eitaa logo
کانال ثامن پایگاه مهدیه 
268 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
2هزار ویدیو
112 فایل
"شهـادت"🕊 معـطل من و تو نمــی مـانـد... تـو اگـر "سـربـاز_خـدا" نشوے، دیگرے مــی شود...👌 🌹 "شهادتــ "را مـےدهنـد ، اما به "اهل_درد"🔥 نه بی خیال ها ... ارتباط با ادمین کانال👇🏻👇🏻👇🏻 @sadatalizadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از راوی
🕊امروز سالروز شهادت مدافع حرم " " است ، این شهید عزیز را بیشتر بشناسیم... 💫با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد. 💐شادی روح پرفتوح شهید .
هدایت شده از راوی
8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠شهید مدافع حرم شهیدی که دوست داشت زمینه ساز لقب بگیرد تا 🎥روایت مدافع حرم مصطفی نبی لو از وصیت شهید ✅انتشار مجدد به مناسبت سالروز شهادت شهید نبی لو
❇️ 💠 شهید مدافع‌حرم عبدالرضا مجیری 🔹کــــارت عروســــی همسر شهید عبدالرضا مجیری نقل می‌کنند: فروردین سال ۷۸، همزمان با عید غدیر به عقد هم درآمدیم و با توجه به اینکه من دانشجو بودم و مشغول به تحصیل، حدود دو سال عقد ماندیم و اواخر سال ۷۹ ازدواج کردیم💍💐 عبدالرضا ساده‌بودن را خیلی دوست داشت؛ در عین حال انجام کارهای فرهنگی هم برایش خیلی مهم بود، تا جایی که کارت عروسی ما به پیشنهاد عبدالرضا خیلی متفاوت طراحی شد💌 به این صورت که حدیثی از پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) و سخنی از مقام معظم رهبری در مورد ازدواج را روی کارت چاپ کردیم🌼 خلاصه اینکه تمام تلاشش بر این بود که مراسمی ساده و به دور از گناه داشته باشیم💖 📸 عکس کارت عروسی شهید 🌸 🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺 ♡شما دعوت شدید♡ ‌‌‌‌‌ >,,,🍃🌸🍃,,,< @shahid_aref_64
┄┅═══✼✼═══┅┄ رعایت حدود در زندگی و انجام و مهمترین دغدغه خاطر شهید زنگی آبادی بود. اول وقت و نمازهای شبانگاهی توأم با سوز و گداز عرفانی به جا می آورد. به این اصل اعتقاد داشت که هرچه داریم از است به این دلیل اهتمام ویژه ای به حضور در مراسم روحانی دعاهایی مانند دعای ، ، و داشت و خالصانه به عزاداری برای ائمه معصومین می پرداخت. دائم از عظمت خدا یاد می کرد.  و در رعایت به و زبانزد خاص و عام بود. ایشان ، ، و دیگران را از خود کاملا رانده بود. ┄┅═•°••⃟🕊⃟•°•═┅┄ همسر بزرگوار شهید نقل میکنند: من در طول زندگی‌مان فقط به خاطر یک موضوع، غصه خوردن و ناراحتی عمیق حاج یونس را کاملاً حس کردم. در آن‌جا بود که در سراسر وجود حاج یونس، رنج و عذاب را می‌دیدم. آن هم زمانی بود که مادر حاج یونس سکته کرد. وقتی مادر حاج یونس سکته کرد، دست و پایش سنگین شده بود. زبانش هم کمی سنگین کار می‌کرد. حاج یونس می‌بایست یک ماه مادرش را برای معالجه به کرمان می برد. آن موقع حاج یونس خودش به شدت زخمی و شکمش پاره شده بود؛ امّا همیشه مادرش را کول می‌گرفت و کارهایش را انجام می‌داد. من هم هر وقت می‌خواستم این کار را بکنم، می‌گفت: «نه، تو نمی‌توانی. این کارها وظیفه‌ی من است. مادر من است.» او از این که مادرش ناراحت بود، به سختی رنج می‌کشید و تحمّل ناراحتی مادرش را نداشت. ╔═•__●°•🌷•°●__•══╗ @khadem_astan ╚══•__●°•🌷•°●__•═╝