💎 آداب روز #مباهله
#امام_صادق علیه السلام:
مَن صَلّی فی هذَا الیَومِ رَکعَتَینِ قَبلَ الزَّوالِ بِنِصفِ ساعَةٍ شُکرا للّهِِ عَلی ما مَنَّ بِهِ عَلَیهِ وخَصَّهُ بِهِ ، یَقرَأُ فی کُلِّ رَکعَةٍ اُمَّ الکِتابِ مَرَّةً واحِدَةً ، وعَشرَ مَرّاتٍ «قُل هُوَ اللّهُ أحَدٌ» ، وعَشرَ مَرّاتٍ آیَةَ الکُرسِیِّ إلی قَولِهِ : «هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»، وعَشرَ مَرّاتٍ «إنّا أنزَلناهُ فی لَیلَةِ القَدرِ» ؛ عَدَلَت عِندَ اللّهِ مِئَةَ ألفِ حِجَّةٍ ، ومِئَةَ ألفِ عُمرَةٍ ، ولَم یَسأَلِ اللّهِ عز و جلحاجَةً مِن حَوائِجِ الدُّنیا وَالآخِرَةِ إلّا قَضاها لَهُ کائِنَةً ما کانَت ، إن شاءَ اللّهُ عز و جل .
❇️ هر کس در این روز ـ یعنی بیست و چهارم ذی حجّه ـ نیم ساعت قبل از ظهر، دو رکعت نماز به شکرانه نعمتی که خدا به او اختصاص داده است ، به جا آورد و در هر رکعتی، یک بار امّ الکتاب (سوره فاتحه) ، و ده مرتبه «قل هو اللّه احد» و ده مرتبه آیة الکرسی تا «هم فیها خالدون» ، و ده مرتبه «انا انزلناه فی لیلة القدر» را بخواند ، [این عملش] در نزد خداوند با صد هزار حج و صد هزار عمره برابر است و هر حاجتی از حوائج دنیا و آخرت را که از خداوند عز و جل بخواهد، به او عطا می فرماید؛ هر حاجتی که باشد، إن شاء اللّه .
📚دانشنامه قرآن و حدیث: ج ۱۶، ص ۳۰۸
•┈┈••✾••┈┈•
@mahdihoseini_ir
حجتالاسلاموالمسلمین سید حسین مؤمنی:
شهید آیت الله رئیسی اهتمام و توجه ویژه ای به حرم اهل بیت علیهم السلام و اماکن مذهبی داشتند؛ ارتباط او با حضرت رضا و کریمه اهل بیت علیهما السلام به حدی بود که خود را در پناه ایشان قرار داده، مورد عنایت معصومین علیهم السلام قرار گرفت. خدا به شهید آیت الله رئیسی که ذره ای نفسانیات و تعلقات را در خود جای نداده بود، هم دنیا و هم آخرت داد.
#شهید_جمهور
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
•┈┈••✾••┈┈•
@mahdihoseini_ir
🔸 در قیامت سؤال میکنند از ما...🔸
هر کسی بتواند رأی بدهد و ندهد، به خودش ضرر زده است. این حقی است که نظام جمهوری اسلامی فراهم کرده است و باید این حق را استیفا کرد. عاقل آن است که نگذارد این حق از او فوت شود.
کسی که در #انتخابات شرکت نکند، معنایش این است که بار امانتی بر دوشش بود، اما این بار را ضایع کرد. این امانت را به منزل نرساند. وقتی نرساند، باید فردا جواب بدهد که این همه خون شهداء برای این بود که شما اختیاردار خودتان باشید، خودتان تصمیم بگیرید. [چرا قدر این نعمت را ندانستید؟]. در قیامت سؤال میکنند از ما که رأی دادی یا ندادی؟
🎙آیت الله حائری شیرازی
•┈┈••✾••┈┈•
@mahdihoseini_ir
آقا مهدی
🌱 #سلمان_کجاست #قسمت_اول نشستن مهدی ترک موتور محمد، دوستش، کاری همه زمانه شده بود. محمد می آمد دنبا
🌱
#سلمان_کجاست
#قسمت_دوم
محمد بین راه داشت از اتفاقات شب قبل حرف میزد که رسیدند به مسجد الجليل. مهدی از موتور پیاده شد و رفت سمت در ورودی مسجد. سلمان یکی از نوجوان های مسجدی از در خارج می شد که با دیدن مهدی ایستاد سلام کرد.
مهدی که از شنیدن حرف های محمد، حالش گرفته بود، به سردی پاسخ سلام سلمان را داد و وارد مسجد شد. سلمان با اشاره از محمد پرسید
- چشه آقامهدی؟
محمد بدون اینکه حرفی بزند، با اشاره به سلمان نشان داد که حالش خوش نیست. کاری نداشته باش.
سلمان، نوجوان لاغراندامی که چند ماهی بیش از عضویتش در مسجد الجلیل نمیگذشت، در این مدت، با مهدی و محمد خوب آشنا شده بود. می دانست این دو را باید کنار هم ببیند. طوری شده بود که اگر محمد را جایی می دید، نگاهش در پی مهدی بود تا او را هم ببیند.
با اینکه مادر پیری داشت که باید از او مراقبت می کرد، از وقت شروع اغتشاشات و آشوب های خیابانی، از هر فرصتی برای آمدن به مسجد استفاده می کرد. آن روز هم دل مادر پیرش را به دست آورده بود، تا ساعتی از شب بتواند پیش بچه ها بماند و اگر مهدی خواست جایی برود، همراهش باشد.
مهدی چرخی در مسجد زد، با چندتا از بچه ها صحبت کرد و دوباره نشست ترک موتور محمد. دستش را که گذاشت روی شانه ی محمد، سلمان آمد جلو
- برمی گردید سرگشت؟
مهدی تکانی به شانه ی محمد داد تا حرکت کند و پاهایش را که روی جاپایی میگذاشت، گفت «آره، ولی تو برگرد خونه. مادرت چشم به راهه.»
سلمان ملتمسانه گفت «با مادرم صحبت کردم با شما بیام.»
محمد استارت زد و گفت «بچه ها هستن. تو نگران نباش. برو خونه.» این را گفت و حرکت کرد.
سلمان ایستاده بود و به دور شدن آنها نگاه میکرد. در همان لحظه یکی از بچه ها را دید که از مسجد بیرون می آید. زود سوار بر موتور شد و گفت «میری ولی عصر، من هم ببر...»
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃
فتنه ۸۸/برش هایی از کتاب #تمنای_بی_خزان، به قلم بانو #شیرین_زارع_پور و روایتگری بانو سلیمانی زاده همسر شهید #شهید_مهدی_حسینی
📌نشر به مناسبت حمایت سران پلید فتنه ۸۸ از آقای پزشکیان
🔺کپی از مجموعه ممنوع است، در همینجا بخوانید🔻
@mahdihoseini_ir
#امام_صادق(عليهالسلام):
مَن حَسُنَ بِرُّهُ بِأهلِ بَيتِهِ زِيدَ في عُمرِهِ
هركه با خانوادهاش نيكوكار باشد، عمرش زياد شود.
📚 الأمالي للطوسي : ۲۴۵/۴۲۵
•┈┈••✾••┈┈•
@mahdihoseini_ir
شانههای شما
حتی یک لحظه هم
از احساس تکلیف ، سبک نبود
#نگاه_شهدا_به_انتخاب_ماست
#انتخابات
•┈┈••✾••┈┈•
@mahdihoseini_ir
17.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ حاج قاسم سلیمانی: حقیقت آرام آرام، با صبر خودش را دارد نشان میدهد...
📥 نسخه کامل نماهنگ "پرچمدار نجات منطقه" را ببینید.
#انتخابات
•┈┈••✾••┈┈•
@mahdihoseini_ir
آقا مهدی
🌱 #سلمان_کجاست #قسمت_دوم محمد بین راه داشت از اتفاقات شب قبل حرف میزد که رسیدند به مسجد الجليل. مهد
🌱
#سلمان_کجاست
#قسمت_سوم
مهدی بین راه، سعی میکرد با وجود سر و صداهای زیاد ماشین ها، صدایش را به گوش محمد برساند. گفت «خودم نخواستم بیاد. معلوم نیست کی برگردیم. شاید چند روز نتونیم به خونه سر بزنیم، نباید مادرش رو تنها بذاره..»
محمد سرش را به علامت تأیید حرف های مهدی پایین آورد. رسیده بودند نزدیک میدان ولی عصر. صدای بوق ممتد ماشین ها گوش هر شنونده ای را کر میکرد. تجمع جمعیت در عرض خیابان، خیلی زیاد بود. این بار، همه جور آدمی بینشان دیده می شد. چند نفر خانم چادری هم میان
آنها شعار می دادند. دودی که از آتش زدن سطل های زباله بلند می شد، مثل هاله ای خاکستری، جمعیت را احاطه کرده بود. مهدی از ترک موتور محمد پیاده شد و جلورفت. در همان شلوغی، شیء تیزی به سمت محمد پرتاب شد که نزدیک بود دستش آسیب جدی ببیند.
مهدی داشت به سمت جمعیت می رفت که نگاهش افتاد به یک نفری که در آن شلوغی فریاد می زند.
- بریزید سرش، بزنیدش....
در فاصله ی چند ثانیه حدود صد نفرشان به سمت شمال خیابان ولی عصر هجوم بردند. مهدی فهمیده بود که یکی از بچه ها را در آن قسمت، نزدیک بانک، گیرانداخته اند. محمد را صدا می زد تا با هم برای نجات کسی که حالا در چند قدمی اش بودند، خودشان را برسانند. ولی در آن شلوغی محمد صدایش را نمی شنید و چند نفری هم او را دوره کرده بودند.
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃
فتنه ۸۸/برش هایی از کتاب #تمنای_بی_خزان، به قلم بانو #شیرین_زارع_پور و روایتگری بانو سلیمانی زاده همسر #شهید_مهدی_حسینی
📌نشر به مناسبت حمایت سران پلید فتنه ۸۸ از آقای پزشکیان
🔺کپی از مجموعه ممنوع است، در همینجا بخوانید🔻
@mahdihoseini_ir