eitaa logo
مهدیه بندرانزلی
2.4هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
4.9هزار ویدیو
131 فایل
#کانال_رسمی_مهدیه_بندر_انزلی https://eitaa.com/mahdiyebandareanzali نشرمطالب باذکر#5صلوات جهت تعجیل درامرفرج و سلامتی یوسف زهرا سلام الله علیها 🌸شما میتوانید نظرات خود را با خادم مهدیه بندرانزلی در میان بگذارید. 👇 @sadate_emam_hasaniam
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌷🕊 بـسم رب الـشـهدا والـصدیـقین
🕊🌷🕊 تا بهشتـــــ یڪ قدمـ راه است مثل یڪ پایت را روے نفس شیـطانـے بگذارے پاے دیگرت در بهشتـــــ است...🕊 را با ادامه راهشان پاس بداریم... 🌷 ۲۲ اسفند، روز بزرگداشت شهدا گرامی باد 🕊 ☘️اللَّهُـمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍ وَآلِ مُحَمـَّدﷺوَ عَجِّـل فَرَجَهُـم☘️🕊 کانال عمومی مهدیه بندر انزلی
شیخ_فضل_الله_ها_مقاومت_میکنند__346687975_5917762217108832337.mp3
1.62M
🌹به مناسبت ۲۲ اسفند، روز بزرگداشت شهدا 🌹شهید بزرگ اسلام و ادامه دهندگان راهش، در کلام امام خامنه ای(حفظه الله) کانال عمومی مهدیه بندرانزلی
💐جشن میلاد حضرت امام حسین (ع)حضرت ابوالفضل عباس و امام سجاد (ع) 🗓روز سه‌شنبه همراه با اقامه نماز مغرب وعشاء 🎙بانوای:استادحاج جمشیدبذربخش و کربلایی حمید باباطاهر 📌مکان :مهدیه بندرانزلی کانال عمومی مهدیه بندرانزلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎉 گرامی باد .🥀 : یکی از بهترین نامگذاریها، همین نامگذاری «روز پاسدار» است. برای پاسدارانی که از ساعت اول پیروزی انقلاب، چه آن وقتی که هنوز این لباس مقدس بر تنشان نبود، و چه آن وقتی که با انتظام گرفتن مسائل انقلاب و شکل گرفتن نهادها، همین جوانان مخلص و صادق و فداکار وارد سلک پاسداری شدند - چه در سپاه، چه در کمیته - و جز فداکاری و دفاع از اسلام و انقلاب و امام، هیچ چیز برایشان مطرح نبود. کسانیکه مخلصانه با نام و لباس سپاه در میدانهای جهاد تلاش میکنند جزو همان ۷۲نفر یار سیدالشهداء هستند مادامی که به خصوصیات انتساب خود به سیدالشهداء پایبند باشند! ۸۳/۶/۲۸ سیدالشهداء مظهر مقاومت آگاهانه است، پاسداران هم باید اینگونه باشند و بدانند درمقابل دشمنان از چه دفاع میکنند، اگر مقاومت آگاهانه نباشد فساد ایجاد خواهد کرد! ۶۲/۲/۲۶ در سپاه باید با تخلف از هر نوع آن برخورد شود و این سازمان انقلابی از همه‌ی آفتهای طبیعی و دوره‌یی صیانت گردد. ۷۰/۶/۲۵ نگذارید با عمل یک فرد روحانی یا یک پاسداری نام انقلاب و نظام مخدوش بشود. وقتی میآیند به من گزارش میدهند که در فلان شهر، ما یک روحانی یا یک پاسدار را دیدیم که اینطوری عمل میکرد، خدا میداند به قلبم فشار میآید؛ برای آن که این همه اخلاص و تلاش و مجاهدت در نهادی خرج شده و این همه خون عزیز بر خاک ریخته شده؛ ولی به خاطر یک نفر زیر سؤال میرود؛ حیف است! ۶۹/۱۰/۱۰ کانال عمومی مهدیه بندرانزلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به روی دست علی ماه هویدا شده است این قمر آینه هیبت بابا شده است به رخش شمس خدا محو تماشا شده است در دل زینب س وارباب چه غوغا شده است گفت ارباب به زینب س قمرم می آید دلت آسوده که سردار حرم می آید ولادت با سعادت کشتی نجات امام حسین (ع)، باب الحوائج حضرت ابوالفضل (ع) مبارک باد🌸 کانال عمومی مهدیه بندرانزلی
خورده آقاجان گره بر کارِ عالم! ألعجل عیدهایمان گرفته رنگِ ماتم! ألعجل برنگشتی از سفر! تحویل شد امسال هم- بی حضورت با دلی آکنده از غم! ألعجل چشممان بر راه ماند و آه بر لب بغض کرد عمرِ بی حاصل گذشت و رفت کم کم! ألعجل روزها و هفته ها و ماه ها و سال ها... قامتِ تقویم ها شد از غمت خم! ألعجل ذکر «حوّل حالنا»مان با تو «أحسن» میشود ای بهارِ بکر! ای بارانِ نم نم! ألعجل ندبه خواندیم و میانِ گریه عرضه داشتیم دردهامان مانده بی دارو و مرهم! ألعجل حالمان آشوب شد، دربِ حرم ها بسته شد سخت اوضاعِ جهان شد نامنظّم! ألعجل کعبه خلوت کرده دورش را به عشقِ دیدنت موج برمیدارد از شوقِ تو زمزم! ألعجل آخرین فرزندِ مولانا أمیرالمؤمنین(ع) حقّ مطلق! یا ولی اللهِ الأعظم! ألعجل! 😔😔😔 کانال عمومی مهدیه بندرانزلی
🌸یاابا صالح المهدی (عج) ادرکنی 💠دعای پر فیض ندبه 🎤سخنران :حجت الا سلام والمسلمین حسینی اراکی 🎤بانوای:استاد حاج جمشید بذربخش 🗓جمعه 29 اسفند ماه 🕖ساعت 7صبح 📌مهدیه بندرانزلی کانال عمومی مهدیه بندرانزلی
《 🌸عیدی ، برای همه 🌸》 🔸در آستانه سال نو و با فرا رسیدن ایام شعبانیه ، 🔹مهدیه بندرانزلی در نظر دارد مرحله چهارم کمک مومنانه را ، با مشارکت شما خیرین گرامی اجرا کند . 🔸منتظر مشارکت شما سروران گرامی در این امر خدا پسندانه هستیم . 👈شماره کارت طرح خیرین مهدوی : ۵۵۸۵۵۱۲۷۷۲۱۰۵۰۴۱ کانال عمومی مهدیه بندرانزلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مهدیه بندرانزلی
📝 متن کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 🔖 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 📝 قسمت #دوازدهم 👇 🍀حتی به من
📝 متن کتاب 🔖 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 📝 قسمت 👇 📘از دیگر اتفاقاتی که در آن بیابان مشاهده کردم این بود که برخی از آشنایان که قبلا از دنیا رفته بودند را دیدم. 🔆 یکی از آنها عموی خدابیامرزم من بود، او را دیدم که در یک باغ بزرگ قرار دارد. ✅سوال کردم: عموجان این باغ زیبا را در نتیجه کار خاصی به شما دادند؟ 🔰گفت: من و پدرت در سنین کودکی یتیم شدیم. پدر ما یک باغ بزرگ را به عنوان ارث برای ما جا گذاشت اما شخصی آمد و قرار شد در باغ ما کار کند. اما او با چند نفر دیگر کاری کردند که باغ از دست ما خارج شد. آنها باغ را فروختند و البته هیچکدام عاقبت به خیر نشدند و در اینجا نیز همه آنها گرفتارند... ⛔️ چون با اموال یتیم این کار را کردند، حالا این باغ را به جای باغی که در دنیا از دست دادم به من داده‌اند تا با یاری خدا در قیامت به باغ اصلی برویم. 🌴بعد اشاره به در دیگر باغ کرد و گفت: این باغ دو در دارد که یکی از درهای باغ برای پدر شماست که به زودی باز می شود... 🌲 باغ بزرگ دیگری آنجا بود که متعلق به یکی از بستگان ما بود. به خاطر یک وقف بزرگ صاحب این باغ شده بود. ☘همانطور که به باغ خیره بودم یکباره تمام باغ سوخت و تبدیل به خاکستر شد! 🍁 بنده خدا با حسرت به اطرافش نگاه می‌کرد... شگفت‌زده پرسیدم: چرا باغ شما سوخت؟؟ 🎋 گفت: پسرم اینها همه از بلایی است که پسرم بر سر من می آورد،او نمی گذارد ثواب خیرات این زمین به من برسد... ✨پرسیدم: حالا چه می‌شود؟ چه کار باید بکنید؟! گفت: مدتی طول می‌کشد تا دوباره با ثواب خیرات باغ من آباد شود به شرطی که پسرم نابودش نکند. 💥 من در جریان ماجرای زمین وقفی و پسر ناخلف اش بودم، برای همین بحث را ادامه ندادم. ✨آنجا می توانستیم به هر کجا که می‌خواهیم سر بزنیم یعنی همین که اراده می کردیم بدون لحظه ای درنگ به مقصد می‌رسیدیم. 💫 پسر عمه ام در دوران دفاع مقدس شهید شده بود ،دوست داشتم جایگاهش را ببینم. بلافاصله وارد باغ بسیار زیبایی شدم. 🌕 مشکلی که در بیان مطالب آنجاست عدم وجود مشابه در این دنیا است... 🌏 یعنی نمی دانیم زیبایی‌های آنجا را چگونه توصیف کنیم؟! کسی که تاکنون شمال ایران و دریا و سرسبزی جنگل‌ها را ندیده و تصویر و فیلمی از آن جا ندیده هرچه برایش بگویم نمی تواند تصور درستی در ذهن خود ایجاد کند. ❄️حکایت ما با بقیه مردم همینگونه است. ما باید به گونه‌ای بگوییم که بتواند به ذهن نزدیک باشد. 🌴 وارد باغ بزرگ شدم که انتهای آن مشخص نبود. از روی چمن هایی رد می شدم که بسیار نرم و زیبا بودند. بوی عطر گلهای مختلف مشام انسان را نوازش می داد. 🌳درختان آنجا همه نوع میوه‌ای را داشتند، میوه های زیبا و درخشان... بر روی چمن ها دراز کشیدم. مثل یک تخت نرم و راحت و شبیه پرقو بود. بوی عطر همه جا را گرفته بود . 🌾صدای پرندگان و شرشر آب رودخانه به گوش می‌رسید. اصلا نمی شد آنجا را توصیف کرد. 🍀 به بالای سرم نگاه کردم درختان میوه و میوه و یک درخت نخل پر از خرما دیدم . ✅با خودم گفتم: خرمای اینجا چه مزه‌ای دارد؟ یک باره دیدم درخت نخل به سمت من خم شد. 🔆 دستم را بلند کردم و یکی از خرماها را چیدم و داخل دهان گذاشتم. ♻️ نمی‌توانم شیرینی آن خرما را با چیزی در این دنیا مثال بزنم، اینجا اگر چیزی خیلی شیرین باشد باعث دلزدگی می‌شود. اما نمی‌دانید آن خرما چقدر خوشمزه بود. 💠 از جا بلند شدم به سمت رودخانه رفتم.در دنیا معمولا در کنار رودخانه‌ها زمین گل آلود است و باید مراقب باشیم تا پای ما کثیف نشود. 💠اما همین که به کنار رودخانه رسیدم دیدم اطراف رودخانه مانند بلور زیباست... به آب نگاه کردم آنقدر زلال بود که تا انتهای رود مشخص بود دوست داشتم بپرم داخل آب. ✅ اما با خودم گفتم بهتر است سریعتر بروم سمت قصر پسر عمه. آن طرف رود یک قصر زیبای سفید و بزرگ نمایان بود نمی‌دانم چطور توصیف کنم. ♻️با تمام قصر های دنیا متفاوت بود. تمام دیوارهای قصر نورانی بود میخواستم به دنبال پلی برای عبور از رودخانه باشم اما متوجه شدم می توانم از روی آب عبور کنم 🔆با پسر عمه صحبت می کردم، او گفت:ما در اینجا در همسایگی اهل بیت هستیم.میتوانیم به ملاقات امامان برویم و این یکی از نعمت‌های بزرگ بهشت برزخی است... 📌کپی مطالب با ذکر صلوات به نیت تعجل در فرج و سلامتی ناشر و عوامل کتاب ازاد وحلال میباشد. کانال عمومی مهدیه بندرانزلی
مهدیه بندرانزلی
📝 متن کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 🔖 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 📝 قسمت #سیزدهم👇 📘از دیگر اتف
📝 متن کتاب 🔖 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 📝 قسمت 👇 🍃اوایل ماه شعبان بود که راهی مدینه شدیم. یک روز صبح در حالی که مشغول زیارت بقیع بودم متوجه شدم که مأمور وهابی دوربین یک پسر بچه را که می خواست از بقیع عکس بگیرد را گرفته. ♦️جلو رفتم و به سرعت دوربین را از دست او گرفتم و به پسربچه تحویل دادم. 🍀بعد به انتهای قبرستان رفتم در حال خواندن زیارت عاشورا بودم که به مقابل قبر عثمان رسیدم. 💥همان مامور وهابی دنبال من آمد و چپ چپ به من نگاه می کرد. یکباره دستم را گرفت و به فارسی و با صدای بلند گفت: چی میگی؟داری لعنت می کنی؟ گفتم:نخیر دستم را ول کن! 💠 اما او داد میزد وبقیه مامورین را دور خودش جمع کرد. یکدفعه به من نگاه کرد و حرف زشتی را به مولا امیرالمومنین زد. 🔴من دیگر سکوت را جایز ندانستم، یکباره کشیده محکمی به صورت او زدم . چهار مامور به سر من ریختند و شروع به زدن کردند. 🔆 یکی از مامورین ضربه محکمی به کتف من زد که درد آن تا ماه ها مرا اذیت می کرد. چند نفر جلو آمدند و مرا از زیر دست آنها خارج کردند و فرار کردم. ♻️اما در لحظات بررسی اعمال ماجرای درگیری در قبرستان بقیع را به من نشان دادند و گفتند: شما خالصانه و به عشق مولا با آن مأمور درگیر شدی و کتف شما آسیب دید و برای همین در نامه عمل شما ثبت شده است. 🔰 در این سفر کوتاه به قیامت نگاه من به شهید و شهادت تغییر کرد، علت آن هم چند ماجرا بود: 🔷یکی از معلمین و مربیان شهر ما در مسجد محل تلاش فوق العاده‌ای داشت که بچه‌ها را جذب می‌کرد. ♦️خالصانه فعالیت می‌کرد و در مسجدی شدن ما هم خیلی اثر داشت. ▪️ این مرد خدا یک بار که با ماشین در حرکت بود از چراغ قرمز عبور کرد و سانحه شدید رخ داد و ایشان مرحوم شد 🔶من این بنده خدا را دیدم که در میان شهدا و هم درجه آنها بود.ایشان به خاطر اعمال خوبی که در مسجد و محل داشت و رعایت دستورات دین به مقام شهدا دست یافته بود. 🔵 اما سوالی که در ذهن من بود تصادف او و عدم رعایت قانون و مرگش بود! ☘ایشان به من گفت: من در پشت فرمان ماشین سکته کردم و از دنیا رفتم و سپس با ماشین مقابل برخورد کردم. هیچ چیزی از صحنه تصادف دست من نبود... 🌾 در جایی دیگر یکی از دوستان پدرم که اوایل جنگ شهید شده بود و در گلزار شهدای شهرمان به خاک سپرده شده بود را دیدم. 🍁 اما او خیلی گرفتار بود و اصلاً در رتبه شهدا قرار نداشت. تعجب کردم تشییع او را به یاد داشتم که در تابوت شهدا بود! ⚡️خودش گفت: من برای جهاد به جبهه نرفتم به دنبال کاسبی و خرید و فروش بودم که برای خرید جنس به مناطق مرزی رفتم که آنجا بمباران شد. 💥بدن ما با شهدای رزمنده به شهر منتقل شد و فکر کردند من رزمنده ام و... 🌸 اما مهم ترین مطلبی که از شهدا یادم‌ ماند مربوط به یکی از همسایگان ما بود. 🌒 خوب به یاد داشتم که در دوره دبستان آخر شب وقتی از مجلس قرآن به سمت منزل آمدیم از یک کوچه باریک و تاریک عبور کردیم. 💥از همان بچگی شیطنت داشتم، زنگ خانه مردم را می زدیم و سریع فرار می کردیم. 💥یک شب دیرتر از بقیه دوستانم از مسجد راه افتادم. همان کوچه بودم که دیدم رفقای من که زودتر از کوچه رد شدن یک چسب را به زنگ یک خانه چسبانده اند، صدای زنگ قطع نمی‌شد. ✨ پسر صاحبخانه یکی از بسیجیان مسجد محل بود، بیرون آمد چسب را از روی زنگ جدا کرد و نگاهش به من افتاد. ❄️شنیده بود که من قبلا از این کارها کرده ام، برای همین جلو آمد و مچ دستم را گرفت و گفت باید به پدرت بگویم چه کار می کنی! 🌿 هرچه اصرار کردم که من نبودم بی فایده بود.مرا مقابل منزل ما برد و پدرم را صدا زد.پدرم خیلی عصبانی شد و جلوی چشم همه حسابی مرا کتک زد. 🥀 این جوان بسیجی که در اینجا قضاوت اشتباهی داشت در روزهای پایانی دفاع مقدس به شهادت رسید. 🌿 این ماجرا و کتک خوردن به ناحق من در نامه اعمالم نوشته شده بود که به جوان پشت میز گفتم: ❓ چطور باید حقم را از آن شهید بگیرم او در مورد من زود قضاوت کرد! ♻️جوان گفت: لازم نیست که آن شهید به اینجا بیاید. من اجازه دارم آنقدر از گناهان تو ببخشم تا از آن شهید راضی شوی. 🔆خیلی خوشحال شدم و قبول کردم.حدود یکی دو سال از گناهان اعمال من پاک شد تا جوان پشت میز گفت راضی شدی؟گفتم بله عالیه. 🔆البته بعدا پشیمان شدم که چرا نگذاشتم تمام اعمال بدم را پاک کند.. اما باز بد نبود. ✅ همان لحظه آن شهید را دیدم و روبوسی کرد،خیلی از دیدنش خوشحال شدم.گفت: با اینکه لازم نبود اما گفتم بیایم از شما حلالیت بطلبم. هرچند شما هم به خاطر کارهای گذشته در آن ماجرا بی تقصیر نبودی... ادامه دارد.. 📌کپی مطالب با ذکر صلوات به نیت تعجل در فرج و سلامتی ناشر و عوامل کتاب ازاد وحلال میباشد کانال عمومی مهدیه بندرانزلی
هدایت شده از  مهدیه بندرانزلی
🌸یاابا صالح المهدی (عج) ادرکنی 💠دعای پر فیض ندبه 🎤سخنران :حجت الا سلام والمسلمین حسینی اراکی 🎤بانوای:استاد حاج جمشید بذربخش 🗓جمعه 29 اسفند ماه 🕖ساعت 7صبح 📌مهدیه بندرانزلی کانال عمومی مهدیه بندرانزلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 برنامه نمازجمعه 29اسفند ماه ۱۳۹۹ شهرستان بندرانزلی کانال عمومی مهدیه بندرانزلی