eitaa logo
محفل شهدا
290 دنبال‌کننده
1هزار عکس
568 ویدیو
4 فایل
<♥️🌱> شهـادت! همیـن‌اسـت‌دیگـر بـه‌نـاگـه‌پنجـره‌ای‌بـازمیشـود تصمیـم‌بـاتـوست‌ کـه‌دل‌بـه‌عشق‌بدهۍیـاهـوس🕊! ارتباط با ادمین کانال @mahfel_15780 @mahfel_shohada_hsu
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷سال ۱۳۶۴ از طريق جهاد بـه جزيـره مجنـون اعـزام شـدم. در آن‌جـا بچه‌ها مجبور بودند در تاريكی شب كار كنند تا دشمن آن‌ها را به راحتی هدف قرار ندهد. يك صبح با اكبـر صـالحی در مـسيری كـه شـب قبـل بچه‌ها خاكريز زده بودند، می‌رفتيم كه ديديم كاميونی كنار جـاده وارونـه شده است. دوتايی كمك كرديم و بـا لـودر، كـاميون را صـاف كـرديم. 🌷هنگام برگشتن، دشمن پاتك زده بود و من دچار سردرد شـديدی شـدم، اما آن‌قدر خسته و بی‌رمق بودم كه حتی نتوانستم نگاه كنم ببينم چـه اتفاقی برايم افتاده است. همـان‌جـا بـيهـوش شـدم و بچـه‌ها مـرا بـه بيمارستان بردند. بعد از دو روز كه به هوش آمدم، خواستم بلند شوم كه احساس كردم نمی‌توانم پايم را تكان دهم. ملحفه را كنار زدم و.... 🌷و با ديدن پای قطع شده‌ام فريادی از سر ناباوری كشيدم. پای راستم قطـع شـده بـود و پـای چـپم تركش خورده بود. لحظه‌اى بعد برادرم را بر بالينم ديدم. او درحالی‌كـه سعی می‌کرد گريه‌اش را پنهان كند، مرا دلداری داد و گفت: خدا را شكر كه زنده‌اى، آدم با يك پا هم می‌تواند به وطـن خـدمت كند. حرف برادرم درست بود. همان لحظه تصميم گرفتم به مبـارزه ادامـه دهم و سال ۶۷ با پای مـصنوعی بـه جبهـه برگـشتم و تـا پايـان جنـگ ايستادگی كردم. راوى: جانباز سرافراز مجيد زنگى آبادى 🇮🇷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@mahfel_shohada_hsu
🌷 .... 🌷علی طلبه بود و بی‌سیمچی من. در منطقه عملیاتی کربلای چهار پشت موانع گیر افتاده بودیم. یک عراقی در پنج متری ما مستقر شده بود و به سمت ما با تیربار گشوده بود. حدود ۱۰۰ تیر به سمت من انداخت به طوری که تمام سیم‌های سیم خاردار قطع شد. خشاب اسلحه‌ام هم کنده شده بود و تیراندازی نمی‌کرد. اشهد خودم را خواندم. در عجب بودم چطور از آن همه تیر یکی هم به ما نمی‌خورد. به سمت راست خودم نگاه کردم. 🌷شیخ علی دست به آسمان برده بود و خاضعانه دعا می‌کرد. عراقی هم از ما بیشتر متعجب بود. در آخر یک نارنک انداخت جلوی شیخ علی. نارنجک منفجر شد؛ اما علی همچنان دست به دعا بود و هیچ زخمی هم برنداشت. عراقی به ناچار اسلحه‌اش را انداخت و جیغ‌زنان فرار می‌کرد و ۳۰ نفر دیگر هم همراهش فرار کردند. در عرض پنج دقیقه خط ۷۰۰ متری را تصرف کردیم. این‌جا اسلحه نبود که کارایی داشت، اسلحه دعا کار کمک کارمان بود. 🌹خاطره ای به یاد طلبه شهید معزز علی زندی آبادی @mahfel_shohada_hsu