#شهیدانـہ🍃
پیشانے بند بسته ،
پرچم دست گرفته بود و
بےسیم را هم روی کولش ،
خیلی با نمک شده بود .
گفتم : خودت رو مثل علم درست کردے؟
مےدادی روے لباست را هم بنویسند...
پشت لباسش را نشان داد نوشته بود:
« #جگرشیرندارےسفرعشقمرو »
گفتم : به هرحال ، اصرار نکن
بیسیم چے لازم دارم
ولے تو را نمے برم
چون هم سن ات کم است ،
هم برادرت شهید شده...!
با ناراحتے دستش رو گذاشت روے کاپوت ماشین و گفت:
باشه ، نمیام ...
ولے فرداے قیامت شکایتت رو به فاطمة الزهرا « علیها السلام » مےکنم ،
مےتونے جواب بده...!
گفتم : برو سوار شو...
دربحبوحه عملیات پرسیدم :
بےسیم چی کجاست ...؟
گفتند : نمےدانیم ، نیست
به شوخے گفتم : نکنه گم شده ،
حالا باید کلے بگردیم تا پیدایش کنیم.
بعد عملیات نوبت جمع آورے شهدا شد...
یکے از شهدا ترکش سرش را برده بود...
وقتی برگرداندیمش
پشت لباسش نوشته بود :
« #جگرشیرندارےسفرعشقمرو »
@mahdii_hoseini