eitaa logo
محفل عشق
652 دنبال‌کننده
26 عکس
404 ویدیو
2 فایل
محفل عشق، تلنگری‌‌ست بر جوشش عشق و خروشی‌ست بر رهایی و سروشی‌ست بر بیداری❤ این کانال، کانال شخصی بانو لیلا محمدپور است💖 و دربرگیرنده: 🔅جملات طلایی از مجموعه آثار وی 🔅گزیده‌ای از دلنوشته‌ها و دغدغه‌هایش ❗جهت ارسال پیشنهادات و انتقادات:👇 @daasay
مشاهده در ایتا
دانلود
3.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❗️حواسمون به قسم‌هایی که می‌خوریم و عهدهایی که می‌بندیم باشه!👇 🔴 سوال: کدام نوع سوگند را خداوند مؤاخذه نخواهد کرد و خداوند حکیم، در مورد قسم، چه می‌فرمایند؟ آیه‌ی (89) سوره‌ی مائده. خداوند شما را به خاطر سوگندهای بیهوده (و خالی از اراده) مؤاخذه نمی‌کند؛ ولی در برابر سوگندهایی که (از روی اراده) محکم کرده‌اید، مؤاخذه می‌نماید. کفاره‌ی این گونه قسم‌ها، اطعام ده نفر مستمند، از غذاهای معمولی است که به خانواده‌ی خود می‌دهید؛ یا لباس پوشاندن بر آن ده نفر؛ و یا آزاد کردن یک برده؛ و کسی که هیچ کدام از اینها را نیابد، سه روز روزه می‌گیرد؛ این، کفاره‌ی سوگندهای شماست به هنگامی که سوگند یاد می‌کنید (ولی عمل نمی‌نمایید). و سوگندهای خود را حفظ کنید (و نشکنید) خداوند آیات خود را چنین برای شما بیان می‌کند، باشد که شکر او را به جای آورید. 👤برشی از کتاب: پرسش‌های زمینی، پاسخ‌های آسمانی به قلم: لیلا محمدپور ꧁❤️꧂ @Mahfel_eshq
15.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«عشق در حقیقت عنایت و هدایتی‌ست الهی و آیه‌ای ست پر از روشنایی که به‌ سادگی نمی‌شه تفسیرش کرد». 👤برشی از رمان تحلیلی فلسفی محفل عشق، به قلم: لیلا محمدپور ꧁❤️꧂ @Mahfel_eshq
17.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانم آرمیده دبیر زبان انگلیسی ما بود. قبل از ورود به دبیرستان، آوازه‌اش رو شنیده بودم. یه دبیر به‌شدت بداخلاق، عبوس و لجوج. یک روز، قبل از اومدن خانم آرمیده، من رفتم سمت تخته سیاه و با یک دست‌خط خوش، این حدیث رو نوشتم: «حُسنُ الخُلقِ رأسُ کلِّ بِرّ». خوشروئی سرآغاز همه‌ی خوبی‌هاست.بعدش هم با گچ‌های رنگی، دور تا دور متن رو گل و بلبل کشیدم. خانم آرمیده وقتی وارد کلاس می‌شد عادتش این بود، که یکراست متمرکز بشه روی تخته سیاه و محتویاتش رو دید بزنه. به محض اینکه چشمش به حدیث افتاد، سگرمه‌هاش در هم رفت. دو قدم به سمت تخته‌سیاه خیز برداشت و در حالی که پشت به ما کرده بود با تلخی گفت: «اینو کی نوشته؟». بچه‌ها جرأت نمی‌کردن بگن کار کیه! سکوت کردن. خانم آرمیده این بار صداش رو بالا برد و با حالت خشن‌تری گفت: «گفتم این رو کی نوشته؟!». بلافاصله از جا بلند شدم و خیلی آروم گفتم: «اجازه خانوم! من این حدیث رو نوشتم». بدون اینکه سرش رو برگردونه گفت: «بخون ببینم!». منم با صدایی رسا خوندم: «حُسنُ الخُلقِ رأسُ کلِّ بِرّ». خوشروئی سرآغاز همه‌ی خوبی‌هاست. خانم آرمیده، لحظاتی در خود گم شد. بعد از یک دقیقه، سکوت سنگینش رو شکست و گفت: «آفرین. حالا می‌تونی بشینی» بُهت بود که از سرو روی کلاس می‌بارید. آرمیده و آفرین گفتن؟! باور کردنی نبود! اونم بابت انتخاب حدیثی که در واقع کنایه‌ای به نوع رفتار خودش بود! از اون روز به بعد یه دگرگونی خاصی در رفتار خانم آرمیده ایجاد شد. به‌طوری‌که دیگه بی‌جهت با کسی بداخلاقی نمی‌کرد. 👤برشی از کتاب: دفتر زخمی به قلم: لیلا محمدپور ꧁❤️꧂ @Mahfel_eshq
9.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺اگر دعای شما نبود ارزشی نداشتید!(آیه ۷۷سوره فرقان) ...در روایتی از پیامبر اکرم(ص) آمده است: «دعا، سلاح مومن، ستون دین و نور آسمان‌ها و زمین است». البته دعا شرایطی دارد.... در حدیثی از امام علی(ع) می خوانیم: «دعا کلید پیروزی و رستگاری است. و بهترین دعا، دعایی است که از سینه ی پاک و قلبی پرهیزگار برخیزد.». 👤برشی از کتاب: پرسش های زمینی پاسخ‌های آسمانی. به قلم: لیلا محمدپور 🔺خالصانه برای هم دعا کنیم.💝 التماس دعا🙏 🔴پی‌نوشت مهم: حتما با یک سرچ در گوگل، زندگی دکتر نبی را مطالعه کنید. تا ببینید این فرد از کجا به کجا رسیده است!! ꧁❤️꧂ @Mahfel_eshq
68.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴خانم‌ها لطفاً هوای آقایون رو داشته باشید. مردان در میهمانی‌ها‌ی طولانی کلافه می‌شوند! توضیح: خانم‌های محترم وقتی سور و سات جشن و میهمانی رو راه میندازید حواستون به میزان تحمل همسرتون باشه.... چون برخلاف آقایون، خانم‌ها اونقدر دایره واژگانشون زیاده که علاوه بر اینکه میتونن ساعت‌ها با هم گفت و شنود داشته باشند، تازه موقع خداحافظی هم یادشون میاد که ای وای هنوز علت قهر کبری خانمو و شوهر نکردن صغری خانم رو نگفته و این به‌خاطر اوردن همانا و تازه اول سلام و علیک سلام گفتن‌شون هم همان!! و این در حالی‌ست که آقایون از سلام گفتن تا والسلام گفتنشون توی مهمونی، نهایتاً می‌تونن نیم ساعت حوصله کنند... و یه خانم باهوش حواسش هست که سر و ته هر دید و بازدید و‌ مهمونی رو نهایتاً زیر نیم ساعته هم بیاره ... چون می‌دونه غفلت از همین نکته‌های به ظاهر ریز، شیک‌ترین شب‌های عاشقی رو به کام مرگ می‌کشونه... 👤برشی از کتاب: سه فصل زندگی با طعم شناخت، به قلم: لیلا محمدپور ꧁❤️꧂ @Mahfel_eshq
هدایت شده از محفل عشق
«با این‌که یازده فراز از دعای جوشن کبیر را پشت سرنهاده بودم؛ اما هم چنان در اتصال و ارتباط معنوی لنگ می‌زدم. خمیازه‌های بلندِ پشتِ سر هم، آن هم در نخستین دقایق شب قدر، داشت همه چیز را لو می‌داد! عدم اتصال قلبی و فقر باطنی! به فراز دوازدهم رسیدم: یَا عَلَّامَ الْغُیُوبِ، ای دانای نهان‌ها، یَا غَفَّارَ الذُّنُوبِ، ای آمرزنده‌ی گناهان، یَا سَتَّارَ الْعُیُوبِ، ای پرده‌پوش عیب‌ها، یَا کَاشِفَ الْکُرُوبِ، ای برطرف‌کننده‌ی اندوه‌ها، یَا مقلب‌القلوب، ای دگرگون ساز دل‌ها، یَا طَبِیبَ الْقُلُوبِ، ای پزشک دل‌ها، یَا مُنَوِّرَ الْقُلُوبِ، ای روشنی‌بخش دل‌ها، یَا أَنِیسَ الْقُلُوبِ، ای همدم جان‌ها، یَا مُفَرِّجَ الْهُمُومِ، ای گره‌گشای اندوه‌ها، یَا مُنَفِّسَ الْغُمُومِ،‌‌ ای گشایشگر دل‌تنگی‌ها. دیگر نمی‌توانستم از این جملات زیبا و دل‌نشین در حد یک روخوانی ساده و فارغ از درک عبور کنم. ناخودآگاه مکث کردم. همان وقت صدای حضار به عتاب بلند شد: «خانوم خانوما، این‌جوری که شما داری پیش میری؛ تا بعد از اذان صبح هم جوشن رو تموم نمی‌کنیم!». حرف‌های‌شان همهمه‌ای می‌مانست کنار لاله‌ی گوشم. هیچ نمی‌شنیدم. چشمانم روی جمله‌ی «یا مقلب‌القلوب» ثابت ماند و لبانم فارغ از هر حرکتی همان‌جا روی صفحه‌اش خشکید. گویی قفل‌شده بودم...دیگر هیچ فرازی را نمی‌شنیدم. تنها یک‌صدا از درون، به اعماق جانم می‌پیچید: «یا مقلب‌القلوب. یا انیس القلوب!». 👤برشی از رمان تحلیلی فلسفی: محفل عشق. به قلم: لیلا محمدپور ꧁❤️꧂ @Mahfel_eshq
2.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به نظر من، اگر یک عاشق مدّعی، بعد از مدتی معشوقش رو کنار بگذاره و بتونه ازش عبور کنه، مطمئناً اون معشوق، معشوقی غیرحقیقی بوده و هر آنچه غیرحقیقی باشه ناپایدار خواهد بود و بازیچه‌ای بیش نیست و هر آنچه بازیچه باشه به فرموده‌ی قرآن حکیم، فریبی‌بیش نیست! و هرآنچه آغشته به فریب باشه، به‌هیچ‌وجه اسمش عشق نیست!». 👤برشی از رمان تحلیلی فلسفی محفل عشق به قلم: لیلا محمدپور ꧁❤️꧂ @Mahfel_eshq
🔴 منِ من، تحقیر شد! منِ من، تنبیه شد! منِ من، در خود هزاران مرتبه تدفین شد منِ من، زنجیر شد، منِ من، تکفیر شد منِ من، تقطیع شد! منِ من تضعیف شد منِ من، تشدید شد، منِ من، تجدید شد منِ من، تمرین شد، منِ من، تخمیر شد منِ من، در عشق اما، در خور تقدیر شد زانکه این من عاقبت، آن منِ تهذیب شد! 👤رمان دفتر زخمی. سروده‌ی لیلا محمدپور. ꧁❤️꧂ @Mahfel_eshq
3.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 «آقای نوروزی فارغ از هرگونه تکلف گفت: «اگر کسی رو خیلی مُصرانه می‌خواین؛ اون رو رها کنین! اگر برگشت، تا ابد برای تو می‌مونه؛ اگر برنگشت، بدون مال تو نبوده که با اون یک شروع تازه رو داشته باشی!». 👤برشی از کتاب: رمان فلسفی تحلیلی محفل عشق، به قلم: لیلا محمدپور ꧁❤️꧂ @Mahfel_eshq
هدایت شده از محفل عشق
51.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«بدا به حال روزی که در ادامه‌ی نام عزیزی، بی‌رحمانه‌ گفته شود: «رفت و دیگر نیست!!». آن‌هم، وقتی‌که تک‌ به تک سلول‌های تن، او را جستجو کنند! و این درد؛ زجرآورترین درد عالم است!! مخصوصا برای کسی که از همه‌ی دار و ندار دنیا؛ خالصانه و عاشقانه، فقط یک "بودن" را بخواهد! اما, اما؛ فغان از نبودن. و آاااه از رفتن!!»..... 👤برشی از رمان سوغات عشق، به قلم: لیلا محمدپور 🔴 برای شادی روح و علو درجات همه شهدای عزیز زمزمه کن: اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🙏❤️🙏 ꧁❤️꧂ @Mahfel_eshq
هدایت شده از محفل عشق
8.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«عشق به گیاه "ماندراک" می‌ماند! اجازه دهید در اعماق قلبتان، مخفی بماند و همانجا رشد کند! بگذارید ریشه‌اش درون خاک وجودتان بماند؛ پنهانش کنید؛ آن را از خلوت خود؛ بیرون نکشید! به این و آن نشانش ندهید! دنیا پر از نامحرم است. همین‌که نشانش دهید؛ جیغ میکشد. آشکار می‌شود!! و بعد از این عیان شدن؛ این شمائید که برای همیشه به جنون مبتلا خواهید شد!.... باور کنید عشق و دوست داشتن، فراتر از دیده شدن است! آن را به اشتراک نگذارید! از من می‌شنوید؛ بگذارید اندر پرده‌ بماند!! فهم عشق، ظرفیت می‌خواهد! می‌شنوید چه می‌گویم؟! ظرفیت می‌خواهد!! و این در حالی‌ست که، جهان با تمام وسعتش، همچنان فاقد این ظرفیت است!!».... ✍🏻برشی از آلبوم ادبی درد قلم. به قلم لیلا محمدپور ꧁❤️꧂ @Mahfel_eshq
و در پایان، سخنی گفت که شاید، از آغاز در دل این نامه می‌تپید: «سوگ، خانه‌ی من است.». و چه عجیب، که آدمی، از غم، خانه می‌سازد؛ خانه‌ای که نه از آجر، بلکه از پذیرش ساخته شده است. خانه‌ای بی‌در، بی‌خروج، اما با پنجره‌ای رو به درون. و من، تنها از کنار این خانه گذشتم، و دیدم اگر درد، پذیرفته شود، دیگر دشمن نیست؛ می‌شود آتش شومینه‌ای که آدمی در کنار آن، خاطره می‌نویسد. 📖برشی از کتاب: آخرین پالس ✍🏻نوشته‌ی نرگس لویمی از ꧁❤️꧂ @Mahfel_eshq