eitaa logo
گروه مهدی یاوران کوی مدنی مسجد سیدالشهدا علیه السلام
534 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
6هزار ویدیو
96 فایل
چقدر دغدغه داری وصال سر برسد دوباره یار سفر کرده از سفر برسد؟ هرگونه کپی برداری از کانال با ذکر صلوات برای فرج کاملا ازاد میباشد در انتشار مطالب مهدوی کانال بدون ذکر نام کانال کوتاهی نکنید هدف ترویج فرهنگ مهدویت میباشد مسئول رسانه روابط عمومی @li_mahurawi
مشاهده در ایتا
دانلود
39.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 گزارش ویدئویی مراسم استغاثه به امام زمان (عج) در جوار شهید گمنام🌹 📆سه شنبه ۲۰ آذر ماه ۱۴۰۳ 📍مسجد سیدالشهدا (علیه السلام) 🌸مهدی یاوران پایگاه حدیث 𝐈𝐃: @heiat_montazeran_noor 𝐈𝐃: @mahdihelper
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14030921_46471_1281k.mp3
24.48M
🎧 بشنوید | صوت کامل بیانات صبح امروز رهبرفرزانه و بصیرانقلاب در دیدار هزاران نفراز اقشار مختلف مردم درباره تحولات منطقه. ۱۴۰۳/۹/۲۱ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌷 شینا _قسمت6⃣6⃣ 💥 دلم برای صمد سوخت. می‌دانستم صمد تحمل این حرف‌ها و این همه غم و غصه را ندارد. طاقت نیاوردم. دویدم توی اتاق و با صدای بلند گریه کردم. برای صمد ناراحت بودم. دلم برایش می‌سوخت. غصه‌ی بچه‌های صدیقه را می‌خوردم. دلم برای صدیقه می‌سوخت. صمد خیلی تنها شده بود. صدای گریه‌ی مردم از توی حیاط می‌آمد. از پشت پنجره به بیرون نگاه کردم. صمد هنوز کنار باغچه نشسته بود. دلم می‌خواست بروم کنارش بنشینم و دلداری‌اش بدهم. می‌دانستم صمد از هر وقت دیگر تنهاتر است. چرا هیچ‌کس به فکر صمد نبود. نمی‌توانستم یک ‌جا بایستم. دوباره به حیاط رفتم. 💥 مادرشوهرم روبه‌روی صمد نشسته بود. سرش را روی پاهای او گذاشته بود. گریه می‌کرد و می‌پرسید: « صمد جان! مگر من داداشت را به تو نسپردم؟! » صمد همچنان سرش را پایین انداخته بود و گریه می‌کرد. مردها آمدند. زیر بازوی صمد را گرفتند و او را بردند توی اتاق مردانه. 💥 جلو رفتم و کمک کردم تا خواهرشوهر و مادرشوهرم و صدیقه را ببریم توی اتاق. از بین حرف‌هایی که این و آن می‌زدند، متوجه شدم جنازه‌ی ستار مانده توی خاک دشمن. صمد با این‌که می‌توانسته جسد را بیاورد، اما نیاورده بود. به همین خاطر مادرشوهرم ناراحت بود و یک‌ریز گریه می‌کرد و می‌گفت: « صمد! چرا بچه‌ام را نیاوردی؟! » 💥 آخر شب وقتی خانه خلوت شد؛ صمد آمد پیش ما توی اتاق زنانه. کنار مادرش نشست. دست او را گرفت و بوسید و گفت: « مادر جان! مرا ببخش. من می‌توانستم ستارت را بیاورم؛ اما نیاوردم. چون به جز ستار، جسد برادرهای دیگرم روی زمین افتاده بود. آن‌ها هم پسر مادرشان هستند. آن‌ها هم خواهر و برادر دارند. اگر ستار را می‌آوردم، فردای قیامت جواب مادرهای شهدا را چی می‌دادم. اگر ستار را می‌آوردم، فردای قیامت جواب برادرها و خواهرهای شهدا را چی می‌دادم. » می‌گفت و گریه می‌کرد. 💥 تازه آن وقت بود متوجه شدم پشت لباسش خونی است. به خواهرشوهرم با ایما و اشاره گفتم: « انگار صمد مجروح شده. » 💥 صمد مجروح شده بود. اما نمی‌گذاشت کسی بفهمد. رفت و لباسش را عوض کرد. خواهرش می‌گفت: « کتفش پانسمان شده. انگار جراحتش عمیق است و خونریزی دارد. » با ابن حال یک جا بند نمی‌شد. هر چه توان داشت، گذاشت تا مراسم ستار آبرومندانه برگزار شود. 💥 روز سوم بود. در این چند روز حتی یک ‌بار هم نشده بود با صمد حرف بزنم. با هم روبه‌رو شده بودیم، اما من از صدیقه خجالت می‌کشیدم و سعی می‌کردم دور و بر صمد آفتابی نشوم تا یک بار دل صدیقه و بچه‌هایش نشکند. بچه‌ها را هم داده بودم خواهرهایم برده بودند. می‌ترسیدم یک بار صمد بچه‌ها را بغل بگیرد و به آن‌ها محبت کند. آن وقت بچه‌های صدیقه ببینند و غصه بخورند. 💥 عصر روز سوم، دختر خواهرشوهرم آمد و گفت: « دایی صمد باهات کار دارد. » انگار برای اولین بار بود می‌خواستم او را ببینم. نفسم بالا نمی‌آمد. قلبم تاپ‌تاپ می‌کرد؛ طوری که فکر می‌کردم الان است که از قفسه‌ی سینه‌ام بیرون بزند. ایستاده بود توی حیاط. سلام که داد، سرم را پایین انداختم. حالم را پرسید و گفت: « خوبی؟! بچه‌ها کجا هستند؟! » گفتم: « خوبم. بچه‌ها خانه‌ی خواهرم هستند. تو حالت خوب است؟! » سرش را بالا گرفت و گفت: « الهی شکر. » دیگر چیزی نگفتم. نمی‌دانستم چرا خجالت می‌کشم. احساس گناه می‌کردم. با خودم می‌گفتم: « حالا که ستار شهید شده و صدیقه عزادار است، من چه‌طور دلم بیاید کنار شوهرم بایستم و جلوی این همه چشم با او حرف بزنم. » 💥 صمد هم دیگر چیزی نگفت. داشت می‌رفت اتاق مردانه، برگشت و گفت: « بعد از شام با هم برویم بچه‌ها را ببینیم. دلم برایشان تنگ شده. » 💥 بعد از شام صدایم کرد. طوری که صدیقه متوجه نشود، آماده شدم و آمدم توی حیاط و دور از چشم همه دویدم بیرون. دنبالم آمد توی کوچه و گفت: « چرا می‌دوی؟! » گفتم: « نمی‌خواهم صدیقه مرا با تو ببیند. غصه می‌خورد. » آهی کشید و زیر لب گفت: « آی ستار، ستار! کمرمان را شکستی به خدا. » 💥 با آن‌که بغض گلویم را گرفته بود، گفتم: « مگر خودت نمی‌گویی شهادت لیاقت می‌خواهد. خوب ستار هم مزد اعمالش را گرفت. خوش به حالش. » صمد سری تکان داد و گفت: « راست می‌گویی. به ظاهر گریه می‌کنم؛ اما ته دلم آرام است. فکر می‌کنم ستار جایش خوب و راحت است. من باید غصه‌ی خودم را بخورم. » 💥 داشتم از درون می‌سوختم. برای بچه‌های صدیقه پرپر می‌زدم. اما دلم می‌خواست غصه‌ی صمد را کم کنم. گفتم: « خوش به حالش. کاشکی ما را هم شفاعت کند. » همین‌که به خانه‌ی خواهرم رسیدیم، بچه‌ها که صمد را دیدند، مثل همیشه دوره‌اش کردند. مهدی نشسته بود بغل صمد و پایین نمی‌آمد. سمیه هم خودش را برای صمد لوس می‌کرد. خدیجه و معصومه هم سر و دستش را می‌بوسیدند. 💥 به بچه‌ها و صمد نگاه می‌کردم و اشک می‌ریختم. 🔰ادامه دارد...🔰
🔰توصیه های طب ایرانی در مورد خواب ♦️بهترین زمان خواب: 🔻از اوایل شب (ساعت ۲۱ الی۲۳) تا صبح زود (بین اذان صبح تا طلوع آفتاب) می باشد. 🔻بهترین طول مدت خواب ۶تا۱۰ساعت بوده و در کودکان و نوزادان به خواب بیشتر از ۱۰ ساعت در روز نیاز است. 🔻نیاز به خواب در جوانان بیشتر از سالمندان است. 🔻بهتر است فاصله خوردن غذا با خواب حدود ۱/۵ تا ۲ساعت پس از صرف غذا باشد. 🔻خواب در حالت گرسنگی و خالی بودن معده توصیه‌ نمی شود. -----🍀🇮🇷🍀----- ♦️کانال مرکز بهداشت همدان @healthcenter
او می‌آید؛... اما یادمان باشد اگر با آمدن خورشید از خواب بیدار شویم، نمازمان قضاست! 🌱 شبتون مهدوی....التماس دعای فرج ♥️🍃https://eitaa.com/mahdihelper
13.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☀️روزمان را 📖 ❤️امروز‌ هم‌‌ نعمت‌‌ خداست🍃 🍃 قـــدرش‌ را بـــدانــیـــم ❤️ 💌 صفحه‌ امروز: ۱۲۶ 💌 سوره‌ : مائده ╭═━⊰🍃🌸🍃
📚 ┄┅══❣️✿﴾﷽﴿✿❣️══┅┄ ✍ قسمت دویست و هفدهم 🍃داستان امامت اوج افتخار ابراهيم (ع)🍃 ♦️ظالم كيست؟ ‏منظور از" ظلم" در جمله" لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ‌" تنها ستم به ديگران كردن نيست، بلكه ظلم (در برابر عدل) در اينجا به معنی وسيع كلمه به كار رفته و نقطه مقابل عدالت به معنی گذاردن هر چيز به جای خويش است.‏بنا بر اين ظلم آن است كه شخص يا كار يا چيزی را در موقعيتی كه شايسته آن نيست قرار دهند. 🔶از آنجا كه مقام امامت و رهبری ظاهری و باطنی خلق، مقام فوق العاده پر مسئوليت و با عظمتی است، يك لحظه گناه و نافرمانی و سوء پيشينه سبب می‌گردد كه لياقت اين مقام سلب گردد. لذا در احاديث می‌خوانيم كه امامان اهل بيت ع برای اثبات انحصار خلافت بلافصل پيامبر ص به علی ع به همين آيه مورد بحث استدلال می‌كردند، اشاره به اينكه ديگران در دوران جاهليت بت‌پرست بودند. ♦️تنها كسی كه يك لحظه در مقابل بت سجده نكرد علی ع بود، چه ظلمی از اين بالاتر كه انسان بت پرستی كند، مگر لقمان به فرزندش نگفت: ای فرزندم شريك برای خدا قرار مده كه شرك ظلم عظيمی است" (لقمان- ۱۳).‏بعنوان نمونه" هشام بن سالم" از" امام صادق" ع نقل می‌كند كه فرمود:ابراهيم پيامبر بود پيش از آنكه امام باشد، تا اينكه خداوند فرمود من تو را امام قرار می‌دهم، او عرض كرد از دودمان من نيز امامانی قرار ده، فرمود: 🔶‏پيمان من به ستمكاران نمی‌رسد، آنان كه بتی را پرستش كردند امام نخواهند بود".‏در حديث ديگری" عبد اللَّه بن مسعود" از" پيامبر" ص نقل می‌كند كه: خداوند به ابراهيم فرمود:‏" من پيمان امامت را به ستمكاران از دودمان تو نمی‌بخشم، ابراهيم عرض كرد: ستمكارانی كه اين پيمان به آنها نمی‌رسد كيانند؟ خداوند فرمود: كسی كه برای بتی سجده كرده هرگز او را امام نخواهم كرد و شايسته نيست كه امام باشد. 📚 تفسیر نمونه ╭═━⊰🍃🌸🍃
❣ 📖 السَّلامُ عَلَیکَ أیُّها الإمامُ الفَرِیدُ... 🌱سلام بر تو ای یگانه دوران و ای همنشین ‌تنهایی! سلام بر تو و بر روزی که جهان با قدومت آباد خواهد شد. 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس.