زنی آن‌سان ڪه خورشید است سرگرم مصابیحش ڪه باران نام او را می‌ستاید در تواشیحش جهان آرایه دارد از شگفتی‌هاے تلمیحش جهان این شاه‌مقصودی ڪه روشن شد ز تسبیحش

‌ ابد حیران فردایش، ازل مبهوت دیروزش ندانم‌هاے عالم ثبت شد در لوح محفوظش

چه بنویسم از آن بی‌ابتدا، بی‌انتها، زهرا ازل زهرا، ابد زهرا، قدَر زهرا، قضا زهرا شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا چه می‌فهمم من از زهرا و ما أدراڪ ما زهرا!

‌ مرا در سایه ے خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم رفوے چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم

مدام او وصله می‌زد، وصله ے دیگر بر آن چادر ڪه جبرائیل می‌بندد دخیل پر بر آن چادر ستون آسمان‌ها می‌گذارد سر بر آن چادر تیمّم می‌ڪند هر روز پیغمبر بر آن چادر

‌ همان چادر ڪه مأواے علی در کوچه‌ها بوده‌ست ڪمی از گرد و خاڪش رستخیز ڪربلا بوده‌ست

غمی در جان زهرا می‌شود تڪرار در تڪرار صداے گریه می‌آید به گوشش از در و دیوار تمام آسمان‌ها می‌شود روی سرش آوار ڪه دارد در وجودش روضه می‌خواند ڪسی انگار

‌ برایش روضه می‌خواند صدایی در دل ِ باران ڪه یا أماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان

خدا را ناگهان در جلوه‌اے دیگر نشان دادند ڪه خوب ِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند صداے ڪودڪش آمد، تمام عرش جان دادند ملائڪ یڪ به یڪ گهواره ے او را تڪان دادند

‌ صداے گریه آمد، مادرم می‌سوخت در باران برای ڪودڪ خود پیرُهن می‌دوخت در باران

وصیت ڪرد مادر، آسمان بی‌وقفه می‌بارید حسینم هر ڪجا خُفته، قدم آرام بردارید! تن او را به دست ابرے از آغوش بسپارید جهان تشنه‌ست، بالاے سر او آب بگذارید

‌ زمان رفتنش فرمود: می‌بخشید مادر را ڪفن‌هایم یڪی ڪم بود، می‌بخشید مادر را

بمیرم بسته می‌شد آن نگاه آهسته آهسته به چشم ما جهان می‌شد سیاه آهسته آهسته صداے روضه می‌افتد به راه آهسته آهسته زنی آمد به سوی قتلگاه آهسته آهسته

‌ بُنَّیَ تشنه‌اے! مادر برایت آب آورده...

...(💔

یا‌حَضرَت ِ‌حَق... 🎥 آدمکش کیست؟! ❗️دفعه قبل که به قم به دروغ اهانت کردند، تودهانی محکمی نخوردند... ⁉️ آدمکش مردم قم هستند، یا آنهایی که داروهای #سازمان_جهانی_آدمکشی WHO را روی مردم ما آزمایش کردند؟! ✓•°|پِیٰامِ‌مَعْنَوی|°•✓ ✓•°|اُسْتٰادْ‌ اَحمَد پَنٰاهٓیٰانْ|°•✓ #ڪݪام‌اسٺاد #کرونا #ستاد_ملی_کرونا #نشر_حداکثری #شہیدزادہ @Shahidzadeh

پیران ِ روضه هاے تو هنگام هرولہ افسوس مے خورند ڪہ از ما دگر گذشت!

‌ ‌ یڪ روز مے رسد ڪہ بپیچد درون ِ شهر: دیوانه ے غمت، وسط روضہ درگذشت...💔

...!

و مࢪا دࢪ آتش ِ جھنم ساڪن میڪنی،

دࢪ حالے ڪہ بہ عفو و بخشش تو امید داࢪم...

از لطف و مھربانے تو، اینگونہ بہ ما خبࢪ نداده اند...!

‌ این جمعه هم گذشت ؛ نشد تا ببینمت دادم به دل امید ڪه فردا ببینمت

‌ میخوانم از دو دست ابالفضل تا مگر یڪ شب میان روضه ے سقا ببینمت

وقتے تنها میشوے(:!

وقتے ڪسے نیست ڪه حمایتت ڪند(:!

وقتے از همه چیز و همه ڪس خسته‌ای(:!

به این نتیجه میرسے ڪه...