🔰 تفسیر سوره حمد | محبوسیم...
ما در همین ظلمتها هستیم، ماها [به سبب تعلق] به دنیا و به طبیعت، و بالاتر از آن به انانیت خودمان در این چاه محبوسیم. ما در «بیت» هستیم؛ یعنی در بیت نفسانیت. روی این احتمال، نمیبینیم الّا خودمان [را]؛ هر چه میخواهیم برای خودمان میخواهیم. خودیم، خود است، غیر از خود هیچ نیست. ما تا حالا به فکر این نیفتادهایم که هجرتی بکنیم، ما هر چه فکر داریم صرف همین جا میشود.
«مَن یَخرُج مِن بَیتِهِ مُهاجِراً الَی الله وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدرِکهُ المَوتُ فَقَد وَقَعَ اجرُهُ عَلَی الله»
📒 کتاب تفسیر سوره حمد/ ص۱۱۸
╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═
@mahfeleemamreza
╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—═
💢 ساده زیستی دختر پیامبر
🔷 ساده زیستی دختر پیامبر یک نمونه برای زنان امروز جامعه ماست. ما روحیه مصرف گرایی را کنار بگذاریم و در زندگی به حد لزوم اکتفا کنیم و از افراط بپرهیزیم و آرزوهای حقیر و کوچک را فدای ارزش های بزرگ بکنیم؛ نمونه کامل آن را در زندگی فاطمه زهرا علیهاالسلام می توان در تاریخ مشاهده کرد. جهیزیه دختر پیامبر، فقیرانه ترین جهیزیه ای بود که در آن روز در بین مردم رایج بود.
🎙 امام خامنه ای مدظله العالی؛ ۱۳۶۴/۱۱/۴.
╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═
@mahfeleemamreza
╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—═
12.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠ترک خودخواهی و خروج از انانیّت
🔸استاد عالی
#ازدواج
╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═
@mahfeleemamreza
╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—═
➣
📜 #یڪـــآیــهقـــــرآن
و اگر از اڪثر مــــردم روی زمـین
#پیــروی ڪنی تـو را از راه خـدا
گمــراه خواهـند ڪرد.
ڪه اینان #جــز از پی گـمان هوا
و هوس نمیروند و جــــز اندیشه
باطـــل و دروغ چـــیزی در دست
نــــدارند.
📒 ســوره انعــام آیــه ۱۱۶
@sulook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ #پنجشنبه_های_حسینی | #نماهنگ
دور سرت بگردم
خیلی وقته تو حرم سینه زنی نکردم
به خدا قسم فقط تویی دوای دردم
╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═
@mahfeleemamreza
╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—═
10.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حرم مطهر رضوی سیاه پوش و عزادار ایام شهادت جان گداز بنیان گذار نهضت علمی علوی
و شکافنده علوم الهی حضرت امام محمد باقر علیه السلام
╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═
@mahfeleemamreza
╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—═
#گریز 5
خداروشکر که اونقدر ترس داشتم که با سرعت به سمت خروجی می رفتم و در نهایت موفق شدم که از اون خونه نفرین شده بیرون بیام.
از صدای جیغ و داد کردنم همه همسایه ها بیرون اومدن...
حتی فرصت نکرده بودم که کفشامو بپوشم و همونطور کوله روی شونم فرار می کردم ...
همسایه هام منو با دست نشون می کردن و باهم پچ پچ می کردن انگار همه نسبت بهم ترحم داشتن ...
نمی دونستم باید چیکار کنم با این وضعیت مدرسه نمی تونستم برم جایی رو هم نداشتم ..
تنها یک عمو داشتم که اونم خیلی وقت پیش ازم میخواست که برم پیش اونا زندگی کنم آخه دلش نمیخواست پیش ناپدری باشم !
همه می دونستن که آقا بهزاد چه آدمیه حتی مادربزرگ و پدر بزرگم اما متاسفانه مادرم اونقدر دوستش داره که نمی تونه باور کنه ...
ناچارا با اون وضعیتم سراسیمه رفتم به خونه عموم ...
ادامه دارد.
کپی حرام.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
✘ تمام مصائب و مشکلات را، حرزها و دعاهای صحیفهی جامعه سجادیه دفع میکنند، ولی در همه افراد به یک میزان اثرگذار نیستند، چرا؟
#کلیپ | #استاد_شجاعی
.
╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═
@mahfeleemamreza
╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—═
#گریز 6
عموم خیلی نگران شد منم مجبور شدم که همه چیز رو براش تعریف کنم ... به محض شنیدن حرفام کنترلش رو از دست داد و عصبی به سمت خونه مادرم یورش بود و اونطور که خودش گفت یه کتک مفصل به آقا بهزاد زده و حسابی تنبیهش کرده .
مادرم هم بلافاصله اومد دنبالم گفت این موضوع خانوادگیه و خودمون حل می کنیم اما عمو نذاشت که منو با خودش ببره و شرط کرد که برای بردن من باید از اون مرتیکه طلاق بگیره اما مادرم همونجا خیلی محکم گفت که هرگز این کارو نمی کنم ! و به همین راحتی منو به شوهرش ترجیح داد...
عمو ازم خواست که پیش اونا بمونم برای آرامش و سلامتی روانم .. زن عمو هم قبول کرده بود و یه اتاق که گوشه حیاط بود برام آماده کردن ...
منم همونجا بی اهمیت به اتفاق هایی که افتاده درسمو خوندم و برای کنکورم موفق شدم که هوشبری قبول شم .. عمو خیلی ازم حمایت کرد و اگه جایی رسیدم اول به کمک خدا و بعد با حمایت عموم بود...
بعد از اون به خوابگاه رفتم... همون سال اول دانشگاه مادرم به خاطر کتک هایی که از شوهرش خورد اقدام به طلاق کرد و بدون مهریه و حق و حقوق ازش جدا شد ..
بعدم اومد سراغ من و ازم خواست که برم باهاش زندگی کنم پشیمون بود اما من نمی تونستم فراموش کنم که مادرم به خاطر یه مرد که شوهرش بود دختر خودش رو رها کرد و اگه عمو نبود معلوم نبود که چه بلایی سرم بیاد ..
برای همین قبول نکردم که برم باهاش زندگی کنم و همون خوابگاه می موندم و تعطیلی هم می رفتم پیش عمو اینا ...
پایان.
کپی حرام.
#گریز 6
عموم خیلی نگران شد منم مجبور شدم که همه چیز رو براش تعریف کنم ... به محض شنیدن حرفام کنترلش رو از دست داد و عصبی به سمت خونه مادرم یورش بود و اونطور که خودش گفت یه کتک مفصل به آقا بهزاد زده و حسابی تنبیهش کرده .
مادرم هم بلافاصله اومد دنبالم گفت این موضوع خانوادگیه و خودمون حل می کنیم اما عمو نذاشت که منو با خودش ببره و شرط کرد که برای بردن من باید از اون مرتیکه طلاق بگیره اما مادرم همونجا خیلی محکم گفت که هرگز این کارو نمی کنم ! و به همین راحتی منو به شوهرش ترجیح داد...
عمو ازم خواست که پیش اونا بمونم برای آرامش و سلامتی روانم .. زن عمو هم قبول کرده بود و یه اتاق که گوشه حیاط بود برام آماده کردن ...
منم همونجا بی اهمیت به اتفاق هایی که افتاده درسمو خوندم و برای کنکورم موفق شدم که هوشبری قبول شم .. عمو خیلی ازم حمایت کرد و اگه جایی رسیدم اول به کمک خدا و بعد با حمایت عموم بود...
بعد از اون به خوابگاه رفتم... همون سال اول دانشگاه مادرم به خاطر کتک هایی که از شوهرش خورد اقدام به طلاق کرد و بدون مهریه و حق و حقوق ازش جدا شد ..
بعدم اومد سراغ من و ازم خواست که برم باهاش زندگی کنم پشیمون بود اما من نمی تونستم فراموش کنم که مادرم به خاطر یه مرد که شوهرش بود دختر خودش رو رها کرد و اگه عمو نبود معلوم نبود که چه بلایی سرم بیاد ..
برای همین قبول نکردم که برم باهاش زندگی کنم و همون خوابگاه می موندم و تعطیلی هم می رفتم پیش عمو اینا ...
پایان.
کپی حرام.