🍃بزرگتر که شد، کنجکاوی هم به مسئولیتپذیریاش اضافه شد. طوری که اسباببازیها از دستش فقط یک روز سالم میماندند. به اجزای تشکیلدهنده اسباببازیها بیشتر از خودشان علاقه داشت. میگفت: «دوست دارم ببینم چطور این را درست کردهاند.»
🛠فکر میکنم همین کنجکاوی هم باعث شد که در بزرگسالی رشته مکانیک را انتخاب کند. کنجکاوی باعث شده بود زیاد سوال بپرسد. از خدا، از نماز، از شهادت داییاش و این که چطور شهید شده، کجا شهید شده، اصلا شهید یعنی چه. از پدرش میپرسید جبهه چطور بود؟ شما چه کار میکردید؟ میزد روی پایش و میگفت: «کاش من هم آن زمان بودم!»
💼در درسهایش هم همینطور کنجکاو و زرنگ بود. آن روزها رفتن بچهها به پیشدبستانی مثل الان رسم نبود. خودم قرآن و کاردستی و نقاشی یادش میدادم. توی درسها هم خودم کمکش میکردم.
🌷پدرش چون جانباز شیمیایی بود خیلی حوصله سر و کله زدن با وحید را نداشت. من هم از ایشان خواسته بودم این کار را به من واگذار کند. وحید به کمک من هم خیلی نیاز نداشت.
#شهید_وحید_فرهنگی_والا| روایت مادر معزز
🖥 @mahdihoseini_ir | #حاج_مهدی
انس جوانهایی که جنگ را ندیده بودند، با شهدای دفاع مقدس عجیب است.
بله، پسرم دهه هفتادی بود ولی زندگیاش را وقف شهدا کرده بود. در حقیقت با آنها زندگی میکرد. اتاقش با عکسهای امام خامنهای مزین شده بود. بیشتر شهدا را خوب میشناخت و در مورد زندگی شهدا مطالعه داشت.
خاطراتشان را در لپتاپش جمعآوری میکرد. وحید همه تلاشش این بود که در مسیر شهدا گام بردارد. در این امر هم موفق بود.
🕊از شهادت با من صحبت نمیکرد اما با مادرش خیلی حرف میزد. سه، چهار سالی میشد که خیلی تلاش میکرد خودش را به خیل شهدا برساند. زمانی که مادرش نماز میخواند به پای مادر میافتاد که برای شهادتش دعا کند. میگفت دعای مادر به درگاه خدا قبول میشود. مادرش بعد از شهادت وحید برایم تعریف کرد:
😢"یک شب صدای ناله شنیدم. از خواب بیدار شدم متوجه ناله و زاریهای وحید از اتاقش شدم. در اتاق را باز کردم. در حال خواندن نماز شب بود. صبر کردم نمازش که تمام شد او را در آغوش گرفتم. خیلی ناراحت بود. گفتم چرا با خودت این طور میکنی؟ چه مشکلی داری؟ گفت: من آرزوی شهادت دارم. مادر دعا کن که شهید شوم. مادرش گفته بود من را ناراحت نکن، این چه درخواستی است که از من داری؟ وحید در پاسخ گفته بود مادرجان، من شهادت را دوست دارم.
#شهید_وحید_فرهنگی_والا|
روایت پدر معزز شهید
🌱 @mahdihoseini_ir | #آقا_مهدی
🌷آقا وحید همیشه روی حرفهایشان میایستادند و واقعا خوشقول بودند. بسیاری از مواقع اتفاق میافتاد که در مشکلات پیش آمده میتوانستند برخورد بدی داشته باشند یا لااقل عصبانی شوند، ولی آقا وحید همیشه با طمانینه و با ملایمت رفتار میکردند و عصبانی نمیشدند. این خصوصیتشان را خیلی دوست داشتم.
👥دوستان زیادی هم داشتند و با دوستانشان وقت بسیاری میگذراندند که البته قبل از ازدواج اینطور بود و حتی یکی از آشنایان که آقا وحید را میشناخت به من پیغام فرستاده بود که ایشان این خصوصیت را دارند. ببینید میتوانید کنار بیایید یا خیر. خب من طبیعتا نگران شدم ولی وقتی با آقا وحید صحبت کردم دلم قرص شد.
✨گفتند: من تا پس از ازدواج مسئولیت خانواده بر دوشم است و اولویت اولم شما خواهید بود.
👌و همینطور هم شد. هرچقدر هم که کار داشتند یا در مسجد یا در پایگاه سرشان هرچقدر هم شلوغ بود، همیشه برای با من بودن وقت میگذاشتند و به دیدنم میآمدند.
#شهید_وحید_فرهنگی_والا|
روایت همسرشهید/شهادت:۹۶.۰۸.۱۵
نویدشاهد و آناج📲
#همسرداری
@mahdihoseini_ir