eitaa logo
کانال ثامن پایگاه مهدیه 
268 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
2هزار ویدیو
112 فایل
"شهـادت"🕊 معـطل من و تو نمــی مـانـد... تـو اگـر "سـربـاز_خـدا" نشوے، دیگرے مــی شود...👌 🌹 "شهادتــ "را مـےدهنـد ، اما به "اهل_درد"🔥 نه بی خیال ها ... ارتباط با ادمین کانال👇🏻👇🏻👇🏻 @sadatalizadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 | 🔅 فرش کوچکی انداخت گوشه‌ی حیاط خانه‌ی پدری‌اش توی آفتاب پیرمرد را از حمام آورد، روی فرش نشاند و سرش را خشک کرد. دست و پیشانی‌اش را می‌بوسید و می‌گفت: همه‌ی دل‌خوشی من توی این دنیا، پدرمه. دوباره پیشانی‌اش را بوسید. خندید پدرش خندید. ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
حاج قاسم هر سال ایام ماه مبارک رمضان فرزندان شهید و خانواده ها شهدا رو دعوت میکرد،بیت الزهرا افطاری میداد،میامد صندلی پایین مینشست سخنرانی میکرد، چه صحبتای عمیق و قشنگی، سری اخر،وسط صحبتاش به سردار حسنی گفت دوربین هاش خاموش و جمع کنه، کلا با فیلمبرداری مشکل داشت،خوشش نمیامد، خودش هم پذیرایی میکرد، سفره میچید. کنار بچه ها مینشست،یه جمع باصفا و صمیمی بود،بعد افطاری میریختن سر حاجی گم میشد لابلای بچه ها. به پسرش و یک محافظش که همراهش بود، هم اخم کرده بود ،کاری به بچه های ‌شهید نداشته باشند و بگذارند راحت باشند. راوی فرزند شهید شیخ شعاعی 🔹✔️کانال ✔️ 🆔 Eitaa.com/maktab_hajghasem ‍‎‌‌‎‎‎‎
📜 ✍🏼توی فرودگاه دور و بر حاجی شلوغ بود . با همه رو بوسی و احوالپرسی میکرد. نگران شدم!قبل اینکه برسیم پای هواپیما،همراه شدیم. توی اتوبوس هر دو از یک میله گرفتیم . دستش را فشار دادم و گفتم :«حاجی! مواظب باش، یه وقت خدایی نکرده یکی چاقویی داره، اتفاقی می‌افته برات...» گفت:«این مردم خیلی عزیز هستن» بعد با لحن شوخی گفت: «تو که از شهادت نمیترسیدی!» قیافه حق به جانب گرفتم و گفتم : «حاجی من نگفتم از شهادت میترسم !» صد تا مثل من فدای شما بشه. شما الان امید بچه یتیم ها هستید .شما الان امید بچه‌های مظلوم عراق و ..هستید.» خندید و گفت: «نه، گاهی اوقات شهادت تاثیرش از موندن بیشتره.» 📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز 🔹✔️کانال ✔️ 🆔 Eitaa.com/maktab_hajghasem ‍‎‌‌‎‎‎‎
📜 ارتباط‌ آقا‌ با‌ حاج‌ قاسم‌ چطور‌ بود؟ ✍🏼عاشقانه! بارها دیدم که حضرت آقا، حاج قاسم را طور دیگری تحویل می‌گیرد. حتی در جلسه‌ای که یک‌سری میهمانان خارجی را با حاج قاسم خدمت حضرت آقا بردیم، در حیاط منزل آقا منتظر بودیم که ایشان وارد شدند حاج قاسم را در آغوش گرفتند و بعد از کلی تحویل‌گرفتنِ حاج قاسم آمدند سراغ مابقی مهمانان. این رفتار آقا یکی دوبار نبود. تجلی این ارتباط را در نماز بر پیکر حاج قاسم به‌خوبی می‌توان دید. 📚خاطره حجت‌الاسلام علی شیرازی 🔹✔️کانال ✔️ 🆔 Eitaa.com/maktab_hajghasem ‍‎‌‌‎‎‎‎
🖼 | روزگار نوجوانی آقا 🏐 روایت رهبرانقلاب از ورزش در ابتدای دوران طلبگی 😉 وسط کوچه نخ می‌بستیم و والیبال بازی می‌کردیم! 😍 خیلی هم والیبال رو دوست داشتم 💫 می‌توانید نو+جوان باشید و این دیدنی را دریافت و در شبکه‌های‌اجتماعی با دیگران به اشتراک بگذارید. 🌐 https://nojavan.khamenei.ir/showContent?graphic&ctyu=18156
در منزل شهید حاج قاسم سلیمانی پسر کوچکتر ‌شهید کاظمی این خاطره را برایم تعریف کرد: ایشون گفتند، سالهای قبل یکبار ایشان میخواستند کرمان بروند، من هم از ایشان خواستم همراهشان بروم، گویا به یک مراسم عروسی دعوت بودند ، گفت روی میز پذیرایی ،جلوی ایشان ظرف و پذیرایی ویژه تری نسبت به بقیه گذاشته بودند، که از این کار حاجی ناراحت شده بود و از صندلی آن میز بلند شده بود. 📚راوی فرزند شهید شیخ شعاعی 🔹✔️کانال   ✔️ 🆔 Eitaa.com/maktab_hajghasem
﷽ ←📜 ←✍🏼خاطره سردار رشید از شهید حاج قاسم سلیمانی 🔻فرمانده قرارگاه مرکزی خاتم الانبیا به ذکر خاطره‌ای از شهید حاج قاسم سلیمانی اشاره و خاطرنشان کرد: شهید حاج قاسم سلیمانی سه ماه قبل از شهادت در جلسه قرارگاه خاتم با فرماندهان نیروهای مسلح گفت که عزیزان اکنون من به پشتوانه‌ ستاد سپاه، ستاد ارتش و ستاد کل نیروهای مسلح و وزارت دفاع، ۶ ارتش خارج از سرزمین ایران برای شما سازماندهی کرده‌ام و کانالی به طول هزار و ۵۰۰ کیلومتر و عرض ۱۰۰۰ کیلومتر تا سواحل مدیترانه ایجاد کرده‌ام که این ۶ ارتش اعتقادی و مردمی در آن به سر می‌برند و هر دشمنی که بخواهد با انقلاب اسلامی و نظام مقدس اسلامی ایران بجنگد باید از این ۶ ارتش عبور کند که قادر نخواهد بود. 🔹✔️کانال   ✔️ 🆔 Eitaa.com/maktab_hajghasem
هدایت شده از شهید گمنام🇵🇸
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 ماجرای حمله زنبورها به پادگان حزب الله سردار کریمی مشاور اسبق ریس بنیاد شهید که در تشکیل حزب الله لبنان نیز حضور داشته می گوید : جلسه مهمی با حضور و فرمانده هان حزب الله داشتیم ، ناگهان وحشی به پادگان حمله کردند و با ما کاری کردند که کل پادگان را تخلیه و برای خلاصی از دست آنها به سمت کوه فرار کردیم. وضع جوری شده بود که کسی جز به فرار فکر نمی کرد . مدتی بعد که از پادگان دور شدیم ناگهان پادگان توسط اسرائیلی به طور کامل منهدم شد . ما مانده بودیم و بهت از این ، دیگر خبری از ها نبود . 🐝🐝🐝 🦋🦋🦋