eitaa logo
💚💫مَـــهــدیِ مـــُـوعــُـــود💫💚
119 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
13.5هزار ویدیو
58 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم @Farham1364
مشاهده در ایتا
دانلود
Gordiya and hijab in Shahnamah.jpg
1.38M
🔶 چادر، پوشش خردمندترین زن شاهنامه 🔘 در شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی، زنان، اغلب به حسادت، عشوه‌گری و نابخردی شناخته می‌شوند، اما این همه‌ی داستان نیست، بلکه در شاهنامه، زنانی خردمند هم وجود دارند، از جمله گُردیه، یکی از بانوان اشراف‌زادهٔ ایرانی و خواهر سپهبد بهرام چوبین. 👈🏻 هنگامی که بهرام چوبین علیه خسرو پرویز، شورید و پادشاهی ساسانی و سرزمین ایران را با بحران مواجه ساخت، درست در زمانی که کسی جرئت ایستادن در برابر بهرام را نداشت، خواهرش گردیه در برابرش ایستاد و او را اندرز داد (که پندهای خردمندانه و حکیمانه او در شاهنامه آمده) و لب به سرزنش برادر باز کرد. 🔘 او بعدها به همسری خسرو پرویز درآمد که از خسرو، پسری به نام جوانشیر زایید و این جوانشیر، پس از مرگ خسرو پرویز، مدتی کوتاه بر ایران پادشاهی کرد. 👈🏻 یکی از ویژگی‌های مهم گردیه (این خردمندترین زن شاهنامه) آن است که با چادر و پوششی کامل در حوادث تاریخی حضور دارد. 👈🏻 برای نمونه، هنگامی که خواست به دیدار برادرش برود، افسر (تاج) از سرش برداشت و یک فرمان‌بر (خادم) برایش چادر آورد. پس گردیه چادر بر سر کرد و به دیدار برادرش رفت (حتی نزد برادر هم پوشش کامل داشتند). 📚 ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، تهران: مؤسسه انتشارات امیر کبیر، 1354، ص 497. 📎 📎 📎 📎 پی‌نوشت: در کانال باستان‌نامه، مطالب بسیار پیرامون حجاب در ادیان الهی و تاریخ ایران باستان ارائه کردیم، کافی است روی 👈🏻 کلیک کنید. ✍🏻 مهدی رستمی 🌱 بـه مـا بـپـیـونـدیـد 👇👇
💜🍃 دختر بی حجابی بودم….. کلا اعتقادی به حجاب نداشتم……به محرم و نا محرم.به حجاب …. برام بی اهمیت بود…….. سفت و سختم پای خواستم بودم. اصلا علاقه ای به چادر نداشتم. حس میکردم بی کلاس و بی پرستیژ میشم. کل تفریحاتمون تو مهمونی و دور همی و خرید و اینجور چیزا خلاصه میشد.. کاری نداشتم آرایشم مناسبه یانه…. مشهد زیاد قسمتم میشد ….میرفتم حرم یه چادر الکی سر میکردم و زیارت و بعد تو مرکز خریدا می چرخیدم یادم میرفت اصل قضیه چیه .. . نزدیک روز پدر بود روز ولادت حضرت علی (ع) قرار شد خانوادگی بریم ترکیه کلی برنامه ریزی کردیم که همه شهراش رو بریم یه هفته مونده بود به سفر نمیدونم چرا..ولی یهو به دلم افتاد پیش خودم گفتم اگه بهت بگن جای ترکیه برو کربلا میری؟ کلی واسه سفرم برنامه ریزی کرده بودم خرید و تفریحو.. تو دلم گفتم اگه بگن برو کربلا میرم! آخه یه دوست امام حسینی پیدا کرده بودم که از کربلا زیاد میگفت بهم یهو تلفن خونمون زنگ خورد داداشم گفت: ساناز یه کاروان داره میره کربلا یه هفته دیگه گفتن جای خالی داره؛میری؟ هنگ بودم پشت تلفن …..بخدا گریم گرفت گفتم حتما…معلومه که میرم به مامان و بابا و خواهرم گفتم: من ترکیه نمیام …..میخوام برم کربلا! مادربزرگم حدود 87 سالش بودو قسمتش نشده بود.گفتم میبرمش با ویلچر.. من باید برم کربلا! باید! ……به دلم افتاده…… خواهرم گفت نمیام و ترکیه مو کنسل نمیکنم. گفتم هرکی میخواد بره ترکیه بره.من میرم کربلا پدر و مادرم وقتی اشتیاق مو دیدن همراهیم کردن خواهرمم دید اینجوریه گفت بعدش میریم ترکیه در عرض۶ روز راهی کربلا شدم… نمیدونستم چجور جاییه،کلی لباس و کفش و وسایل خوب بردم. میگفتم یه روز اینو میپوشم یه روز اونو وقتی رفتم…. کدوم مد؟کدوم تیپ؟ . روز ولادت امام علی (ع) نجف ولادت امام جواد الائمه (ع) کاظمین نیمه رجب کربلا پنجشنبه شب کربلا خدای من کجا بودم…با ویلچر مادربزرگم همه جا رفتیم.سفر سختی بود..روزی ۵،۶ بار میرفتم حرم امام حسین. روزی۳،۴ساعت بیشتر نمیخوابیدم همش بی دلیل گریه گریه… اصن نمیدونم چه حالی بود… من فقط گریه میکردم یه حاج آقایی تو کاروانمون بود بهش گفتم حاج آقا من دختر بی حجابی بودم..ساز می زدم…الان از همه چی افتادم… گفت :من حاضرم قسم جلاله بخورم تو نظر کرده امام حسینی… آقا اینو که گفت من گریه گریه… گفتم از آقام امام حسین حجاب میخوام زیر قبه امام حسین نماز خوندم…اول واسه اون دوستی که منو کنجکاو و کربلایی کرد.. دوم واسه اینکه بهم اراده بده با حجاب شم. هی درگیر بودم انتخاب سختی بود واقعا حجاب برام سخت بود اما روز آخر دیگه تصمیم گرفتم برگردم ایران چادرمو زمین نذارم گفتم یا امام حسین به عشق تو چادری شدم…حس میکنم خودت با دستای خودت چادر سرم کردی از نجف چادر خریدم و ایران که اومدم اون چادرو سرکردم الان دیگه توبه کردم.هر روز سر نمازم از امام حسینم میخوام منو تو این راه ثابت قدم نگه داره کربلا بودم ازحرم حضرت عباس اومدم بیرون که برم حرم امام حسین یه جوونی بهم برگه داد گفت پنجشنبه مهمون حضرت عباسین کلی گریه کردم ازخوشحالی رفتم حرم امام حسین تا ۳ شب اونجا بودم روبروی ضریح آقا نشسته بودم کیفم کنارم بود بلند شدم برم…رسیدم جلوی دردیدم کیفم نیست کیفمو دزدیدن ……پولش مهم نبود میدونی چی عذابم داد؟ اینکه اون برگه توکیفم بود ازحرم تاهتل گریه میکردم.ضجه میزدم …..همه بهم نگاه میکردن مامانم گفت پولت رفت فدای سرت.گریه نداره؛ گفتم مامان اون برگه شام توکیف بود تا ۵ صبح گریه کردم و گفتم یا امام حسین میدونم بی لیاقت بودم که اون برگه رو ازم گرفتین ساعت ۵ صبح پا شدم رفتم رستوران هتل صبحانه بخوریم که بریم ۲ روز نجف و برگردیم یهو دیدم یه خانم اومد گفت کیفت رودر حرم امام حسین آویزون بوده بیا این کیفت………..کیفو باز کردم هیچی تو کیفم نبود……….،جز اون برگه.. هممون گاهی همینجور غافلگیر میشیم. ان شاءالله غافلگیریه بعدی فرج حضرت باشند اللهم عجل لولیک الفرج خواستم عاشقیـــــــــــَـم پیش خودم بـاشد و تو ..! گـــریه هایم…چه کنم دست مرا رو کردند ………..! خــــــادمـــان تـو نـگـفـتـنـد برای تـو مگــــــــــــر .. !؟ چـقدر اشـکـــــــــــ که از صحن تــو جــــــــارو کردند… حسین جان!!! روزی که شود ” اِذَا السَّمٰاء ُانْفَطَرَت “ وانگه که شود ” اِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَت “ من دامن تو بگیرم اندر ” سُئِلَتْ “ گویم صَنَما ” بِاَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَت “ عشق تو مرا ” اَلَسْتُ مِنْکُمْ بِبَعید “ هجر تو مرا ” اِنَّ عَذٰابی لَشَدید “ بر کنج لبت نوشته ” یُحیِی و یُمِیت “ مَنْ مٰاتَ مِنَ الْعِشقِ فَقَد مٰاتَ شَهید التماس دعا
💜🍃 دختر بی حجابی بودم….. کلا اعتقادی به حجاب نداشتم……به محرم و نا محرم.به حجاب …. برام بی اهمیت بود…….. سفت و سختم پای خواستم بودم. اصلا علاقه ای به چادر نداشتم. حس میکردم بی کلاس و بی پرستیژ میشم. کل تفریحاتمون تو مهمونی و دور همی و خرید و اینجور چیزا خلاصه میشد.. کاری نداشتم آرایشم مناسبه یانه…. مشهد زیاد قسمتم میشد ….میرفتم حرم یه چادر الکی سر میکردم و زیارت و بعد تو مرکز خریدا می چرخیدم یادم میرفت اصل قضیه چیه .. . نزدیک روز پدر بود روز ولادت حضرت علی (ع) قرار شد خانوادگی بریم ترکیه کلی برنامه ریزی کردیم که همه شهراش رو بریم یه هفته مونده بود به سفر نمیدونم چرا..ولی یهو به دلم افتاد پیش خودم گفتم اگه بهت بگن جای ترکیه برو کربلا میری؟ کلی واسه سفرم برنامه ریزی کرده بودم خرید و تفریحو.. تو دلم گفتم اگه بگن برو کربلا میرم! آخه یه دوست امام حسینی پیدا کرده بودم که از کربلا زیاد میگفت بهم یهو تلفن خونمون زنگ خورد داداشم گفت: ساناز یه کاروان داره میره کربلا یه هفته دیگه گفتن جای خالی داره؛میری؟ هنگ بودم پشت تلفن …..بخدا گریم گرفت گفتم حتما…معلومه که میرم به مامان و بابا و خواهرم گفتم: من ترکیه نمیام …..میخوام برم کربلا! مادربزرگم حدود 87 سالش بودو قسمتش نشده بود.گفتم میبرمش با ویلچر.. من باید برم کربلا! باید! ……به دلم افتاده…… خواهرم گفت نمیام و ترکیه مو کنسل نمیکنم. گفتم هرکی میخواد بره ترکیه بره.من میرم کربلا پدر و مادرم وقتی اشتیاق مو دیدن همراهیم کردن خواهرمم دید اینجوریه گفت بعدش میریم ترکیه در عرض۶ روز راهی کربلا شدم… نمیدونستم چجور جاییه،کلی لباس و کفش و وسایل خوب بردم. میگفتم یه روز اینو میپوشم یه روز اونو وقتی رفتم…. کدوم مد؟کدوم تیپ؟ . روز ولادت امام علی (ع) نجف ولادت امام جواد الائمه (ع) کاظمین نیمه رجب کربلا پنجشنبه شب کربلا خدای من کجا بودم…با ویلچر مادربزرگم همه جا رفتیم.سفر سختی بود..روزی ۵،۶ بار میرفتم حرم امام حسین. روزی۳،۴ساعت بیشتر نمیخوابیدم همش بی دلیل گریه گریه… اصن نمیدونم چه حالی بود… من فقط گریه میکردم یه حاج آقایی تو کاروانمون بود بهش گفتم حاج آقا من دختر بی حجابی بودم..ساز می زدم…الان از همه چی افتادم… گفت :من حاضرم قسم جلاله بخورم تو نظر کرده امام حسینی… آقا اینو که گفت من گریه گریه… گفتم از آقام امام حسین حجاب میخوام زیر قبه امام حسین نماز خوندم…اول واسه اون دوستی که منو کنجکاو و کربلایی کرد.. دوم واسه اینکه بهم اراده بده با حجاب شم. هی درگیر بودم انتخاب سختی بود واقعا حجاب برام سخت بود اما روز آخر دیگه تصمیم گرفتم برگردم ایران چادرمو زمین نذارم گفتم یا امام حسین به عشق تو چادری شدم…حس میکنم خودت با دستای خودت چادر سرم کردی از نجف چادر خریدم و ایران که اومدم اون چادرو سرکردم الان دیگه توبه کردم.هر روز سر نمازم از امام حسینم میخوام منو تو این راه ثابت قدم نگه داره کربلا بودم ازحرم حضرت عباس اومدم بیرون که برم حرم امام حسین یه جوونی بهم برگه داد گفت پنجشنبه مهمون حضرت عباسین کلی گریه کردم ازخوشحالی رفتم حرم امام حسین تا ۳ شب اونجا بودم روبروی ضریح آقا نشسته بودم کیفم کنارم بود بلند شدم برم…رسیدم جلوی دردیدم کیفم نیست کیفمو دزدیدن ……پولش مهم نبود میدونی چی عذابم داد؟ اینکه اون برگه توکیفم بود ازحرم تاهتل گریه میکردم.ضجه میزدم …..همه بهم نگاه میکردن مامانم گفت پولت رفت فدای سرت.گریه نداره؛ گفتم مامان اون برگه شام توکیف بود تا ۵ صبح گریه کردم و گفتم یا امام حسین میدونم بی لیاقت بودم که اون برگه رو ازم گرفتین ساعت ۵ صبح پا شدم رفتم رستوران هتل صبحانه بخوریم که بریم ۲ روز نجف و برگردیم یهو دیدم یه خانم اومد گفت کیفت رودر حرم امام حسین آویزون بوده بیا این کیفت………..کیفو باز کردم هیچی تو کیفم نبود……….،جز اون برگه.. هممون گاهی همینجور غافلگیر میشیم. ان شاءالله غافلگیریه بعدی فرج حضرت باشند اللهم عجل لولیک الفرج خواستم عاشقیـــــــــــَـم پیش خودم بـاشد و تو ..! گـــریه هایم…چه کنم دست مرا رو کردند ………..! خــــــادمـــان تـو نـگـفـتـنـد برای تـو مگــــــــــــر .. !؟ چـقدر اشـکـــــــــــ که از صحن تــو جــــــــارو کردند… حسین جان!!! روزی که شود ” اِذَا السَّمٰاء ُانْفَطَرَت “ وانگه که شود ” اِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَت “ من دامن تو بگیرم اندر ” سُئِلَتْ “ گویم صَنَما ” بِاَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَت “ عشق تو مرا ” اَلَسْتُ مِنْکُمْ بِبَعید “ هجر تو مرا ” اِنَّ عَذٰابی لَشَدید “ بر کنج لبت نوشته ” یُحیِی و یُمِیت “ مَنْ مٰاتَ مِنَ الْعِشقِ فَقَد مٰاتَ شَهید التماس دعا
💜🍃 دختر بی حجابی بودم….. کلا اعتقادی به حجاب نداشتم……به محرم و نا محرم.به حجاب …. برام بی اهمیت بود…….. سفت و سختم پای خواستم بودم. اصلا علاقه ای به چادر نداشتم. حس میکردم بی کلاس و بی پرستیژ میشم. کل تفریحاتمون تو مهمونی و دور همی و خرید و اینجور چیزا خلاصه میشد.. کاری نداشتم آرایشم مناسبه یانه…. مشهد زیاد قسمتم میشد ….میرفتم حرم یه چادر الکی سر میکردم و زیارت و بعد تو مرکز خریدا می چرخیدم یادم میرفت اصل قضیه چیه .. . نزدیک روز پدر بود روز ولادت حضرت علی (ع) قرار شد خانوادگی بریم ترکیه کلی برنامه ریزی کردیم که همه شهراش رو بریم یه هفته مونده بود به سفر نمیدونم چرا..ولی یهو به دلم افتاد پیش خودم گفتم اگه بهت بگن جای ترکیه برو کربلا میری؟ کلی واسه سفرم برنامه ریزی کرده بودم خرید و تفریحو.. تو دلم گفتم اگه بگن برو کربلا میرم! آخه یه دوست امام حسینی پیدا کرده بودم که از کربلا زیاد میگفت بهم یهو تلفن خونمون زنگ خورد داداشم گفت: ساناز یه کاروان داره میره کربلا یه هفته دیگه گفتن جای خالی داره؛میری؟ هنگ بودم پشت تلفن …..بخدا گریم گرفت گفتم حتما…معلومه که میرم به مامان و بابا و خواهرم گفتم: من ترکیه نمیام …..میخوام برم کربلا! مادربزرگم حدود 87 سالش بودو قسمتش نشده بود.گفتم میبرمش با ویلچر.. من باید برم کربلا! باید! ……به دلم افتاده…… خواهرم گفت نمیام و ترکیه مو کنسل نمیکنم. گفتم هرکی میخواد بره ترکیه بره.من میرم کربلا پدر و مادرم وقتی اشتیاق مو دیدن همراهیم کردن خواهرمم دید اینجوریه گفت بعدش میریم ترکیه در عرض۶ روز راهی کربلا شدم… نمیدونستم چجور جاییه،کلی لباس و کفش و وسایل خوب بردم. میگفتم یه روز اینو میپوشم یه روز اونو وقتی رفتم…. کدوم مد؟کدوم تیپ؟ . روز ولادت امام علی (ع) نجف ولادت امام جواد الائمه (ع) کاظمین نیمه رجب کربلا پنجشنبه شب کربلا خدای من کجا بودم…با ویلچر مادربزرگم همه جا رفتیم.سفر سختی بود..روزی ۵،۶ بار میرفتم حرم امام حسین. روزی۳،۴ساعت بیشتر نمیخوابیدم همش بی دلیل گریه گریه… اصن نمیدونم چه حالی بود… من فقط گریه میکردم یه حاج آقایی تو کاروانمون بود بهش گفتم حاج آقا من دختر بی حجابی بودم..ساز می زدم…الان از همه چی افتادم… گفت :من حاضرم قسم جلاله بخورم تو نظر کرده امام حسینی… آقا اینو که گفت من گریه گریه… گفتم از آقام امام حسین حجاب میخوام زیر قبه امام حسین نماز خوندم…اول واسه اون دوستی که منو کنجکاو و کربلایی کرد.. دوم واسه اینکه بهم اراده بده با حجاب شم. هی درگیر بودم انتخاب سختی بود واقعا حجاب برام سخت بود اما روز آخر دیگه تصمیم گرفتم برگردم ایران چادرمو زمین نذارم گفتم یا امام حسین به عشق تو چادری شدم…حس میکنم خودت با دستای خودت چادر سرم کردی از نجف چادر خریدم و ایران که اومدم اون چادرو سرکردم الان دیگه توبه کردم.هر روز سر نمازم از امام حسینم میخوام منو تو این راه ثابت قدم نگه داره کربلا بودم ازحرم حضرت عباس اومدم بیرون که برم حرم امام حسین یه جوونی بهم برگه داد گفت پنجشنبه مهمون حضرت عباسین کلی گریه کردم ازخوشحالی رفتم حرم امام حسین تا ۳ شب اونجا بودم روبروی ضریح آقا نشسته بودم کیفم کنارم بود بلند شدم برم…رسیدم جلوی دردیدم کیفم نیست کیفمو دزدیدن ……پولش مهم نبود میدونی چی عذابم داد؟ اینکه اون برگه توکیفم بود ازحرم تاهتل گریه میکردم.ضجه میزدم …..همه بهم نگاه میکردن مامانم گفت پولت رفت فدای سرت.گریه نداره؛ گفتم مامان اون برگه شام توکیف بود تا ۵ صبح گریه کردم و گفتم یا امام حسین میدونم بی لیاقت بودم که اون برگه رو ازم گرفتین ساعت ۵ صبح پا شدم رفتم رستوران هتل صبحانه بخوریم که بریم ۲ روز نجف و برگردیم یهو دیدم یه خانم اومد گفت کیفت رودر حرم امام حسین آویزون بوده بیا این کیفت………..کیفو باز کردم هیچی تو کیفم نبود……….،جز اون برگه.. هممون گاهی همینجور غافلگیر میشیم. ان شاءالله غافلگیریه بعدی فرج حضرت باشند اللهم عجل لولیک الفرج خواستم عاشقیـــــــــــَـم پیش خودم بـاشد و تو ..! گـــریه هایم…چه کنم دست مرا رو کردند ………..! خــــــادمـــان تـو نـگـفـتـنـد برای تـو مگــــــــــــر .. !؟ چـقدر اشـکـــــــــــ که از صحن تــو جــــــــارو کردند… حسین جان!!! روزی که شود ” اِذَا السَّمٰاء ُانْفَطَرَت “ وانگه که شود ” اِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَت “ من دامن تو بگیرم اندر ” سُئِلَتْ “ گویم صَنَما ” بِاَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَت “ عشق تو مرا ” اَلَسْتُ مِنْکُمْ بِبَعید “ هجر تو مرا ” اِنَّ عَذٰابی لَشَدید “ بر کنج لبت نوشته ” یُحیِی و یُمِیت “ مَنْ مٰاتَ مِنَ الْعِشقِ فَقَد مٰاتَ شَهید التماس دعا
💜🍃 دختر بی حجابی بودم….. کلا اعتقادی به حجاب نداشتم……به محرم و نا محرم.به حجاب …. برام بی اهمیت بود…….. سفت و سختم پای خواستم بودم. اصلا علاقه ای به چادر نداشتم. حس میکردم بی کلاس و بی پرستیژ میشم. کل تفریحاتمون تو مهمونی و دور همی و خرید و اینجور چیزا خلاصه میشد.. کاری نداشتم آرایشم مناسبه یانه…. مشهد زیاد قسمتم میشد ….میرفتم حرم یه چادر الکی سر میکردم و زیارت و بعد تو مرکز خریدا می چرخیدم یادم میرفت اصل قضیه چیه .. . نزدیک روز پدر بود روز ولادت حضرت علی (ع) قرار شد خانوادگی بریم ترکیه کلی برنامه ریزی کردیم که همه شهراش رو بریم یه هفته مونده بود به سفر نمیدونم چرا..ولی یهو به دلم افتاد پیش خودم گفتم اگه بهت بگن جای ترکیه برو کربلا میری؟ کلی واسه سفرم برنامه ریزی کرده بودم خرید و تفریحو.. تو دلم گفتم اگه بگن برو کربلا میرم! آخه یه دوست امام حسینی پیدا کرده بودم که از کربلا زیاد میگفت بهم یهو تلفن خونمون زنگ خورد داداشم گفت: ساناز یه کاروان داره میره کربلا یه هفته دیگه گفتن جای خالی داره؛میری؟ هنگ بودم پشت تلفن …..بخدا گریم گرفت گفتم حتما…معلومه که میرم به مامان و بابا و خواهرم گفتم: من ترکیه نمیام …..میخوام برم کربلا! مادربزرگم حدود 87 سالش بودو قسمتش نشده بود.گفتم میبرمش با ویلچر.. من باید برم کربلا! باید! ……به دلم افتاده…… خواهرم گفت نمیام و ترکیه مو کنسل نمیکنم. گفتم هرکی میخواد بره ترکیه بره.من میرم کربلا پدر و مادرم وقتی اشتیاق مو دیدن همراهیم کردن خواهرمم دید اینجوریه گفت بعدش میریم ترکیه در عرض۶ روز راهی کربلا شدم… نمیدونستم چجور جاییه،کلی لباس و کفش و وسایل خوب بردم. میگفتم یه روز اینو میپوشم یه روز اونو وقتی رفتم…. کدوم مد؟کدوم تیپ؟ . روز ولادت امام علی (ع) نجف ولادت امام جواد الائمه (ع) کاظمین نیمه رجب کربلا پنجشنبه شب کربلا خدای من کجا بودم…با ویلچر مادربزرگم همه جا رفتیم.سفر سختی بود..روزی ۵،۶ بار میرفتم حرم امام حسین. روزی۳،۴ساعت بیشتر نمیخوابیدم همش بی دلیل گریه گریه… اصن نمیدونم چه حالی بود… من فقط گریه میکردم یه حاج آقایی تو کاروانمون بود بهش گفتم حاج آقا من دختر بی حجابی بودم..ساز می زدم…الان از همه چی افتادم… گفت :من حاضرم قسم جلاله بخورم تو نظر کرده امام حسینی… آقا اینو که گفت من گریه گریه… گفتم از آقام امام حسین حجاب میخوام زیر قبه امام حسین نماز خوندم…اول واسه اون دوستی که منو کنجکاو و کربلایی کرد.. دوم واسه اینکه بهم اراده بده با حجاب شم. هی درگیر بودم انتخاب سختی بود واقعا حجاب برام سخت بود اما روز آخر دیگه تصمیم گرفتم برگردم ایران چادرمو زمین نذارم گفتم یا امام حسین به عشق تو چادری شدم…حس میکنم خودت با دستای خودت چادر سرم کردی از نجف چادر خریدم و ایران که اومدم اون چادرو سرکردم الان دیگه توبه کردم.هر روز سر نمازم از امام حسینم میخوام منو تو این راه ثابت قدم نگه داره کربلا بودم ازحرم حضرت عباس اومدم بیرون که برم حرم امام حسین یه جوونی بهم برگه داد گفت پنجشنبه مهمون حضرت عباسین کلی گریه کردم ازخوشحالی رفتم حرم امام حسین تا ۳ شب اونجا بودم روبروی ضریح آقا نشسته بودم کیفم کنارم بود بلند شدم برم…رسیدم جلوی دردیدم کیفم نیست کیفمو دزدیدن ……پولش مهم نبود میدونی چی عذابم داد؟ اینکه اون برگه توکیفم بود ازحرم تاهتل گریه میکردم.ضجه میزدم …..همه بهم نگاه میکردن مامانم گفت پولت رفت فدای سرت.گریه نداره؛ گفتم مامان اون برگه شام توکیف بود تا ۵ صبح گریه کردم و گفتم یا امام حسین میدونم بی لیاقت بودم که اون برگه رو ازم گرفتین ساعت ۵ صبح پا شدم رفتم رستوران هتل صبحانه بخوریم که بریم ۲ روز نجف و برگردیم یهو دیدم یه خانم اومد گفت کیفت رودر حرم امام حسین آویزون بوده بیا این کیفت………..کیفو باز کردم هیچی تو کیفم نبود……….،جز اون برگه.. هممون گاهی همینجور غافلگیر میشیم. ان شاءالله غافلگیریه بعدی فرج حضرت باشند اللهم عجل لولیک الفرج خواستم عاشقیـــــــــــَـم پیش خودم بـاشد و تو ..! گـــریه هایم…چه کنم دست مرا رو کردند ………..! خــــــادمـــان تـو نـگـفـتـنـد برای تـو مگــــــــــــر .. !؟ چـقدر اشـکـــــــــــ که از صحن تــو جــــــــارو کردند… حسین جان!!! روزی که شود ” اِذَا السَّمٰاء ُانْفَطَرَت “ وانگه که شود ” اِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَت “ من دامن تو بگیرم اندر ” سُئِلَتْ “ گویم صَنَما ” بِاَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَت “ عشق تو مرا ” اَلَسْتُ مِنْکُمْ بِبَعید “ هجر تو مرا ” اِنَّ عَذٰابی لَشَدید “ بر کنج لبت نوشته ” یُحیِی و یُمِیت “ مَنْ مٰاتَ مِنَ الْعِشقِ فَقَد مٰاتَ شَهید التماس دعا