eitaa logo
♡ مـــاهِ مــن ♡
3.6هزار دنبال‌کننده
95 عکس
12 ویدیو
4 فایل
♡﷽♡ جانِ من است او، هی مزنیدش....♥️ آنِ من است او، هی مبریدش....♥️ جمعه ها پارت نداریم💥
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸 🌸 مری : خیلی دوست دارم بدونم بین تو و آترین چی هست که انقدر حواسش بهت هست و مواظبته! _اوم... یه چیز شخصیه که فقط و فقط خودمون میدونیم. دلیلی نمیبینم به کسی بگم! شما اگر خیلی کنجکاوی از خود آترین بپرس شاید جوابتو داد. مری : من چند ساله آترین رو دوست دارم. دلم نمیخواد از دستش بدم. دارم تمام تلاشم رو میکنم و قبل از ایران اومدنش تقریبا مال من بود. با اومدن تو همه چی خراب شد. لطفا از زندگیم برو بیرون! خنده هیستریک کردم و گفتم : از زندگیت؟ زندگی تو؟ چی میگی تو؟ انگار حالت خوب نیست! در همین حین صدای مایکل اومد : چی شده؟ کی حالش خوب نیست؟ به مایکل و آترین که کنارش بود نگاه کردم و گفتم : خواهرت حالش خوب نیست. حتما یه دکتر ببرش! مایکل : دکتر؟ واسه چی؟ چی شده؟ رو کرد طرف مری و گفت : تو که خوب بودی چی شد یهو؟ کجات درد میکنه؟ بریم دکتر؟ مری گفت : من چیزیم نیست تابان داره شوخی میکنه. نگاهم خورد به نگاه آترین که قشنگ معلوم بود داشت میگفت : کمتر دختر مردم اذیت کن. به مایکل گفتم : نه نه! نگران نشو از نظر جسمی حالش خوبه! از نظر روحی به دکتر و روانشناس نیاز داره! یه مدت تحت درمان باشه زود خوب میشه. مایکل با شنیدن حرفم با صدای بلند زد زیر خنده. آترین به زور جلو خندشو داشت میگرفت و مری! انگار آتیش از بینی و دهن و سرش درمیومد. همه سر میز نشستیم. دیگه صحبتی نکردم و غذایی که آترین گذاشت وسط رو برای خودم کشیدم به توجه به بقیه شروع کردم یواش یواش خوردن. آترین گفت : تابان؟ چرا انقدر کم کشیدی؟ غذای مورد علاقه تورو سفارش دادم بعد انقدر کم میکشی برای خودت؟ _مرسی ولی آترین زیاد نمی تونم بخورم یکم حالت تهوع دارم. آترین . . . 🌸 🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸