eitaa logo
مَه گُل
668 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
3.6هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مَه گُل
❤️🍃کانال مه‌گل تقدیم می‌کند؛ مسابقه داریم چه مسابقه‌ای...😅👌 🌹🍃مسابقه رهایی از رابطه حرام 🌹🍃علاقمندان برای شرکت در مسابقه می‌توانند؛ محتوای مشخص شده با لینک بزنند و منابع مربوطه را مطالعه و به سوالات مسابقه رهایی از رابطه حرام پاسخ دهید. 🌹🍃لازم به ذکر است پاسخ سوالات خود را به صورت یک عدد ده رقمی، همراه با نام و نام خانوادگی به آیدی زیر ارسال فرمایید👇 @F_mahdijan ⏳آخرین مهلت شرکت در مسابقه: ۱۴۰۰/۰۹/۳۰ 🔴نکته مهم: برای شرکت در قرعه‌کشی؛ عضویت در کانال الزامیست📣 🎁جایزه جایزه: به سه نفر از اعضایی که به همه سوالات پاسخ‌ صحیح دهند؛ به هر کدام مبلغ ۳۰۰۰۰ تومان اهدا خواهد شد ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
هدایت شده از مَه گُل
🌹🍃 همراهان عزیز مه‌گل: این سوالات از مبحث «رهایی از رابطه حرام» طراحی شده است در پُست زیر می توانید به تمام قسمت‌های آن دسترسی داشته باشید👌 🔴لطفا پاسخ های صحیح خود را به صورت یک عدد ۱۰ رقمی از چپ به راست برای ما بفرستید📣 1️⃣اولین اثر ارتباط با نامحرم چیست؟ ۱)رفتن آبرو پیش اطرافیان ۲)دشمنی تمام موجودات عالم با او ۳)ریختن آبرو پیش خداوند متعال 2️⃣یکی از مشکلات بزرگ دوران دبیرستان چیست؟ ۱)مفید نبودن کتاب‌های در دسترس نوجوانان ۲)وقت خالی زیاد داشتن ۳)مطالعه عمیق نداشتن 3️⃣معنای ساده عشق چیست؟ ۱)هر چی تو بگی!من می‌خوام مال تو باشم و در خدمت تو باشم. ۲) هر چی تو بگی البته تا زمانی که در خدمت من هستی ۳)اگر قرار باشه مال من نباشی می‌خوام اصلا نباشی 4️⃣چرا خداوند برای انسان زمینه ارتباط بانامحرم را فراهم میکنه؟ ۱)رشد کردن و بالا رفتن ۲)فراهم شدن زمینه برای رسیدن به لذت ‌های عمیق ۳)هر دو مورد 5️⃣نیاز کاذب ارتباط با نامحرم از کجا ناشی می‌شود؟ ۱)از طرق رسانه‌ها با دیدن فیلم‌های عاشقانه کره‌ای‌ و هندی و آمریکایی و البته ایرانی ۲) شنیدن آهنگ‌های عاشقانه و احساسی و دیدن کلیپ‌های احساسی و عاشقانه ۳)هر دو مورد 6️⃣چه مدل از عشق می‌تونه انسان را سیراب کنه؟ ۱)عشق به یک انسان دیگر ۲)زندگی عاشقانه داشتن ۳)پرشدن از عشق با عشق به خدا و اولیاءالهی 7️⃣توبه واقعی چه زمانی اتفاق می‌افته؟ ۱)انسان بدونه همه موجودات عالم را دشمن خودش کرده ۲)با گناه کردن عقل و عمر و آبروی خودش را از دست داده و به خودش ظلم کرده ۳)هر دو مورد 8️⃣چرا بعد از توبه دوباره زمینه همان گناه برای انسان فراهم میشه؟ ۱)جلوگیری از تکبر و عجب بیجا ۲)توبه واقعی بشه ۳)هر دو مورد 9️⃣چرا قرآن روز قیامت را ۵۰ هزار سال میداند؟ ۱)به معنای طولانی بودن روز قیامت ۲)۵۰ هزار سال طول می‌کشد تا تک تک عواقب و ابعاد گناهان انسان موشکافی شود ۳)هیچ کدام 🔟چرا نباید همه زمینه‌های گناه را در اطرف خودمان از بین ببریم؟ ۱)امکانش نیست ۲)موجب رشد انسان نمی‌شود ۳)هر دو مورد ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
هدایت شده از مَه گُل
✨ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ✨ 🌹رهایی از رابطه حرام قسمت اول https://eitaa.com/mahgolll/19545 قسمت دوم https://eitaa.com/mahgolll/19721 قسمت سوم https://eitaa.com/mahgolll/19928 قسمت چهارم https://eitaa.com/mahgolll/20169 قسمت پنجم https://eitaa.com/mahgolll/20405 قسمت ششم https://eitaa.com/mahgolll/20623 قسمت هفتم https://eitaa.com/mahgolll/20828 قسمت هشتم https://eitaa.com/mahgolll/21002 قسمت نهم https://eitaa.com/mahgolll/21184 قسمت دهم https://eitaa.com/mahgolll/21367 قسمت یازدهم https://eitaa.com/mahgolll/21516 قسمت دوازدهم https://eitaa.com/mahgolll/21684 قسمت سیزدهم https://eitaa.com/mahgolll/21920 قسمت چهاردهم https://eitaa.com/mahgolll/22068 قسمت پانزدهم https://eitaa.com/mahgolll/22281 قسمت شانزدهم https://eitaa.com/mahgolll/22485 قسمت هفدهم https://eitaa.com/mahgolll/22684 قسمت هجدهم https://eitaa.com/mahgolll/23095 قسمت نوزدهم https://eitaa.com/mahgolll/23609 قسمت بیستم https://eitaa.com/mahgolll/23756 قسمت بیست و یکم https://eitaa.com/mahgolll/24090 قسمت بیست و دوم https://eitaa.com/mahgolll/24271 قسمت بیست و سوم https://eitaa.com/mahgolll/24443 قسمت بیست و چهارم https://eitaa.com/mahgolll/24778 قسمت بیست و پنجم https://eitaa.com/mahgolll/24979 قسمت بیست و ششم https://eitaa.com/mahgolll/25155 قسمت پایانی https://eitaa.com/mahgolll/25370 ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
✍️     💠 تازه می‌فهمیدم پیکر برادرم سپر من بوده که پیراهن سپیدم همه از خونش رنگ گُل شده بود، کمر و گردنش از جای گلوله از هم پاشیده و با آخرین نوری که به نگاهش مانده بود، دنبال من می‌گشت.    اسلحه مصطفی کنارش مانده و نفسش هنوز برای می‌تپید که با نگاه نگرانش روی بدنم می‌گشت مبادا زخمی خورده باشم.    💠 گوشه پیشانی‌اش شکسته و کنار صورت و گونه‌اش پُر از شده بود. ابوالفضل از آتش اینهمه زخم در آغوشش پَرپَر می‌زد و او تنها با قطرات اشک، گونه‌های روشن و خونی‌اش را می‌بوسید.    دیگر خونی به رگ‌های برادرم نمانده بود که چشمانش خمار خیال سنگین می‌شد و دوباره پلک‌هایش را می‌گشود تا صورتم را ببیند و با همان چشم‌ها مثل همیشه به رویم می‌خندید.    💠 اعجاز نجاتم مستش کرده بود که با لبخندی شیرین پیش چشمانم دلبری می‌کرد، صورتش به سپیدی ماه می‌زد و لب‌های خشکش برای حرفی می‌لرزید و آخر نشد که پیش چشمانم مثل ساقه گلی شکست و سرش روی شانه رها شد.    انگار عمر چراغ چشمانم به جان برادرم بسته بود که شیشه اشکم شکست و ضجه می‌زدم فقط یکبار دیگر نگاهم کند.    💠 شانه‌های مصطفی از گریه می‌لرزید و داغ دل من با گریه خنک نمی‌شد که با هر دو دستم پیراهن ابوالفضل را گرفته بودم و تشنه چشمانش، صورتش را می‌بوسیدم و هر چه می‌بوسیدم عطشم بیشتر می‌شد که لب‌هایم روی صورتش ماند و نفسم از گریه رفت.    مصطفی تقلّا می‌کرد دستانم را از ابوالفضل جدا کند و من دل رها کردن برادرم را نداشتم که هر چه بیشتر شانه‌ام را می‌کشید، بیشتر در آغوش ابوالفضل فرو می‌رفتم.    💠 جسد ابوجعده و بقیه دور اتاق افتاده و چند نفر از رزمندگان مقابل در صف کشیده بودند تا زودتر از خانه خارج‌مان کنند.    مصطفی سر ابوالفضل را روی زمین گذاشت، با هر دو دست بازویم را گرفته و با گریه تمنا می‌کرد تا آخر از پیکر برادرم دل کندم و به‌خدا قلبم روی سینه‌اش جا ماند که دیگر در سینه‌ام تپشی حس نمی‌کردم.    💠 در حفاظ نیروهای مردمی از خانه خارج شدیم و تازه دیدم کنار کوچه جسم بی‌جان مادر مصطفی را میان پتویی پیچیده‌اند.    نمی‌دانم مصطفی با چه دلی اینهمه غم را تحمل می‌کرد که خودش سر پتو را گرفت، رزمنده دیگری پایین پتو را بلند کرد و به راه افتادیم.    💠 دو نفر از رزمندگان بدن ابوالفضل را روی برانکاردی قرار داده و دنبال ما برادرم را می‌کشیدند. جسد چند در کوچه افتاده و هنوز صدای تیراندازی از خیابان‌های اطراف شنیده می‌شد.    یک دست مصطفی به پتوی مادرش چسبیده و با دست دیگرش دست لرزانم را گرفته بود که به قدم‌هایم رمقی نمانده و او مرا دنبال خودش می‌کشید.   💠 سرخی غروب همه جا را گرفته و شاید از مظلومیت خون شهدای در و دیوار کوچه‌ها رنگ خون شده بود که در انتهای کوچه مهتاب پیدا شد و چلچراغ اشک‌مان را در هم شکست.    تا رسیدن به آغوش (علیهاالسلام) هزار بار جان کندیم و با آخرین نفس‌مان تقریباً می‌دویدیم تا پیش از رسیدن تکفیری‌ها در حرم پنهان شویم. گوشه و کنار صحن عده‌ای پناه آورده و اینجا دیگر آخرین پناهگاه مردم زینبیه از هجوم تکفیری‌ها بود.    💠 گوشه صحن زیر یکی از کنگره‌ها کِز کرده بودم، پیکر ابوالفضل و مادر مصطفی کنارمان بود و مصطفی نه فقط چشمانش که تمام قامتش از اینهمه مصیبت در هم شکسته بود.    در تاریک و روشن آسمان مغرب صورتش از ستاره‌های اشک می‌درخشید و حس می‌کردم هنوز روی پیراهن خونی‌ام دنبال زخمی می‌گردد که گلویم از گریه گرفت و ناله زدم :«من سالمم، اینا همه خون ابوالفضله!»    💠 نگاهش تا پیکر ابوالفضل رفت و مثل اینکه آن لحظات دوباره پیش چشمانش جان گرفته باشد، شرمنده زمزمه کرد :«پشت در که رسیدیم، بچه‌ها آماده حمله بودن. من و ابوالفضل نگران تو بودیم، قرار شد ما تو رو بکشیم بیرون و بقیه برن سراغ اونا.»    و همینجا در برابر ابوالفضل به من کم آورده بود که مقابل چشمانم از خجالت به گریه افتاد :«وقتی با اولین شلیک افتادی رو زمین، من و ابوالفضل با هم اومدیم سمتت، ولی اون زودتر تونست خودش رو بندازه روت.»    💠 من تکان‌های قفسه سینه و فرو رفتن هر گلوله به تنش را حس کرده بودم که از داغ دلتنگی‌اش جگرم آتش گرفت و او همچنان نجوا می‌کرد :«قبل از اینکه بیایم تو خونه، وسط کوچه مامانم رو دیدم.»    چشمانش از گریه رنگ شده بود و اینهمه غم در دلش جا نمی‌شد که از کنارم بلند شد، قدمی به سمت پیکر ابوالفضل و مادرش رفت و تاب دیدن آن‌ها را هم نداشت که آشفته دور خودش می‌چرخید ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
📌 کوه مروه چند بار در قرآن آمده است؟ کوه مروه که در مکه است در آیه ۱۵۸ سوره بقره به آن اشاره شده است. 📌 مقام ابراهیم چند بار در قرآن آمده است؟ مقام ابراهیم علیه السلام از نقاط مقدس مسجدالحرام است که دو بار در قرآن در سوره های بقره و آل عمران آمده است. 📌 به مکه در قرآن کجا اشاره شده است؟ مرکه دو بار در قرآن در سوره‌های آل عمران و فتح آمده است. ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نحوه پسته خوردن : همزمان یکى در دهان ... یکى در دست ... و دیگرى هم تحت نظر😂😂 ‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
*مباحث استاد عظیم هاشم زاده* (کارشناس، روانشناس و مشاور خانواده) (( درباره تربیت نـوجوان )) ‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خانم عزیز الهی، خانم کناریم رو به فامیل عطایی صدا زد و گفت: زحمتتون موضوعات رو به خانم‌ربانی تحویل بدید تا برای شروع یکی رو انتخاب کنن و بعد از تحقیق و تصمیم نهایی ثبت کنن تا ان شاءالله طی تاریخی که میگن تحویل بدن بعد هم موفق باشید گفت و اتاق رو ترک کرد... خانم عطایی سری تکون داد و کمتر از چند دقیقه بعد چند صفحه لیست از موضوعاتی که باید راجعبشون تحقیق میشد رو جلوم روی میز گذاشت... نگاهی به لیست موضوعات که انداختم به نظرم موضوعاتشون خیلی دیگه تحقیقاتی_پژوهشی بودند من دنبال یه موضوع خاص بودم ! دو، سه صفحه ی اول رو ورق زدم داشتم نا امید میشدم اما یکدفعه یه موضوع چشمم رو گرفت و لبخند رو نشوند روی لبم و پیش خودم گفتم: همینه من دنبال همینم! و بدون اینکه تحقیقی کنم و یا حتی سرچی که ببینم چقدر اطلاعات نیاز داره موضوع رو پیش خانم عطایی ثبت کردم! اینقدر ذوق موضوع رو داشتم اصلا به این فکر نکردم منابعش رو از کجا باید بیارم ؟! اصلا منبع داره یا نه؟! خانم عطایی که متوجه ذوق زدگی من شده بود گفت: نمیخوای بیشتر بررسی کنی؟ مطمئنی همین موضوع رو ثبت کنم؟! خیلی شیک و قاطع گفتم: نه همین خوبه یعنی عالیه! زحمتتون برام ثبت کنید ... عنوان موضوع بررسی شخصیت های تاثیر گذار اسلامی در صد سال معاصر بود. خیالم که از ثبت موضوع راحت شد خیلی با هیجان رفتم سراغ لپ تاپی که روی هر میز بود و متصل به اینترنت، شروع کردم به جستجو و سرچ کردن... باورش سخت بود که چیزی من دنبالش بودم با چیزی که میدیدم زمین تا آسمون فاصله داشت!!! از فلان زیست شناس گرفته تا فلان سیاست گذار رو جزو افراد تاثیر گذار نام برده بودند ولی شخصیت هایی که من دنبالشون بودم نامی نبود!!! وسط این گشت و گذار مجازی برام جالب بود اینکه توی یک کتاب معتبر خارجی اولین شخصیت تاثیر گذار دنیا رو حضرت محمد صلی الله علیه و آله معرفی کرده بود و بعد بقیه افراد به تناسب ذوق و سلیقه ی نویسنده! و به نظرم این نشان از سطح انصاف و شعور اون نویسنده رو می رسوند... اینقدر مشغول تحقیق توی اینترنت شدم که نمیدونم زمان چطوری گذشت... فقط وقتی به اطرافم نگاه کردم دیدم همه مشغول جمع و جور کردن کیف و پوشیدن چادرهاشون هستن! برای روز اول بد نبود هر چند که انتظار داشتم کلی مطلب توی این دنیای مجازی ببینم اما ندیدم! ولی هنوز اینقدر انگیزه داشتم که به این سرعت ناامید نشم! بعد از اولین روز کاری پر هیجان رفتم خونه ی مامانم پیش مبینا، منتظر محمد کاظم شدم تا نهار رو هم همونجا دور هم بخوریم که محمد کاظم بهم زنگ زد گفت: کجایی؟ گفتم: تازه رسیدم خونه مامان، منتظرتیم تا با هم نهار بخوریم... با حالت خاصی گفت: رضوان میشه مبینا یه دو ساعت بیشتر پیش مامانت بمونه تا نهار رو دو نفره با هم بریم رستوران! با این جمله اش تنم لرزید.... طی تجربه های قبلیم وقتی اسم رستوران میاد اون هم دونفری یعنی یه ماموریت خطرناک خارج از کشور در راه که ممکنه.... نه فکر کردن بهش هم وحشتناکه! خوشحالی سرکار رفتنم و تمام حرفهایی که آماده کرده بودم که براش بگم با همین یه جمله اش تبدیل شد به ترس و نگرانی و دلهره ... ادامه دارد... نویسنده: ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
گل در مرداب.mp3
15.53M
🎙 | گل در مرداب ⛓ کارگرانی با کار بیشتر و حقوق کمتر... کی بدش میاد؟! ➕ می‌دونستین نقش زن تو جامعه از مرد بالاتره؟! 📝 « به کوری چشم آن کسانی که چه در آن زمان، چه در دوره‌ ما هر کدام به نحوی جنس زن را تحقیر می‌کردند و می‌کنند، زینب کبریٰ توانست نشان بدهد علوّ مرتبه‌ زن و عظمت قدرت روحی و عقلانی و معنوی زن را؛ که من حالا یک مختصری توضیح خواهم داد. اینکه عرض کردیم امروز تحقیر می‌کنند، یک واقعیّتی است که حالا وارد بحث نمی‌شویم؛ بیشتر از همه هم همین غربی‌ها دارند زن را به شکل خطرناکی تحقیر می‌کنند.» ۱۴۰۰/۰۹/۲۱ 🎃 📻 ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب نیز پایان خواهد یافت و خورشید خواهد درخشید روزهای خوب خواهند آمد به امید فردایی روشن کہ به آرزوهای امروزمان برسیم 🌙شبتون خوش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🍃بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃پروردگارا ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﺛﺮﻭﺗﻢ ﺩﺍﺩﻱ "ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﺍﻡ" ﺭﺍ ﻧﮕﻴﺮ... 🌹🍃ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ "ﺗﻮﺍﻧﺎﻳﻲ ﺍﻡ" ﺩﺍﺩﻱ ﻋﻘﻠﻢ ﺭﺍ ﻧﮕﻴﺮ... 🌹🍃ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﮐﻪ ﻣﻘﺎﻣﻢ ﺩﺍﺩﻱ "ﺗﻮﺍﺿﻌﻢ" ﺭﺍ ﻧﮕﻴﺮ... 🌹🍃ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﻛﻪ "ﺗﻮﺍﺿﻌﻢ" ﺩﺍﺩﻱ ﻋﺰﺗﻢ ﺭﺍ ﻧﮕﻴﺮ... 🌹🍃ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ "ﻗﺪﺭﺗﻢ" ﺩﺍﺩﻱ ﻋﻔﻮﻡ ﺭﺍ ﻧﮕﻴﺮ... 🌹🍃ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﺗﻨﺪﺭﺳﺘﻴﻢ ﺩﺍﺩﻱ "ﺍﻳﻤﺎﻧﻢ" ﺭﺍ ﻧﮕﻴﺮ... 🌹🍃ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﻛﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﻛﺮﺩﻡ "ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻢ" ﻧﻜﻦ....... 🌹🍃سلام و درود به اعضای خوب کانال مه‌گلی، صبحتون بخیر ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
شهید قدرت نصیری زندگینامه 📝 🍃🌹 شهید قدرت نصیری (۱۳۴۴ بهشهر _ ۱۳۶۰ گیلانغرب) متولد روستای زیبای شهیدآباد شهرستان شهید پرور بهشهر استان مازندران است. قدرت نصیری در خانواده‌ای با ایمان و دوستدار اهل بیت علیه ‌السلام متولد شد، مادرش زهرا اسماعیلی و پدرش صفر نام داشت. قدرت نصیری در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد و به فراگیری تحصیل پرداخت، تحصیلات را در مقطع دوم دبیرستان با موفقیت پایان رسانید.شهید بزرگوار مجرد و فرزند دوم خانواده بود. قدرت نصیری در عضویت بسیجی و در رسته پیاده به اسلام خدمت می کرد که در ۱۳۶۰/۹/۲۳ هجری شمسی در منطقه گیلانغرب شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. پیکر پاک شهید نصیری پس از تشییع در حسینیه سیدالشهدا شهیدآباد به خاک سپرده شد. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش. ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
✍️ 💠 دو ماشین نظامی و عده‌ای مدافع تازه نفس وارد حرم شده بودند و باورم نمی‌شد حلقه شکسته شده باشد که دیدم مصطفی به سمتم می‌دود. آینه چشمانش از شادی برق افتاده بود، صورتش مثل ماه می‌درخشید و تمام طول حرم را دویده بود که مقابلم به نفس‌نفس افتاد :«زینب اومده!» 💠 یک لحظه فقط نگاهش کردم، تازه فهمیدم را می‌گوید و او از اینهمه شجاعت به هیجان آمده بود که کلماتش به هم می‌پیچید :«تمام منطقه تو محاصره‌اس! نمی‌دونیم چجوری خودشون رو رسوندن! با ۱۴ نفر و کلی تجهیزات اومدن کمک!» بی‌اختیار به سمت صورت ابوالفضل چرخیدم و به‌خدا حس می‌کردم با همان لب‌های خونی به رویم می‌خندد و انگار به عشق سربازی با همان بدن پاره‌پاره پَرپَر می‌زد که مصطفی دستم را کشید و چند قدمی جلو برد :«ببین! خودش کلاش دست گرفته!» 💠 را ندیده بودم و میان رزمندگان مردی را دیدم که دور سر و پیشانی‌اش را در سرمای صبح با چفیه‌ای پوشانده بود. پوشیده در بلوز و شلواری سورمه‌ای رنگ، اسلحه به دست گرفته و با اشاره به خیابان منتهی به ، گرای مسیر حمله را می‌داد. از طنین صدایش پیدا بود تمام هستی‌اش برای دفاع از حرم (علیهاالسلام) به تپش افتاده که در همان چند لحظه همه را دوباره تجهیز و آماده نبرد کرد. 💠 ما چند زن گوشه حرم دست به دامن (علیهاالسلام) و خط آتش در دست بود که تنها چند ساعت بعد محاصره شکست، معبری در کوچه‌های زینبیه باز شد و همین معبر، مطلع آزادی همه مناطق سوریه طی سال‌های بعد بود تا چهار سال بعد که آزاد شد. در تمام این چهارسال با همه انفجارهای انتحاری و حملات بی‌امان تکفیری‌ها و ارتش آزاد و داعش، در ماندیم و بهترین برکت زندگی‌مان، فاطمه و زهرا بودند که هر دو در بیمارستان نزدیک حرم متولد شدند. 💠 حالا دل کندن از حرم (علیهاالسلام) سخت شده بود و بی‌تاب حرم (علیهاالسلام) بودیم که چهار سال زیر چکمه تکفیری‌ها بود و فکر جسارت به قبر مطهر حضرت دل‌مان را زیر و رو کرده بود. محافظت از حرم (علیهاالسلام) در داریا با حزب‌الله بود و مصطفی از طریق دوستانش هماهنگ کرد تا با اسکورت نیروهای به زیارت برویم. 💠 فاطمه در آغوش من و زهرا روی پای مصطفی نشسته بود و می‌دیدم قلب نگاهش برای حرم (علیهاالسلام) می‌لرزد تا لحظه‌ای که وارد داریا شدیم. از آن شهر زیبا، تنها تلی از خاک مانده و از حرم (علیهاالسلام) فقط دو گلدسته شکسته که تمام حرم را به خمپاره بسته و همه دیوارها روی هم ریخته بود. 💠 با بلایی که سر سنگ و آجر حرم آورده بودند، می‌توانستم تصور کنم با قبر حضرت چه کرده‌اند و مصطفی دیگر نمی‌خواست آن صحنه را ببیند که ورودی رو به جوان محافظ‌مان خواهش کرد :«میشه برگردیم؟» و او از داخل حرم باخبر بود که با متانت خندید و رندانه پاسخ داد :«حیف نیس تا اینجا اومدید، نیاید تو؟» دیدن حرمی که به ظلم زیر و رو شده بود، طاقتش را تمام کرده و دیگر نفسی برایش نمانده بود که زهرا را از آغوشش پایین آورد و صدایش شکست :«نمی‌خوام ببینم چه بلایی سر قبر اوردن!» 💠 و جوان لبنانی معجزه این حرم را به چشم دیده بود که (علیه‌السلام) را به ضمانت گرفت :«جوونای و تا آخرین نفس از این حرم دفاع کردن، اما وقتی همه شهید شدن، (علیه‌السلام) خودش از حرم دخترش دفاع کرد!» و دیگر فرصت پاسخ به مصطفی نداد که دستش را کشید و ما را دنبال خودش داخل خرابه حرم برد تا دست حیدری (علیه‌السلام) را به چشم خود ببینیم. 💠 بر اثر اصابت خمپاره‌ای، گنبد از کمر شکسته و با همه میله‌های مفتولی و لایه‌های بتنی روی ضریح سقوط کرده بود، طوری که دیگر حریف شکستن این خیمه فولادی نشده و هرگز دست‌شان به قبر مطهر حضرت سکینه (علیهاالسلام) نرسیده بود. مصطفی شب‌های زیادی از این حرم دفاع کرده و عشقش را هم مدیون (علیهاالسلام) می‌دانست که همان پای گنبد نشست و با بغضی که گلوگیرش شده بود، رو به من زمزمه کرد :«میای تا بازسازی کامل این حرم بمونیم بعد برگردیم ؟» 💠 دست هر دو دخترم در دستم بود، دلم از عشق (علیهاالسلام) و (علیهاالسلام) می‌تپید و همین عطر خاک و خاکستر حرم مستم کرده بود که عاشقانه شهادت دادم :«اینجا می‌مونیم و به کوری چشم و بقیه تکفیری‌ها این حرم رو دوباره می‌سازیم ان‌شاءالله!»... ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به حیف نون میگن: پسرت، رکورد المپیک رو شکسته... میگه: اشتباه کرده، من که یه ریال هم خسارت نمیدم😁😂😁 ‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام زمان 💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
خدا 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
حرم 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
خدا 🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1