🌔✨
با تو ڪُـــلِّ ڪــــائناتـــم،
بــي تــو هےـچ،،،
نســــخه ےِ دلـــ💛ـــــ را
وصــــالِ خـــــــود بـپـــےچ...
(مهدیـــــــه_گــودرزے)
(زمستـــانِ ۱۳۹۹)
@mahdiyegoodarzi
@mashghekhatkhati
۴۱۲
🔥🔥🔥
بر ثمودیـــــان چو بانـــ🔥ـگ
آورد جبریـــــــــل ملڪ،،،
ڪـــنده شد هر قلــــب و
تنــــــــها
خـــار وخـــاشــ🍂اڪش بمـــاند....
(۳۱ القـــمر)
(مهدیـــــــه_گــودرزے)
(زمســـتانِ ۱۳۹۹)
@mahdiyegoodarzi
@mashghekhatkhati
۴۱۳
☔️☔️☔️
ڪوبه ےِ در رنگِ مهمان را زِ خاطر برده است؛
چشم هاےِ پنجره تاریڪ و باران خورده است؛
آسمان پیچیده در دلگیرےِ خاکسترے،
شهر از باران برگ و بوےِ نا افسرده است؛
جذبه ےِ شهنازےِ آواےِ خورشیدِ سحر،
از سڪوتِ ممتدِ دیوارها آزرده است؛
گل ڪه بوے زندگي ميداد رُخ پرپر نمود،
چون خزانِ بےڪسي در خویشتن پژمرده است؛
عشق را با خود پرستوها به هجرت برده اند،
شعر در آوازِ منحوسِ ڪلاغان مرده است؛
(مهدیــــه_گـــودرزے)
(۲۲ ام اردےبهشت۱۴۰۰)
@mahdiyegoodarzi
@mashghekhatkhati
۴۱۴
✨✨✨
چو گیسوےِ پُر پولڪِ شب مرا ،
در آغوشِ آرامشت جا بده ...
نفس هاےِ پوچِ سُڪون را دمے،
تپش هاےِ جارے دریا بده ...
(مهدیـــه_گودرزے)
( ۸ ام خـــــــــرداد ۱۴۰۰ )
@mahdiyegoodarzi
@mashghekhatkhati
۴۱۵
🕸🕷🕸🕷🕸🕷🕸
از دستِ گلدان شاخه ےِ گل را ربودند...
آنان ڪه مثلِ ما ڪه مثلِ ما نبودند...
آنان ڪه بر آینه هامان رشڪ بردند،
آن حاسداني را ڪه ميداني حسودند...
همزادِ باروتند و موشڪ، دیوِ عصیان،
اهریمنان عهدِ آتش، عصرِ دودند...
اینجا مزارِ قرن هاِے بي توقف،،،
ثانیه هاےِ زخمِ بر سینه عمودند...
_در باغ هاےِ دلفریبِ مشرقي مان،
نعش هزاران غنچه در حال سجودند_
تأویلِ سبزِ تاجِ زیتون را شیاطین،
در باطن شرِّ سلاطیني ستودند...
(مهدیــــه_گودرزے)
( ۱۲ ام خــرداد ۱۴٠٠)
@mahdiyegoodarzi
@mashghekhatkhati
۴۱۶
🐚🐚🐚
نسیمِ یادت آمد روےِ دریا دامنے تر ڪرد،
و از فیروزه ےِ دریا لباسے خیس در بر ڪرد...
خُنڪ پےچید و با هر پےچ و تابش عطرِ یڪ رویا،
مشامِ خاطر دل را به خوش رقصے مُعطَّر ڪرد...
به روےِ سینه ےِ نرم و سفیدِ ماسه هاےِ گرم،
صفایش را چو موجے روےِ یڪ ساحل شناور ڪرد...
افق ها را تماشا ڪرد و چون خورشید روز افروز،
ڪلاه از آفتابِ شرقےِ زرّینه بر سر ڪرد...
غُرابِ زشتِ شب ها رنگِ قوهاےِ سیاهے شد،
و در آرامشش روحِ جهانم را مُسخَّر ڪرد...
جهان پر بود از شیرینےِ شهدِ تو و یادت،
زمین را با بهشتے آسمان گونه برابر ڪرد...
(مهدیـــــــه_گودرزے)
( ۱۸ ام خـــــــرداد ۱۴۰۰ )
@mahdiyegoodarzi
@mashghekhatkhati
۴۱۷
🔷 جستجوگر سریع ایرانی جایگزین گوگل:
Gerdoo.me
استفاده کنید و به دوستانتون هم معرفی کنید 👌🏼
من به آرامی آرام ترین خواب جهان
بی صدا از دل این کوچه ی سفالی شب میگذرم
و در آن نقطه ی آغازی پیدایش نور
پشت یک پیله ی تنها و صبور
قدر یک چشم برهم زدنی مکث کنم
نور آنگاه که از دامن آن کاه گل پیر و نمور چشمک زد
میپرم بر سر تنهایی نیلوفر سرخ
***
زاده ی بارانم
اندکی صبر کنید
شاید این قطره ی دلواپس خیس حرفی زد
که به اندازه ی یک عصر حجر قدمت داشت
بداهه: (مهدیه گودرزی)
۱۴۰۳/۱۱/۸
به کاشتهات دل بسپار 🌱
که خاکی که با اشک آبیاری شده
روزی بهشت خواهد شد 💫
جوانه شو ای واژهٔ زخمی
فصل معجزه آغاز شده...☄
بداهه :(مهدیه گودرزی)
1404/5/12
با دلِ روشن و نیتِ مادرانهام، دعایی برای دخترم مینویسم—دختری که در آغوش من، نور را میآموزد، و در نگاهم، شفا را میبیند. این دعا، زمزمهایست از زنی که زخم را به عشق بدل کرده، برای دختری که قرار است جهان را با قلبش روشن کند:
---
🌸 برای دخترم، نورِ کوچکم
ای جانِ من،
ای شکوفهی بهارِ زخمهایم،
تو را از دلِ درد زادهام،
نه با تلخی، که با ایمان.
باشد که هیچ زخمی،
تو را از نورت جدا نکند.
باشد که هیچ صدایی،
تو را از صدای درونت خاموش نسازد.
من، با اشکهایم،
راهی برای تو گشودهام،
تا تو، با لبخندت،
جهان را شفا دهی.
از خدا میخواهم:
قلبت همیشه خانهی عشق باشد،
چشمانت همیشه حقیقت را ببینند،
و روحِ کوچکت،
همیشه به یاد بیاورد که از نوری بزرگ آمدهای.
اگر روزی زخمی شدی،
بدان که زخم، پایان نیست—
آغازِ شعریست که تو باید بسرایی.
آمین،
به نام مادری که از زخم، عشق آفرید
و دختری که از عشق، جهان را خواهد ساخت.
---
برگی از کتاب " مرثیه ی زخم"
اولین کتاب در دست نگارش بانو "مهدیه گودرزی"