eitaa logo
مَه گُل
660 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5922752101523393358.mp3
2.94M
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 چرا به حضرت اباالفضل العباس و امام موسی بن جعفر ع میگویند باب الحوائج 🎤آقای پناهیان
مداحی آنلاین - روضه موسی بن جعفر - مطیعی.mp3
4.93M
روضه موسی بن جعفر(علیهما‌السلام) وقتی آقا به شهادت رسید 🎤 میثم مطیعی روضه
4_5918240745185086220.mp3
8.91M
داروی هر درد ما از دم تو می رسد حک شده بر سینه یا باب الحوائج مدد 🎤 محمود کریمی
‼️ تردید در اقامت ده روز 🔷س: در صورتی که من به منطقه‌ای اعزام شوم که زمان کار و فعالیت من مشخص نیست و نمی‌دانم ده روز در آنجا اقامت خواهم داشت یا مدت اقامت من کمتر خواهد بود، تکلیف نماز و روزه من چگونه است؟ ✅ ج: حکم مسافر را دارید و نماز شکسته است و روزه صحیح نیست، مگر این که در یک منطقه سی روز به حالت تردید باقی بمانید، که در این صورت از روز سی و یکم نماز شما تمام است و در ماه رمضان باید روزه بگیرید، هر چند قصد توقف ده روز را نداشته باشید. ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 آهنگ قشنگی بود . بدجور باهاش انس گرفته بودم . یه دفعه صدای در ماشین اومد برگشتم دیدم امیرعلی با یه کیسه کوچیک اومد تو . کی رفته بود پایین . با همون لبخند محجوبانش کیسه رو گرفت سمتم. توشو نگاه کردم یه هد مشکی و ساقه دست و گیره روسری توش بود . _ واااااااای مرررررسی داداشی .ولی ساق و گیره برای چی؟ امیر علی _ یه نگاه به دستت بنداز خواهری. بدون گیره هم که روسریت میره عقب هی. _ وای بیخی بابا . تو این گرما . ساقو حالا یه کاریش میکنم ولی گیره عمرااااا. امیر علی _ باشه هرجور راحتی من به خاطر خودت گفتم . بی توجه به موقعیت روسریمو در اوردم . امیرعلی _ اینجا؟؟؟؟؟؟ سریع هد رو با کمک امیر علی سرم کردم و روسریمم محکم گره زدم . واااااااااای داشتم خفه میشدم . بلاخره وارد پارکینگ حرم شدیم . جای جالبی بود دوسش داشتم . رفتیم تو پارکینگ شماره ۴٫ بعد از پارک ماشین پیاده شدیم و چادرو از مامان گرفتم تا سرم کنم ولی اصلا بلد نبودم . باناراحتی نگامو دوختم به چادر. یه دفعه امیرعلی اومد جلو و چادرو از دستم گرفت و خلاصه با کمک همدیگه سر کردم دقیقا اندازه بود.جالبه که مامان اینا قدمو میدونستن . بعدشم با نگاه تحسین برانگیز مامان و بابا روبه رو شدم . امیر علی _ چقدر بهت میاد . _ ایییش . چادر . چیه یه پارچه سیاه میبندن دور خودشون که چی. مـثه …. بابا که معلوم بود نمیخواد من بیشتر ادامه بدم پرید وسط حرفمو و گفت: _ بریم که به نمازبرسیم بدویید. و رفت طرف پله برقیای اون طرف پارکینگ مامان و امیر علی هم دنبالش . _ وایسید من اینو چجوری باید بگیرم . مامان_ واه گرفتن نداره که. آستین داره دیگه. مثه مانتو. دیدم راست میگه ها . منم دنبالشون راه افتادم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋🦋 با تشکر از دوستانی که در تست هوش این هفته شرکت داشتند👏👏👇👇
هدایت شده از مـَـحـبــوبــَم
سلام ۱_شیرکاکائو ۲_موزیک ۳_سیب زمینی ۴_آفتابگردان ۵_آفتابه