eitaa logo
🕋💫ظهور نزدیک است💫🕋
4.7هزار دنبال‌کننده
85.5هزار عکس
97.7هزار ویدیو
505 فایل
🔥فتنه‌رابایدباروشنگری خاموشكرد. 💎 هرجاروشنگری بود،فتنه‌انگیزدستش كوتاه میشود ❤باخامنه ای کسی نگرددگمراه اودرشب فتنه میدرخشدچونماه m @mahdyyonfatematazzahra https://eitaa.com/mahdyyon313 تلگرام @MAHDYOON313 @mahdyyon https://t.me/mahdyyon313
مشاهده در ایتا
دانلود
49.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 مجموعه‌ قسمت پانزدهم: « دختری کُرد با آرزوی براندازی !» ✍🏻 ماجرای زندگی و تحول خانم پروانه داوودی از نقش‌بستن سؤالات زیر در ذهنش: - چرا من نمی‌توانم آزاد باشم؟! - چرا من باید حجاب داشته باشم؟! - پوشش، یک امر فردی‌ست. چه ربطی به دیگران دارد؟! - چرا نظام جمهوری اسلامی، مرا محدود می‌کند؟! - چرا من در این کشور به دنیا آمده‌ام؟! - و... تا اتمام این درگیری با خود و رسیدن به پاسخ تمام پرسش‌ها 🌐 آپارات | یوتیوب @Ostad_Shojae
💬 : «من همه‌ی آنها را در خودم داشتم و شهود می‌کردم و اصلاً نیاز به هیچ «نشانه‌ای» برای اثباتش نبود!» : «من کیستم» ؟ 🌱 شروع کردم برای ورود به موضوع روز امروز، از زندگی خودم بنویسم! تمام کودکی و نوجوانی من به مطالعه‌ی داستان‌ها و رمان‌ها و کتابهای فلسفی گذشت! اما «فلسفه‌ی غرب»... مخصوصاً کتب متعدد و قوی در حوزه فلسفه برزیلی! • وقتی وارد دانشکده پیراپزشکی شدم برای خودم ساختار ذهنیِ دقیقی داشتم! چهارچوبهای اعتقادی محکمی که بدان به شدت مقیّد بودم. مخصوصاً توجه به فلسفه‌ی «نشانه‌ها» که آنرا در کتب فلسفه غرب به خوبی آموخته و تمرین کرده بودم. • این مدل زندگی، برای دوستانم هم جذاب شده بود! و کم‌کم بدان علاقه نشان می‌دادند. کسی که اهل خلوت و تمرکز بود و توجه به نشانه‌های خدا و حرکت دقیق در چهارچوب آنها از تقیّدات زندگی‌اش بودند؛ امّا حجاب و شرعیات دیگر اساساً تعریفی برای او نداشتند. • در همان سالها شبی به دعوت دوستانم به مراسم احیاء شبهای قدر رفتم. از لحظه‌ی ورود من به مسجد دانشگاه تهران و انرژی معنوی حاکم بر جوانان آنجا، تا پایان سخنرانی آقای قرائتی و فهم اینکه جایگاه من در عالَم، جایگاه شاگرد است در مقابل استادی کامل به نام متخصص معصوم (امام) ... مرا نسبت به آنچه در خودم ساخته بودم دچار تردید کرد! اما باورهایم محکم‌تر از آن بودند که یک شبه خراب شوند. • برای اولین بار بود که قرآن به سر می‌گرفتم؛ در پایانِ «قرآن به سر» به «بالحجّه» که رسیدم فقط یک تمنا داشتم ؛ (اگه حقّی، و واقعاً «استاد کامل» برای رسیدنِ من به «مقام انسان کامل»، پس یه نشونه خیلی زود بده بیاد) • و من همان سحر خوابی دیدم که مرا به گذشتن از تونلی تاریک و رسیدن به جایگاهی امن به دستان کسی که نمی‌دیدمش ولی می‌شناختمش وعده داد! • روز عید فطر بطور کاملاً تصادفی «سی‌دی کارگاه غضب» به دستم رسید. من که مطمئن بودم محال است به جفنگیات تولید شده در مراکز فرهنگی ایران، بیش از پنج دقیقه گوش کنم ؛ این سی دی ده ساعته را بدون توقف تا انتها گوش دادم! و با هر فهم، آجری از آجرهای باورم فرو ریخت ! حالا برای من بعد از آنهمه مطالعه، اصلاً فهم توخالی بودن آنچه که عمرم را با لذّت به آن اختصاص داده بودم، کار سختی نبود! در آن لحظه داشتم با فرمول‌های دقیق و مهندسی از خودم آشنا می‌شدم که تمام مکانیسم خشم را در نفس بصورت کاملاً علمی و فطری توضیح میداد و من همه‌ی آنها را در خودم داشتم و شهود می‌کردم و اصلاً نیاز به هیچ «نشانه‌ای» برای اثباتش نبود! • حالا از آن روز بیست و سه سال می‌گذرد ! و من خودم را از جامعه‌ی درمانی کشور، به جامعه‌‌ی درمانی دیگری رساندم و اینجا خدمت میکنم ! جامعه‌ی «شناخت درمانی» ... ✅ امروز با یقین می‌گویم : ساختار درونی انسان (هم روح و هم جسم او) وقتی به سلامت میرسد که؛ خودش را در عالم پیدا میکند! آنوقت می‌تواند ساختار جامعه انسانی را به سلامت برساند... والسلام • در صفحه آرشیو «مستند در وب سایت منتظر، می توانید مستند زندگی کسانی را که انسان شناسی درمانگر آلامشان شده را مشاهده کنید : media.montazer.ir/?cat=15