگاه زن توسط مردان سبب میشود که زنان از ساحت معناپردازی بازبمانند؛ مشکلات زنان در هیأتها یک نمود از این معضله است. مردان نهاد و گفتمان خلق کرده و زنان مصرف میکنند. زنان نیز اگر فقط مصرف کننده باشند طبعاً مولد نیستند و اگر مولد نباشند ما از تعینات اجتماعی زنانگی محروم خواهیم شد.
چاره چیست؟ دعوت کنیم زنان همان مناسک مردان را تکرار کنند؟ از مردان خواهش و تمنا کنیم شرایط را برای زنان تسهیل کنند؟!! بازگردیم و با خاطرات زنان قاجار خود را تخدیر کنیم؟ یا از زن امروز بخواهیم «آنچه خود دارد از بیگانه تمنا نکند» و به جای حذف / هضم شدن یا رنج کشیدن، «خلق» کند؟
43.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این کار تحسین برانگیز یک سطح آغازین از اقدامات لازم برای احیای قدرت نرم افزاری زنانه است. ما قرار نیست هیئات زنانه و مردانه را به طور کلی از هم جدا کنیم. چه بسا به اجتماعات مشترک و بزرگ بسیار احتیاج داشته باشیم. اما این غرض دو مقدمه دارد: 1- اعتماد به نفس در زنان ۲- به رسمیت شناختن آنان توسط مردان. این دست اقدامات زنان را دست کم از سوم شخص به دوم شخص نزدیک می کند. زنان مورد خطاب واقع می شوند و از نامرئی بودن بیرون می آیند. این تکریم و مهربانی با زن از اولین سطوح نیازهای ماست. زنان باید به نحو نهادی و ساختاری مورد محبت ورزی واقع شوند و این یک راهبرد اساسی برای تنظیم روابط زنان و مردان است.
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
هیأت در اصل نهادی زنانه است. چرا که همان چیزی که ساختار وجودی زن را سامان میدهد، ستون خیمه هیأت نیز است. زن با نوعی قدرت عاطفی، روحی و معنوی حیات خویش، پیرامون و ساحت ولایت اجتماعی را سامان میدهد. هیأت نیز بیشک و بیتردید سرچشمهی جوشان نیروی «حب» و «ولا» است. دین و به طور خاص تشیع، حرکت تاریخی اجتماعی انسان را با نیروی «حبها و بغضها» راهبری میکند و بیتردید و هرآینه سرچشمه و منبع تغذیهی این حب و بغضها در پایگاه تشیع نهاد هیأت است. هیات را نه تنها جغرافیایی برای اتصال حبی افراد منفرد به امام، بلکه باید آن را شبکهی روابط حبی میان یکدیگر و با قبلهگاه امام دانست. لذا آنچه که در هیأت ها اتفاق میافتد شبکهسازی ولایی بین مومنین با مرکزیت امام است. حالا زن چه کار میکند؟ او هم دارد با تنظیمگری عواطف، انگیزشها، ارادهها و افقها همین ماموریت تاریخی اجتماعی را در زندگی انسان پیگیری میکند. لذا من بیدرنگ نهاد هیات را جلوهی نهادمندشدهی زنانگی میدانم و به اعتقاد من، زن و هیات با دال مرکزی مشترکشان کاملاً بر هم منطبق میشوند. در این لحظهی شگرف است که فنآوری اجتماعی «روضهی خانگی» خلق میشود. و به دلیل این که گفتمان دینی (انقلاب اسلامی) زن را در مرکزیت و ثقل خانه و خانواده مینشاند، روضهی خانگی تجلی بیشترین اتصال نهاد هیات و نهاد زنانگی و مدیریت زنانه است. هیات یکی از طبیعیترین و اصلیترین نهادهای اجتماعی پایه است که زنان برخلاف طبع جامعهی بازار، اخلاق و طبیعت زنانهی خود را انکار کنند و راه شکوفایی آن را ببندند.
این درهمتنیدگی و تناسب نهاد هیات و نهاد زنانگی نه تنها از حیث فلسفی و انسانشناختی بلکه از منظر تاریخی نیز قابل توضیح است. هم به لحاظ تاریخی هیات و روضه قابل انتساب است به حضرت زهرا (س) و مراسم نمادین و سیاسی عزاداری ایشان بر قبر جناب حمزه (ع) و هم این ادعا از منظر فلسفهی تاریخ بیراه نیست که ما امروز، در روضهها و هیاتها با تمامی نرمافزاری که تا کنون برساختهایم در جهان معنایی حضرت زینب (س) و روایت ایشان از کربلا و پساکربلا قرار داریم. با تکیه بر نقاط ثقل هویت زن و ماموریت تاریخی و آثار حضور اجتماعی او بر اساس گفتمان دینی (انقلاب اسلامی)، این ادعا وجهی قابل اعتنا دارد که بگوئیم حضور حضرت زینب (س)، دیگر زنان و دختران در کربلا با همین هدف گره میخورد که هویت معرفتی - محبتی جریان هدایت با تنظیمگری و راهبری زنانه نیرومند مانده و توسعه یابد و به نسلهای بعد منتقل شود. لذا ما در جهان روایی و معنایی حضرت زینب (س) و به غالباً به میانجی ایشان به اباعبدالله (ع) اتصال مییابیم. تنها باید تلاش کنیم این اصالت را حفظ کرده و پرورش بدهیم!
نیرومندی زنانگی هم در نهاد و نرمافزار عزا و روضه درخشان است و هم در نهاد هیات به مثابه یک تشکیلات اجتماعی. در روضهها، زنانگی گاهی آنچنان مسلط و ذینفوذ است که مثلاً مردان اعم از مداح و مستمع، با درکی مادرانه برای علیاصغر (ع) عزاداری میکنند. یعنی در برخی اجزا جهان زنانه این قدر میتواند وسیع بشود و به جهان مردانه نفوذ و تصرف کند که مردان با کمترین تلاش میتوانند به میانجیگری المانهای زنانه خود را به جای مادر علیاصغر (ع) بپندارند و بگریند. به علاوه در هیات به مثابه تشکیلات اجتماعی نیز که بستری برای زیست اجتماعی شبکهگونه بر مبنای «حب» و «ولا» فراهم میآورد، زنان میتوانند با اخلاق و عقل نابازار خود نرمافزار هیات را خلق کرده و میتوانند نوع دیگری از زندگی اجتماعی را تدارک ببخشند که در آن عقل سوداگر و اخلاق بازاری منفعتجو جایی نداشته باشد. حالا اگر ما بخواهیم با زیست اجتماعی و شهر مدرن و اخلاق جامعه سرمایهداری که شیرهی جان انسانها را میمکد مقابله کنیم، چه دستاویزی نیرومندتر از پیوند اتحادی زنانگی و هیات خواهیم یافت؟! این بحث نیاز به گفتگو دارد اما دست کم نقد بنده بر مردانه شدن نرمافزار هیأت را از این خاستگاه بخوانید. مردانه شدن نرمافزار عزا و هیات در مستوری یا غیاب نرمافزار زنانه، نیروی این حلقهی اتحادی را میگیرد. امروز هم زن برای عاملیت و خالقیت به هیات احتیاج دارد و هم هیات به زن خالق و عامل.
پ.ن: در طرح بنده نیروی عقلی و نیروی عاطفی هرگز متضاد و متناقض نیستند و این انگار به گفتمان تجحر تعقل دارد.
عکس: طاهره ببابائی