eitaa logo
آقا مهدی
3هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
96 فایل
خوشـبـحـال هـر عاشـقـی که اثری از معشوق دارد. شهیدِ حَرَم|شهید مهدی حسینی| کانال رسمی/ بانظارت خانواده شهید ٢٧مرداد١٣٥٩ / ولادت ١٢مهر١٣٩٥ / پرواز مزار:طهران/گلزارشهدا/قطعه٢٦-رديف٩١-شماره٤٤
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی ‎ تازه به لبنان آمده بود و خیلی خوب نمی‌توانست عربی صحبت کند، بعضی از عبارت‌ها و کلمات را غلط می‌گفت. به قدری در میان بچه‌های لبنانی حتی بزرگترهایشان جا باز کرده بود، که یک بار سر کلاس کلمه‌ای را اشتباهی تلفظ کرد و با اینکه همه بچه‌ها می‌دانستند که او اشتباه کرده است اما به خاطر علاقه‌ای که به او داشتند آنها هم همان‌طور تلفظ کردند. امام موسی صدر می‌خندید و می‌گفت: دکتر عربی جدیدی در مدرسه ابداع است. ✍ بای‌پولار @mahdihoseini_ir
آقا مهدی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_هشتم 🚁به محض فرود هلی‌کوپترها، عباس از پله‌های ایوان پایین رفت و ت
✍️ 👤عباس با تمام خستگی رفت و ما نمی‌دانستیم کلام این فرمانده ایرانی می‌کند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لوله‌ها را سر هم کردند. غریبه‌ها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لوله‌ها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند : «این خمپاره اندازه! داعشی‌ها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو می‌بریم همون سمت و با می‌کوبیم‌شون!» سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط کن!» ✨احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمی‌ترسید و برایشان خط و نشان هم می‌کشید، ولی دل من هنوز از داعش و کابوس عدنان می‌لرزید و می‌ترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم. 😔بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با ده‌ها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب می‌شد از خواب می‌پریدیم و هر روز غرّش گلوله‌های تانک را می‌شنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز را می‌کوبید، اما دل‌مان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه بر بام همه خانه‌ها پرچم‌های سبز و سرخ نصب کرده بودیم. حتی بر فراز گنبد سفید مقام (علیه‌السلام) پرچم سرخ افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم. 🌷حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل حیدر را نمی‌دانستم که دلم از دوری‌اش زیر و رو شده بود. تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس گرما گرفتم و حالا از داغ دوری‌اش هر لحظه می‌سوختم. ❤️چشمان و خنده‌های خجالتی‌اش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بی‌صدا می‌بارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را بگذاریم. ساعتی به مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید... ✍️نویسنده: @mahdihoseini_ir🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به مناسبت شب (س) به نیابت دختر گل آقامهدی نغمه جان، امشب اِن شاءالله ساعت حدودا ۱۱ شب روضه مجازی داریم.‌ 🖤 باتشکر از همراهی شما عزیزان🌹🏴
بسم رب رقیه ...
سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد حالا تصور کن به دستش هم، سری باشد...
حالا تصور کن که آن سر، ماهِ خون رنگی در هاله‌ای از گیسویی خاکستری باشد...
دختر دلش پر می‌کشد، بابا که می‌آید، موهای شانه کرده‌اش در معجری باشد
ای کاش می‌شد بر تنش پیراهنی زیبا ... یا لااقل پیراهن سالم‌تری باشد...😭
بی بی جان
سخت است هم شیرین زبان‌ باشی و هم فکرت پیش عموی تشنه‌ی آب آوری باشد
با آن‌همه چشم انتظاری باورش سخت است سهمت از آغوش پدر تنها سری باشد...