eitaa logo
♡ مـــاهِ مــن ♡
3.7هزار دنبال‌کننده
95 عکس
12 ویدیو
4 فایل
♡﷽♡ جانِ من است او، هی مزنیدش....♥️ آنِ من است او، هی مبریدش....♥️ جمعه ها پارت نداریم💥
مشاهده در ایتا
دانلود
' لاکچریا مال شما! ما بامشتیا بیشتر حال میکنیم⚓️ @mahee_man
‌ ‌ ᶜᴼᴹᴿᴬᴰᴱ ᴴᴬᴿᴰ ᴰᴬᵞˢ رِفیــ♡ـقِ روزایِ سَخت..! @mahee_man
‌ ‌‌‌❴ ⁰⁰:⁰⁰ ❵‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ لحظه‌هام ڪنارِ ‹تـــ♡ــو› بويِ خوشبختي میده! @mahee_man
‌‌‌‌ غمگین مباش حال جهان خوب می شود... ‌‌‌‌‌‌ @mahee_man
Yade Cheshme to Mioftam [@Musicbank9] - Mohsen Chavoshi.mp3
11.13M
یادِ چشم تو می افتم جگرم میسوزه یادِ چشم تو می افتم نفسم میگیره @mahee_man
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸 🌸 با غم به آترینی نگاه کردم که قشنگ تر از همیشه در حال خوندن بود با صدای زنگ در به خودم اومدم و از جام بلند شدم. با دیدن امیر درو باز کردم که داخل شد -سلام تابان خانم به دستای پر وسیله اش نگاه کردم و اخم کردم -اینا چین امیر؟ -اینا اجر و ماسه.. اخممو غلیظ تر کردم -مسخره خنده ای کرد و گفت: -اجازه نمیدی بیام داخل دستم شکست. سرم و تکون دادم و کنار رفتم که همراه وسیله ها وارد اشپزخانه شد ب وقتی برگشت به صفحه تلویزیون نگاه کرد و اخم کمرنگی کرد تازه یادم افتاد که آترین درحال خوندن برای همین ریلکس سمت کنترل رفتم و خاموشش کردم روبه روم روی مبل نشست و خیره بهم شد که سرم به نشان چیه تکون دادم که لبخندی زد -هیچی قیافه جدیدت خیلی بهت میاد از تعریفش خوشحال نشدم اگه آترین بود الان قند تو دلم آب میشد ولی الان هیچی برای همین خواستم از این فاز درش بیارم. -چیشده اومدی اینجا؟نگران خونت بودی؟ لبخند از لبش پرکشید و اخم بین ابروهاش نشوند: -این چه حرفیه میزنی تابان؟واقعا منو اینطوری شناختی؟اومدم به خودت سربزنم خیالم ازت راحت باشه که چیکار میکنی.. چی میخوری.. راحت هستی یا نه..با شرایط زندگیت کنار اومدی یا نه که دیدم نه نیومدی و هنوز به فکر.... و سکوت کرد...منظور حرفش و خوب فهمیدم غیر مستقیم داشت به این اشاره میکرد که من هنوز به آترین فکر میکنم چه انتظاری از من داشت؟ اینکه کسی و فراموش کنم که بهم بال و پر داد؟کسی که همه چی زندگیم و به بودنش مدیونم با این فکرا دستم مشت کردم و از جام بلند شدم: -چرا تیکه میندازی هان؟چی میخوای بگی که نمیگی و هی حرف و تو دهنت میچرخونی؟ میخوای بگی چیشد که من از خونه آترین زدم بیرون؟چیشد که افسرده شدم؟چیشد که همش به یادشم؟اره اینارو میخوای بدونی؟ تقریبا داشتم داد میزدم و هیچ کدوم از رفتارم دست خودم نبود و تنم میلرزید که امیر با ناباوری از جاش بلند شد و سمتم اومد -اروم باش تابان ببخشید اروم باش.. بازوهام و تو دستش گرفت و منو تو اغوشش کشید که باعث شد از ته وجودم زار بزنم از بدبختی و دلتنگی که تو این زندگی قسمتم شده بود 🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
.