🌺 #امتحان_سخت 🌺
#شوهرم بنا به دلایلی در زندان بود و قرار شد خواهرزاده اش شبا خونه ما بخوابه 😐
علی خواهر زاده شوهرم بیست وپنج سال داشت.جوانی بسیار جذاب وخوش تیپ.درعین حال #مجرد.اولین شبی که اومد.کمی خجالت میکشید.🌺
تشک وپتو رو براش تو پذیرایی بردم.پرسید میخوای بخوابی؟گفتم آره.صبح زود باید بیدار شم.شما بشین تلویزیون تماشا کن.چندشب بعد علی با کلی خوراکی اومد وازمن خواست فیلمی رو که آورده با هم تماشا کنیم.مثل هر#شب گفتم خستم.🌺
فیلم ایرانی بود.کمی نگاه کردم ونتونستم تا آخر فیلم رو ببینم.ومیخاستم برم بخوابم که 😱😱😱😳😳😳
ادامه داستان درکانال زیر👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فقط #رمان😊❤️👆
🌺 #امتحان_سخت 🌺
#شوهرم بنا به دلایلی در زندان بود و قرار شد خواهرزاده اش شبا خونه ما بخوابه 😐
علی خواهر زاده شوهرم بیست وپنج سال داشت.جوانی بسیار جذاب وخوش تیپ.درعین حال #مجرد.اولین شبی که اومد.کمی خجالت میکشید.🌺
تشک وپتو رو براش تو پذیرایی بردم.پرسید میخوای بخوابی؟گفتم آره.صبح زود باید بیدار شم.شما بشین تلویزیون تماشا کن.چندشب بعد علی با کلی خوراکی اومد وازمن خواست فیلمی رو که آورده با هم تماشا کنیم.مثل هر#شب گفتم خستم.🌺
فیلم ایرانی بود.کمی نگاه کردم ونتونستم تا آخر فیلم رو ببینم.ومیخاستم برم بخوابم که 😱😱😱😳😳😳
ادامه داستان درکانال زیر👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فقط #رمان😊❤️👆
#پیشنهاد_عضویت🌷🌷