هدایت شده از هامون
زندگی مثل نسیمی آمد
که ملایم بوزد
عطرآگین و به صد ناز
و به صورت برسد
گاه هم موی مرا خوب نوازش بکند
و به یک پلک زدن گم بشود
بشود طوفانی
و مرا تار کند
بشوم ویرانی
زندگی مثل نسیمی است
که بادش کردیم
زندگی آمد و شد حبس عمیق
دمی و باز دمی
وزندگی رفت و نماند یک نفسی
زندگی آمد و رفت است
چو نسیمی ،بادی...
شبتون بخیر
#حسین_وصال_پور
🌸🌸🌸
💠 @e_adab 💠
هدایت شده از هامون
تا تو از دور پیامی برسانی مرا
یادت از پنجره ی بسته مرا خواهد کشت
نیست راهی که رسانم به دستت خبری
آه این کاغذ سربسته مرا خواهد کشت
زخم بالم نکند یاری پرواز مرا
زخم در پیکر بشکسته مرا خواهد کشت
گر خیالت همه شب خواب مرا نشکند
خواب در دیده پیوسته مرا خواهد کشت
بعد تو پنبه سیگار ز لبم کام گرفت
مثل سیگار غمت آهسته مرا خواهد کشت
تا من از کوچه این خاطره بیرون بروم
بغض در حنجره ی خسته مرا خواهد کشت
دلم این دوری بی حد ندارد طاقت
آخرش این دل وابسته مرا خواهد کشت
#حسین_وصال_پور
🌸🌸🌸
💠 @e_adab 💠
هدایت شده از هامون
ای عشق شکوه ناقص مارا پذیرا باش
اگرچه ما افتاده ایم ،اما تو برپا باش
تاریکی و زیبایی ات ای ماه می گوید
گاهی میان سادگی هایت معما باش
ناچیز اگر افتاده ای در وسعت دنیا
چون قطره ای پیوسته در جریان دریا باش
وقت وداع با ابر سرگردان باران گفت؛
اگر چه ما افتاده ایم اما تو برپا باش
ما سایه های بی خواص سرو آزادیم
ای عشق شکوه ناقص مارا پذیرا باش...
#حسین_وصال_پور
💠 @e_adab 💠
هدایت شده از هامون
چه پاییز عجیبی ریخته در چشمان زیبایت
خزان بعد از خزان است دفتر تقویم دنیایت
عجب تضاد غمگینی است،میان زندگی ات که
سپید است رنگ مو هایت سیاه است رنگ رویایت
متاع عشق را مفروش به این بازار بی رونق
بگیر خاموش ای مجنون که از کف رفت لیلایت
مسافر نیست ،همره نیست ،بکش امید از این ره
به غیر از غم نمی بینم کسی را در پذیرایت
بمیر ای برکه ی تنها،میان جنگل خشکت
به دیدارت نمی آید همان ماه دل آرایت
برو ای باغ تاکستان ،به پاییزت بپیوند که
دگر ما را نمی گیرد شراب ناب و گیرایت
اگر در تُنگ تنهایی ،اگر در حصر بی همدم
سزای توست ای ماهی ، که پشت کردی به دریایت
بس است تکرار ای دنیا ،چه می بافی برای من؟
بکش دست از سرای من که حل کردم معمایت !
اگر این زندگانی بود،اگر این جاودانی بود
بگیر جان مرا ای مرگ ،که هستم من محیایت ....
#حسین_وصال_پور
💠 @e_adab 💠
هدایت شده از هامون
ماه می فهمد تقلای شب مرداب را
دشت ها باور ندارند معجزات آب را
رکعتی گرخواند زاهد ،آشکارش می کند
مست در میخانه کتمان کرده است شراب را
آنچنان زیبایی ات دل می فریبد لاجرم
هرکه پیدایت کند ،گم می کند محراب را
حسرت یک لحظه دیدارت پیرم کرده است
چون پلنگی که نمی بیند شب مهتاب را
اختیار من فقط در حد یک حرف است و بس
برده ای هستم که فرمان می برم ارباب را
خسته ام دار و طنابم را مهیا می کنم
مثل آن ماهی که می گیرد خودش قلاب را
غرق در اندوه بی پایان هرشب با توام
کی بگیرد چشم های من سراغِ خواب را
#حسین_وصال_پور
💠 @e_adab 💠
هدایت شده از هامون
زندگی هرگز برایم روز آرامی نداشت
آن همه جان کندم اما هیچ فرجامی نداشت
از قضا جادوی لبهای تو باور داشتیم
تا بگوید ماجرا را،لام تا کامی نداشت
گرچه بر هم دوختیم ما زخم های عشق را
از برای ما به غیر از ننگ و بد نامی نداشت
پا بکش از منبر اهل جهالت واعظا
هرچه ما گفتیم از دنیا سرانجامی نداشت
گفت فردا می رود تا صبح لرزیدم زترس
حال روزی را که من داشتم ،اعدامی نداشت
با که می گوییم ،اصلا این همه افسانه چیست؟
لب ترک برداشت اما دست اقدامی نداشت
از صداقت گفته بودند و خیانت دیده ایم
دوست داشتن های ما ای کاش ابهامی نداشت....
#حسین_وصال_پور
💠 @e_adab 💠
هدایت شده از هامون
پاییز آغاز سرنگونی است ؛
از کنار شاخه ها ی سبز عبور می کنم
و می گویم "پاییز"؛
درخت می ترسد
شاخه ها می لرزند
و تمام برگ ها می ریزند ..
من دهانم را می بندم
و در خویش فرو می ریزم
کسی از کنار من می گذرد
می گوید ؛
چه پاییز قشنگی است ...
#حسین_وصال_پور
💠 @e_adab 💠