💌🍃
🍃: #خاطرانہ
نزدیک ظهر، مجید و مهدی به بانه می رسند. مسئول سپاه بانه، هرچه اصرار می کند
که «جاده امن نیست و نروید. » از پسشان برنمی آید. آقا مهدی می گوید«
اگرماندنی بودیم، می ماندیم. » وقتی می روند، مسئول سپاه، زنگ می زند به دژبانی
که «نگذارید بروند جلو. » به دژبان ها گفته بودند«همین روستای بغلی کار داریم
زود برمی گردیم. » بچه های سپاه، جسد هایشان را، کنار هم، لب شیار پیدا کردند
وقتی گروهکی ها، ماشین را به گلوله می بندند، مجید در دم شهید می شود
و مهدی را که می پرد بیرون، با آرپی جی می زنند
یادگارانجلد 💌| #دهکتابشهیدزینالدین|ص 96
@Mahdiihoseini