eitaa logo
مهفــmahfa110ــا
87 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
221 ویدیو
2 فایل
جهت ارتباط با مدیر کانال @mahfa88 مـه = مهـدی فـا = فاطمه مهـدیِ فاطمه
مشاهده در ایتا
دانلود
ذکر روز جمعــــــه 🆔 @mahfa110
طبق معمول روزهای جمعه، ادامه مباحث مهدویت را با عنوان ، خدمت شما بزرگواران تقدیم می کنیم. 🆔 @mahfa110
۱۸۹ 📘📘📘مبانی معرفتی مهدویت ✅✅ ا امام زمان عامل بقاء عالم 🍃🍃بارالها! براي ما روشن است همچنان‌كه نفسِ انساني واسطة فيض بين عالم ملكوت و بدن خودش است، انسان كامل هم واسطة فيض بين تو و عالم مخلوق است، و همچنان‌كه نفسِ انسان عامل حيات انسان است، قطب عالم امكان هم عامل بقاء عالم هستي است. خدايا! قلب ما را در اين عقيده محقَّق و متمكّن بگردان. در مقدمه عرض شد كه مقام انسان كامل نسبت به تمام مخلوقات، مقام واسطة فيض است؛ يعني خداوند فيض خود را از طريق انسان كامل به تمام مخلوقات عطا مي‌كند، مثل مقام نفس شما در تن شماست. يعني نفس شما از عالم ملكوت و عقلتان حقايق را مي‌گيرد و در بدنتان جاري مي‌كند. وقتي قلب شما از شرك و اخلاق رذيله سالم باشد، نور ملكوت بر عقلتان جلوه مي‌كند و از طريق عقل بر زندگي‌تان جاري مي‌شود. نفس شما فكر و انديشه‌اش را از غيب مي‌گيرد، مگر اين‌كه شيطان و هوس‌ها در آن قلب وسوسه نموده و نفوذ كنند، پس همان‌طور كه نفس شما واسطة فيض بين غيب و بدن شماست، امام زمان هم واسطة فيض بين حضرت حق و كلّ عالَم‌اند.🍃 🆔 @mahfa110
📚 کتاب (قسمت ششم) برای دعوت قوم بنی کلب و وارد مسجد بنی کلب شد، عمرو گفت: «سلام به مؤمنان بنی کلب » عبدالله را دید و لبخند زد و گفت: و سلام به عبدالله بن عمیر که بنی کلب عزت و شرف خود را به او مدیون است! عبدالله گفت: «سلام به عمرو که جز در جنگ با مشركان او را این چنین مشتاق رزم ندیده بودم! آیا مشرکان اکنون در بنی کلب هستند که این گونه بر آنان فرود آمده ای؟» عمرو گفت: من به امید یاری بنی کلب به اینجا آمده ام. اکنون مسلم بن عقیل در خانه‌ی مختار، به اشتیاق دیدار یارانی است که دل از بنی امیه کنده اند و خلافت یزید را بر مسلمانان نمی خواهند. فردی از بین جمعیت. گفت: اگر چنین است، چرا نعمان بن بشیر در مقابل کسانی که از بیعت امیر مؤمنان خارج شده اند، سکوت کرده ؟ عمرو گفت: «نعمان تنها امیر قصر خویش است و اگر هنوز بر جای خود نشسته، برای این است که مسلم نمی خواهد پیش از رسیدن حسین‌بن‌علی، دست به شمشیر ببرد. همه می دانیم که یزید آشکارا شراب می نوشد و هرزگی می کند، نه باکی از خدا دارد و نه هراسی از مسلمانان. او زبان ها را خاموش کرده، مگر زبانی که به ستایش او در آید. یزید و پدرش از خاندانی هستند که بیت‌المال را از آن خود می دانند تا به هر که بخواهند ببخشند و هر که را خواهند محروم کنند؛ و اکنون حسین بن علی می خواهد حقی را که سال ها از کوفیان گرفته شده، باز ستاند.» بعد رو به عبدالاعلی رئیس قبیله بنی ‌کلب کرد و گفت: آیا بنی کلب حسین و یارانش را برمی گزیند؛ یا همچنان بر پیمان خود با بنی امیه می ماند؟ همهمه درگرفت، گروهی به اعتراض سخن می گفتند و گروهی با تردید نسبت به سخنان عمرو، با یکدیگر گفتگو می کردند. عبدالاعلى دست بالا برد و همه را به سکوت فرا خواند و گفت: پاسخ بنی کلب به عمروبن حجاج این است که بنی کلب بر پیمان خود با بنی امیه می ماند. عمرو چگونه ما را به جنگ با پسر معاویه فرا می‌خواند، در حالی که مادر یزید از قبیله‌ی ماست و این افتخار برای بنی کلب کافی است که فرزندی از این قبیله، خلیفه‌ی مسلمین باشد.» سکوت مجلس را فرا گرفت. عمروبن حجاج چون سرداری پیروز که می خواست آخرین هشدار خود را بدهد، به عبدالاعلی نگریست و سپس رو به کرد که به ستونی تکیه داده بود و سر به زیر داشت و انگشت می گزید گفت: آیا سخن عبدالله بن عمیر نیز همین است که شیخ بنی کلب گفت؟ عبدالله سر بلند کرد و آرام سخن گفت: به خدا پناه می برم از روزی که شمشیر من برای کشتن مسلمانی از نیام بیرون بیاید. در حیرتم از کسانی که فراموش کرده اند در گذشته های نه چندان دور، در هر خانه ای یا مادران بی فرزند و یا زنان بی شوهر در ماتم و عزا نشسته بودند، اما در سالهای خلافت معاویه همه در آرامش و امنیت زندگی کردند و اکنون به خاطر دنیای خویش دوباره می خواهند خون مسلمانان را بریزند. عمرو گفت: «آنچه را تو آرامش و امنیت می‌دانی من انتظار می‌نامم، تا کسی چون حسین بن علی برخیزد و انتقام ما را از معاویه و پسرش بگیرد عبدالله از جا برخاست و فریاد زد: شما را به خدا بس کنید. اگر گلایه از خلیفه دارید، بدون جنگ بازگویید و اگر از امیر کوفه رضایت ندارید، از یزید بخواهید که او را عزل کند و دیگری را بر جایش بنشاند، اما این چنین پای حسین بن علی را به کوفه نکشانید که بی گناهان بسیاری کشته خواهد شد. عبدالله خیلی سریع خشم خود را کنترل کرد. آرام به عمرو نزدیک شد و دلسوخته به او نگریست و گفت: وقتی حسین پرچم جنگ با یزید بر نداشته، روا نیست که کوفیان این پرچم را به دست او دهند؟ عبدالله آرام مسجد را ترک کرد. عمرو به جماعت نگریست که در سکوت به او نگاه میکردند. ادامه دارد... 🆔 @mahfa110
قدم قدم با یه علم... 🆔 @mahfa110
۶۷۵ امروز شنبه ۱۳۹۷/۰۷/۲۸ همانطور که قدرشناسی خود را ابراز می داریم، باید توجه کنیم که بزرگترین قدرشناسی آن نیست که کلمات را بر زبان بیاوریم، بلکه بهتر است قدرسناسی را زندگی کنیم. اﻣﺮﻭﺯ ﻣﻦ ﺗﻤﺮﻳﻦ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ ﺗﺎ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻭ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺳﭙﺎﺳﮕﺰﺍﺭﻯ ﻛﻨﻢ. ﭼﻮﻥ ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﻭﻳﺪﺍﺩﻫﺎﻯ ﺷﮕﻔﺖ ﺍﻧﮕﻴﺰ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺍﻡ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﻰ ﺍﻓﺘﺪ. ... 🆔 @mahfa110
۶۷۵ زیارت مظلوم حضرت امام باقر و حضرت امام صادق علیهما السلام می فرمایند: من احب أن یکون مسکنه و مأواه الجنة، فلا یدع زیارة المظلوم؛ هر کس که می خواهد مسکن و مأوایش بهشت باشد، زیارت مظلوم علیه السلام را ترک نکند. مستدرک الوسائل، جلد ۱۰، صفحه ۲۵۳ 🆔 @mahfa110
ذکر روز شنبـــه 🆔 @mahfa110
ز بس که جاذبه دارد حریم قدس شمــا ز کودکی سوی این آستان کشیده شدم 🆔 @mahfa110
📚 کتاب (قسمت هفتم) نعمان امیر کوفه در تالار بزرگ قصر، قدم می‌زد و از بیعت گروه زیادی از مردم با مسلم‌بن‌عقیل آشفته و عصبی بود، رو به ابن اشعث گفت: بگو جارچیان در کوفه مردم را به نماز مغرب فرا خوانند تا همگی در مسجد حاضر شوند! وای بر آنان که از بیعت پسر معاویه خارج شوند یکی از مأموران نعمان در میدان بزرگ کوفه، بر سکویی ایستاده بود و چند نفر اطراف او بر طبل می کوبیدند. مردم در رفت و آمد بودند و گروهی نیز به گرد جارچی جمع شده بودم جارچی فریاد زد ای اهل کوفه، أمير نعمان، فرمان داده با همه‌ی شما هنگام نماز در مسجد جمع شوید که امیر سخنان مهمی با شما دارد مردم آهسته با یکدیگر صحبت می‌کردند: وقتی فرستاده ی حسین بن علی در کوفه است، واجب تر آن است که نماز را با او بخوایم. دیگری گفت: آری من نیز نماز در خانه‌ی مختار و همراه مسلم را به نماز امیر ترجیح می دهم.. ابن خضرمی خشمگین بود و ابن اشعث سعی کرد او را آرام کند و گفت: خشم خود را در سینه پنهان کن که کوفه در دست یاران مسلم است و جز آن که خود را به کشتن دهی، هیچ نتیجه ای نخواهی گرفت! ابن خضرمی گفت: «مردم آنقدر جسور شده اند که آشکارا امیر مومنان یزید را ناسزا می گویند ابن اشعث گفت: «امشب نعمان تکلیف همه را یکسره خواهد کرد اکنون به خانه‌ی مختار برو و از تصمیم های تازه مسلم خبر بگیر! که این کارت بیشتر سود دارد تا خشم نابهنگامت ابن خضرمی گفت: من شنیده ام که می کوشد مسلم را به حمله به نعمان وادارد؛ که اگر چنین شود، بی شک مسلم چیره خواهد شد. باید سریعتر به امیرمومنان یزید نامه‌ای بنویسیم و او را از اوضاع کوفه باخبر کنیم تا چاره ای بیاندیشد. ابن اشعث گفت: «لااقل تا نماز مغرب صبر کنید و سخنان نعمان را بشنویم. شاید خود چاره ای کرده باشد.» ابن خضر می گفت: «من امیدی به نعمان ندارم؛ چون هر روز بر بیعت کنندگان با مسلم افزوده می شود و نعمان، دیگر یارای مقابله با آنها را ندارد، دوازده هزار نفر با مسلم بیعت کرده اند. ابن اشعث مردم برای نماز را دید که گروه گروه به سمت خانه ی مختار می رفتند. همزمان در مقابل مسجد کوفه، گروهی اندک و پراکنده وارد مسجد می شدند. سربازان نعمان، مردم را به اجبار و تهدید به سوی مسجد کوفه می‌کشاندند. با این حال چند نفر از میان دستانشان گریختند و به سوی خانه‌ی مختار دویدند. در مسجد کوفه نعمان بن بشیر نماز را آغاز کرد. گروه اندکی از مردم در صف های گسسته، پشت سر او ایستاده بودند و تنها حدود نیمی از مسجد پر شده بود. پس از نماز، نعمان در حالی که قبضه‌ی شمشیر خود را در دست داشت، با آنها سخن می گفت، جماعت بی آن که به او نگاه کنند، سر به زیر داشتند و به سخنانش گوش می دادند، نعمان گفت؛ من نمیدانم حسین بن علی را برای چه کاری به کوفه فرا خوانده اید و اکنون مسلم بن عقیل در کوفه چه می کند؟! به شما هشدار می دهم که از خدا بترسید و سر به کار خویش داشته باشید و از فتنه و تفرقه دوری کنید که هیج سرانجامی جر هلاک مردان و ریختن خون ها و تاراج اموال مردم ندارد. من از شما تنها آرامش می خواهم و با کسی که سر جنگ ندارد، کاری ندارم هیچ کس را به تهمت و گمان مجازات نمی کنم و برای حفظ خود، شما را به ریختن خون یکدیگر رانمی دارم. اما اگر بشنوم که پیمان و بیعت خویش را شکسته اید و بر امیر مؤمنان خروج کرده اید، به خدایی که جز او خدایی نیست، با همین شمشیر شما را به راه راست می‌آورم. ابن خضرمی که تاب از دست داده بود و به خشم آمده بود برخاست و فریاد زد: ای امیر، آن‌چه در شهر می‌گذرد با نصیحت تو اصلاح نمی‌شود، دشمن در خانه توست و برای جنگ با تو آماده می‌شود و تو چنان سخن می‌گویی که گمان می‌کنم، ترس همه وجودت را فرا گرفته.....سپس بحث بین آن دو بالا گرفت و بعد نعمان از مسجد بیرون رفت..... ابن خضرمی در کنار دو نفر دیگر نشسته بودند. یکی از آن ها قلم و کاغذ در دست داشت و این خضرمی برای او دیکته می کرد بنويس! و سلام بر امیر مؤمنان که اطاعت از او بر همگان واجب است. اما بعد؛ مسلم بن عقیل به کوفه آمده و شیعیان علی، به نام فرزندش حسین، با او بیعت می کنند و پیمان می بندند. پس اگر به کوفه نیاز داری، مرد نیرومندی را بفرست که امر تو را اجرا کند و مانند تو با مردمان رفتار نماید، زیرا نعمان مردی سست و ترسوست. ابن خضرمی نامه را از دست او گرفت و به دست مرد دیگری داد و گفت: در هیچ منزلی استراحت نمی کنی ! تا این که به شام برسی و این نامه را به امیرمؤمنان یزید برسانی!» بعد رو به بقیه کرد و گفت: بدانید که اگر حاکم جدید به کوفه بیاید، ما از عزیزان و نزدیکان او خواهیم بود.» مرد مصمم برخاست و از مسجد بیرون رفت. سوار بر اسب شد و به تاخت حرکت کرد. ادامه دارد... 🆔 @mahfa110
۶۷۶ امروز یکشنبه ۱۳۹۷/۰۷/۲۹ فرض کنید که شما تنها انسان روی این زمین بودید، در آن صورت تمایلی به انجام هیچ کاری نداشتید. چه لذتی خواهد داشت که انسان نقاشی‌ای بکشد که هیچ کس آن را نمی بیند؟ چه سودی خواهد داشت که کسی دست به اختراع چیزی بزند که برای کسی قابل استفاده نیست؟ چه فایده ای دارد که از جایی به جای دیگری برویم زیرا هرجا که برویم همان جایی است که در آنیم. این ارتباط و تجربه ی شما در کنار دیگران است که به زندگی‌تان زیبایی، معنی و هدف می بخشد. به این خاطر ارتباط هایتان بیش از هر چیزی بر زندگی شما تاثیر گذار است. برای آن که زندگی رویایی تان را داشته باشید، باید بدانید که ارتباط های شما چگونه بر روند زندگی تان تاثیر می گذارد و چگونه مهمترین کانال هایی به شمار می آیند که از طریق شکرگزاری می توانند زندگی شما را به صور عجیبی تغییر دهند و دگرگون کنند. ... 🆔 @mahfa110