آقا مهدی
بعد از آن شب، زهرا لحظه شماری میکرد. در دلش دعا می کرد "هر اتفاقی قراره بیفته، باشه بعدِ محرم؛ مهدی
خانه آماده شده بود؛ مثل دلش. حسینیه ای زیبا. بهانه کامل بود. موقع کار کردن چند باری می خواست به مهدی زنگ بزند، ولی دلهره داشت. اما الان دیگر بهانه فراهم بود. فردا اول #محرم بود و دل زهرا هم عاشورایی. دلش میخواست این حسش را با عزیزش تقسیم کند.
رفت کنار کتیبه ای که در سالن، بالای سر سخنران نصب کرده بود. گوشی اش را گرفت دستش. نگاهی به اطراف کرد. انگار کارگردان یک فیلم سینمایی است که دارد مسیر حرکت دوربین را با خودش تمرین می کند.
#شهید_مهدی_حسینی|
روایت همسربزرگوار شهید
برشی از کتاب عاشقانه #تمنای_بی_خزان📖
بخش سوم▪️
🌱 @mahdihoseini_ir
آقا مهدی
شب پنجم #محرم، شب عبدالله ابن حسن (ع) دستاتونو بگیره الهی پسر عزیز کریم اهل بیت...
شب پنجم #محرم، شب عبدالله ابن حسن (ع)
دستاتونو بگیره الهی پسر عزیز کریم اهل بیت