وقتش شده بیایی و درمانمان کنی
فکری به جسم زخمی ایمانمان کنی
ما را فراق روی تو، تا کفر برده است
برگرد تا دوباره مسلمانمان کنی
ما آبروبریم به دردت نمیخوریم
حق میدهیم از همه پنهانمان کنی
ابری شدیم و راه به گریه نبردهایم
داریم امید تا که تو بارانمان کنی
ما را کنون که تا حرم شاه راه نیست
ای کاش تا که زائر سلطانمان کنی
حالا که کاظمین نرفتیم کاش که
ما را غبار راه خراسانمان کنی
حالا که پای سفرهٔ موسی بن جعفریم
در این عزا تو کاش که مهمانمان کنی
امشب خودت گریز به کرب و بلا بزن
تا که فدای سید عطشانمان کنی
#محمد_علی_بیابانی
اشعار مهدویت
اگرچه عاشق تو در بدی زبانزد بود
ولی همیشه به من خوبی تو بی حد بود
من آن کبوتر هر جاییام که بر بامت
به شوق دام، دلم گرمِ رفت و آمد بود
من آن سلام پس از هر نماز هر روزم
که در تلاش رسیدن به تو مقید بود
چگونه میشود آقا که با وجود تو باز
درون برزخ عاشق شدن مردد بود
همیشه حرف زدن با تو مهربان آقا
برای عاشقیام فرصتی مجدد بود
مرا همیشه به جدت شناختی گفتی
همانکه بین حسینیه سینه میزد بود
نبود قسمتم امشب به کاظمین روم
کبوتر دلم ای کاش بین مشهد بود
#محمد_علی_بیابانی