#شکرانه_رضوی_۶۷۵
امروز شنبه ۱۳۹۷/۰۷/۲۸
همانطور که قدرشناسی خود را ابراز می داریم، باید توجه کنیم که بزرگترین قدرشناسی آن نیست که کلمات را بر زبان بیاوریم، بلکه بهتر است قدرسناسی را زندگی کنیم.
اﻣﺮﻭﺯ ﻣﻦ ﺗﻤﺮﻳﻦ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ ﺗﺎ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻭ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺳﭙﺎﺳﮕﺰﺍﺭﻯ ﻛﻨﻢ. ﭼﻮﻥ ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﻭﻳﺪﺍﺩﻫﺎﻯ ﺷﮕﻔﺖ ﺍﻧﮕﻴﺰ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺍﻡ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﻰ ﺍﻓﺘﺪ.
#خدایا_شکرت...
🆔 @mahfa110
#گوهرانه_رضوی_۶۷۵
زیارت مظلوم
حضرت امام باقر و حضرت امام صادق علیهما السلام می فرمایند:
من احب أن یکون مسکنه و مأواه الجنة، فلا یدع زیارة المظلوم؛
هر کس که می خواهد مسکن و مأوایش بهشت باشد، زیارت مظلوم علیه السلام را ترک نکند.
مستدرک الوسائل، جلد ۱۰، صفحه ۲۵۳
🆔 @mahfa110
ز بس که جاذبه دارد حریم قدس شمــا
ز کودکی سوی این آستان کشیده شدم
🆔 @mahfa110
📚 کتاب #نامیرا (قسمت هفتم)
نعمان امیر کوفه در تالار بزرگ قصر، قدم میزد و از بیعت گروه زیادی از مردم با مسلمبنعقیل آشفته و عصبی بود، رو به ابن اشعث گفت:
بگو جارچیان در کوفه مردم را به نماز مغرب فرا خوانند تا همگی در مسجد حاضر شوند! وای بر آنان که از بیعت پسر معاویه خارج شوند
یکی از مأموران نعمان در میدان بزرگ کوفه، بر سکویی ایستاده بود و چند نفر اطراف او بر طبل می کوبیدند. مردم در رفت و آمد بودند و گروهی نیز به گرد جارچی جمع شده بودم جارچی فریاد زد
ای اهل کوفه، أمير نعمان، فرمان داده با همهی شما هنگام نماز در مسجد جمع شوید که امیر سخنان مهمی با شما دارد
مردم آهسته با یکدیگر صحبت میکردند:
وقتی فرستاده ی حسین بن علی در کوفه است، واجب تر آن است که نماز را با او بخوایم.
دیگری گفت: آری من نیز نماز در خانهی مختار و همراه مسلم را به نماز امیر ترجیح می دهم..
ابن خضرمی خشمگین بود و ابن اشعث سعی کرد او را آرام کند و گفت:
خشم خود را در سینه پنهان کن که کوفه در دست یاران مسلم است و جز آن که خود را به کشتن دهی، هیچ نتیجه ای نخواهی گرفت!
ابن خضرمی گفت: «مردم آنقدر جسور شده اند که آشکارا امیر مومنان یزید را ناسزا می گویند
ابن اشعث گفت: «امشب نعمان تکلیف همه را یکسره خواهد کرد اکنون به خانهی مختار برو و از تصمیم های تازه مسلم خبر بگیر! که این کارت بیشتر سود دارد تا خشم نابهنگامت
ابن خضرمی گفت: من شنیده ام که #عمروبنحجاج می کوشد مسلم را به حمله به نعمان وادارد؛ که اگر چنین شود، بی شک مسلم چیره خواهد شد. باید سریعتر به امیرمومنان یزید نامهای بنویسیم و او را از اوضاع کوفه باخبر کنیم تا چاره ای بیاندیشد.
ابن اشعث گفت: «لااقل تا نماز مغرب صبر کنید و سخنان نعمان را بشنویم. شاید خود چاره ای کرده باشد.»
ابن خضر می گفت: «من امیدی به نعمان ندارم؛ چون هر روز بر بیعت کنندگان با مسلم افزوده می شود و نعمان، دیگر یارای مقابله با آنها را ندارد، دوازده هزار نفر با مسلم بیعت کرده اند.
ابن اشعث مردم برای نماز را دید که گروه گروه به سمت خانه ی مختار می رفتند. همزمان در مقابل مسجد کوفه، گروهی اندک و پراکنده وارد مسجد می شدند. سربازان نعمان، مردم را به اجبار و تهدید به سوی مسجد کوفه میکشاندند. با این حال چند نفر از میان دستانشان گریختند و به سوی خانهی مختار دویدند.
در مسجد کوفه نعمان بن بشیر نماز را آغاز کرد. گروه اندکی از مردم در صف های گسسته، پشت سر او ایستاده بودند و تنها حدود نیمی از مسجد پر شده بود.
پس از نماز، نعمان در حالی که قبضهی شمشیر خود را در دست داشت، با آنها سخن می گفت، جماعت بی آن که به او نگاه کنند، سر به زیر داشتند و به سخنانش گوش می دادند،
نعمان گفت؛ من نمیدانم حسین بن علی را برای چه کاری به کوفه فرا خوانده اید و اکنون مسلم بن عقیل در کوفه چه می کند؟! به شما هشدار می دهم که از خدا بترسید و سر به کار خویش داشته باشید و از فتنه و تفرقه دوری کنید که هیج سرانجامی جر هلاک مردان و ریختن خون ها و تاراج اموال مردم ندارد. من از شما تنها آرامش می خواهم و با کسی که سر جنگ ندارد، کاری ندارم هیچ کس را به تهمت و گمان مجازات نمی کنم و برای حفظ خود، شما را به ریختن خون یکدیگر رانمی دارم. اما اگر بشنوم که پیمان و بیعت خویش را شکسته اید و بر امیر مؤمنان خروج کرده اید، به خدایی که جز او خدایی نیست، با همین شمشیر شما را به راه راست میآورم.
ابن خضرمی که تاب از دست داده بود و به خشم آمده بود برخاست و فریاد زد: ای امیر، آنچه در شهر میگذرد با نصیحت تو اصلاح نمیشود، دشمن در خانه توست و برای جنگ با تو آماده میشود و تو چنان سخن میگویی که گمان میکنم، ترس همه وجودت را فرا گرفته.....سپس بحث بین آن دو بالا گرفت و بعد نعمان از مسجد بیرون رفت.....
ابن خضرمی در کنار دو نفر دیگر نشسته بودند. یکی از آن ها قلم و کاغذ در دست داشت و این خضرمی برای او دیکته می کرد
بنويس! و سلام بر امیر مؤمنان که اطاعت از او بر همگان واجب است.
اما بعد؛ مسلم بن عقیل به کوفه آمده و شیعیان علی، به نام فرزندش حسین، با او بیعت می کنند و پیمان می بندند. پس اگر به کوفه نیاز داری، مرد نیرومندی را بفرست که امر تو را اجرا کند و مانند تو با مردمان رفتار نماید، زیرا نعمان مردی سست و ترسوست. ابن خضرمی نامه را از دست او گرفت و به دست مرد دیگری داد و گفت:
در هیچ منزلی استراحت نمی کنی ! تا این که به شام برسی و این نامه را به امیرمؤمنان یزید برسانی!» بعد رو به بقیه کرد و گفت:
بدانید که اگر حاکم جدید به کوفه بیاید، ما از عزیزان و نزدیکان او خواهیم بود.»
مرد مصمم برخاست و از مسجد بیرون رفت. سوار بر اسب شد و به تاخت حرکت کرد.
ادامه دارد...
🆔 @mahfa110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علی الحسین الشهید
🆔 @mahfa110
#شکرانه_رضوی_۶۷۶
امروز یکشنبه ۱۳۹۷/۰۷/۲۹
فرض کنید که شما تنها انسان روی این زمین بودید، در آن صورت تمایلی به انجام هیچ کاری نداشتید. چه لذتی خواهد داشت که انسان نقاشیای بکشد که هیچ کس آن را نمی بیند؟ چه سودی خواهد داشت که کسی دست به اختراع چیزی بزند که برای کسی قابل استفاده نیست؟ چه فایده ای دارد که از جایی به جای دیگری برویم زیرا هرجا که برویم همان جایی است که در آنیم.
این ارتباط و تجربه ی شما در کنار دیگران است که به زندگیتان زیبایی، معنی و هدف می بخشد. به این خاطر ارتباط هایتان بیش از هر چیزی بر زندگی شما تاثیر گذار است. برای آن که زندگی رویایی تان را داشته باشید، باید بدانید که ارتباط های شما چگونه بر روند زندگی تان تاثیر می گذارد و چگونه مهمترین کانال هایی به شمار می آیند که از طریق شکرگزاری می توانند زندگی شما را به صور عجیبی تغییر دهند و دگرگون کنند.
#خدایا_شکرت...
🆔 @mahfa110
#گوهرانه_رضوی_۶۷۶
حج مقبول و ممتاز
حضرت امام باقر علیه السلام میفرمایند:
زیارة قبر رسول الله صلی الله علیه و آله و زیارة قبور الشهداء، و زیارة قبر الحسین بن علی علیهما السلام، تعدل حجة مبرورة مع رسول الله صلی الله علیه و آله؛
زیارت قبر رسول خدا «ص» ، و زیارت مزار شهیدان، و زیارت مرقد امام حسین علیه السلام معادل است با حج مقبولی که همراه رسول خدا «ص» بجا آورده شود.
مستدرک الوسائل، جلد ۱، صفحه ۲۶۶
🆔 @mahfa110
از هیاهوی جهان
نوکری ات ما را بس...
قحط عشق است،
ولی دلبری ات ما را بس...
🆔 @mahfa110
📚 کتاب #نامیرا (قسمت هشتم)
جماعت در حیاط خانه ی مختار جمع بودند. #عمروبنحجاج نیز کنار مسلم ایستاده بود. مسلم نامه ی امام را باز کرد و گفت این پاسخی است که مولایم حسین بن علی به نامه های شما داده است.»
به نام خداوند بخشنده ی مهربان. از حسین بن علی به جمع مؤمنان و مسلمانان. اما بعد؛ هانی و سعید نامههای شما را نزد من آوردند. آنچه را نوشته بودید، دانستم و درخواست شما را دریافتم. سخن بیشترتان این است که امام نداریم؛ و از من می خواهید به سوی شما بیایم
گروهی به گریه افتادند و گروهی دیگر که با تأیید سر تکان دادند.
مسلم ادامهی نامه را خواند
شاید به سبب ما، خداوند شما را به راه حق هدایت کند. اینک برادر و پسر عمو و معتمد اهل خاندانم را به سوی شما فرستادم تا از اوضاع شما به من بنویسد. اگر برای من بنویسد که رأی جماعت اهل فضل و خرد، چنان است که فرستادگان به من گفته اند و در نامه هایتان خوانده ام، به زودی نزد شما خواهم آمد. انشاء الله
گریه جماعت بیشتر شد و گروهی یک صدا فریاد زدند: انشاء الله
مسلم خواندن نامه را ادامه داد:
به جان خودم سوگند که امامت و رهبری مردم را کسی نمی تواند عهده دار شود، مگر آن که به کتاب خدا حکم کند، عدل و داد به پا دارد، تنها حقیقت را اجرا کند و همه ی وجود خویش را در گرو رضا و خشنودی خداوند بداند. والسلام! حسین بن علی بن ابیطالب
مسلم نامه را بست. گریهی جماعت اوج گرفت. مسلم بن عقیل به داخل خانه رفت.
ابوثمامه افسار اسبش را به یکی از غلامان داد و وارد خانه شد. مسلم بن عقیل، هانی، عمرو، شبث و مختار در حال گفتگو بودند. ابوثمامه گفت:
سلام به مسلم بن عقیل و مردان بزرگ کوفه.
سپس در مقابل مسلم به زانو نشست و چند کیسه پول از لیفه بیرون کشید و جلو مسلم گذاشت و گفت:
کاری که جز برای رضای مولایم حسین و جدش رسول خدا انجام دهم، همه بر باد است. اینها هدایایی است که شیعیان مولایم داده اند تا مسلم هر جا که صلاح می داند، خرج کند.»
مسلم گفت: «آنها را نزد خود نگه دار! که کوفیان برای یاری حسین بن علی، بیش از هر چیز به اسب و شمشیر و زره نیاز دارند.
ربیع گفت: «در بنی کلب نیز بشیر آهنگر شمشیرهای آبدیده می سازد.»
مسلم دست بر شانه ربيع گذاشت و گفت:
او جوان مشتاقی است از قبیله بنی کلب که شامیان پدرش را به جرم دوستی علی بن ابی طالب کشته اند. او به زودی داماد عمرو بن حجاج می شود.»
ابو ثمامه گفت: «خدا به او و عمروبن حجاج خير دهد!
مسلم گفت: «با او به بنی کلب برو و اگر بشير آهنگر را مطمئن یافتی، سفارش شمشیر و زره بده و شیخ بنی کلب را نیز از نامه حسین بن علی آگاه کن!»
عمرو گفت: من پیشتر او و #عبدالله_بن_عمیر را به یاری مسلم بن عقیل فرا خوانده ام.»
مسلم گفت: «عبدالله بن عمير ؟!»
«او از حسین بن علی چه می گوید؟
عمرو گفت: «عبدالله، حسین و پدرش را گرامی میدارد ولی خروج بر خلیفه را برنمیتابد. می گوید این ها کینه های کهنه ای است که جز پراکنده کردن مسلمانان و حریص کردن مشرکان برای جنگ با مسلمانان، نتیجه ی دیگری ندارد.»
مسلم رو به ابو ثمامه کرد. گفت:
با عبدالله بن عمیر نیز صحبت کن و از قصد حسین بن علی بگو که چرا با یزید بیعت نکرد و چرا قصد کوفه دارد! آن گونه که می گویید، او روی مرز باطل ایستاده؛ و من آرزو می کنم خداوند او را به راه حقیقت هدایت کند!»
ابوثمامه پیام مسلم را به عبدالله بن عمیر رساند ولی عبدالله قبول دعوت نکرد و گفت: سلام مرا به مسلم برسان و بگو عبدالله گفت که از خدا بترس و بیشتر از این مخواه که مسلمانان پراکنده شوند. کوفیان عادت کرده اند که هر روز خلیفه ی خود را مانند پیراهن تن شان عوض کنند. آنها دین خدا را هم برای دنیای خویش می خواهند؛ و اکنون نیز میخواهند، حسین بن علی را که در تقوی و دانش همتا ندارد، به کارهای پست و حقیر دنیا بکشانند. در حالی که جدش میان دنیا و آخرت، آخرت را برگزیده
اما من هرگز بیعت نخواهم شکست و به خدا پناه می برم که بخواهم با شمشیر اسلام، راه شرک را باز کنم
قوم بنی کلب که فضای کوفه را به شدت به نفع مسلم میدیدند و از اینکه مسلم پیکی به سوی حسینبنعلی فرستاده و از او خواسته که هر چه زودتر به سمت کوفه حرکت کنند، پیروزی حسین را قطعی میدانستند با مسلم بیعت کردند(بدون عبدالله بن عمیر)
ادامه دارد...
🆔 @mahfa110