eitaa logo
مَه گُل
619 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️ ☀️ سمیه_ منظورم اينه كه تو نصفي از بحث رو به اين شكل شروع كردي كه زن‌ها ضعيف ترن، زن‌ها چي اند و چي نيستند. در صورتي كه اصلا من گيرم روي همين پيش فرضه كه كي گفته زن‌ها ضيف تر از مردهان؟😐 فاطمه به علامت اين كه متوجه مشكل شده سرش را تكان داد: - آيا شماها واقعا منكر اين هستين كه زنها به طور متوسط از لحاظ ، از لحاظ ، از لحاظ و امور خارج از خانواده ضعيف تر از مردهان؟ ببينين بچه‌ها من نمي فهمم كه چرا ما از واقعيت‌ها مي‌خواهيم فرار كنيم يا اون‌ها رو انكار كنيم؟ در صورتي كه اصلاً اين واقعيت‌ها به خودي خود هيچ امتيازي نيستن. مگه هر كس زورش بيشتره، آدم بهتريه؟ شما به علوم تجربي هم كه مراجعه كنين روي ضعف جسماني زن‌ها صحه گذاشتن. ✨در روايتي از معصوم داريم كه به مردها سفارش مي‌كنه مراقب دو قشر ضعيف جامعه باشن؛ كودكان و زنان.✨ يعني اين كه از قدرت بدنيشون در جهت ظلم به اون‌ها استفاده نكنن. من مسئله جديدي به ذهنم خطور كرد. بعد از تمام شدن صحبت‌هاي فاطمه گفتم: _بچه‌ها من فكر مي‌كنم مشكل اصلي ما به خاطر واژه «ضعيف» باشه. چون اين واژه در فرهنگ عمومي جامعه معناي خوبي نداره. والا هيچ كدام از ما شك نداريم كه زن‌ها از مردها ظريف تر و لطيف ترند. عاطفه دستش را بلند كرد: - آقا يه پيشنهاد هم من دارم.😄☝️ همه نگاه‌ها به سمت عاطفه برگشت. آخر عاطفه اين دفعه خيلي ساكت بود. مثل اين كه هنوز ميدان دستش نيامده بود. بالاخره بچه‌ها با سكوتشان به عاطفه اجازه دادند تا ميدان را در دست بگيرد. عاطفه - به نظر من، خوبه كه از اين به بعد به جاي جنس ضعيف، به زن‌ها بگيم جنس ظريف! كسي چيزي نگفت. ظاهراً هنوز كسي به نتيجه نرسيده بود كه عاطفه جدي مي‌گويد يا شوخي. عاطفه كه باز هم اين سكوت بي معنا را ديد، خودش سكوت را شكست: - خوبه؛ سكوت علامت رضاست واين پيشنهاد به اتفاق آرا تصويب شد. ولي كسي نخنديد بالاخره هميشه هم شانس با عاطفه نيست. فقط فاطمه بود كه يك نكته در تاييد حرف‌هاي عاطفه گفت: - ببينين بچه‌ها در گير نكنين! واقعا هم اگر بودن زن به معناي و نباشه، بلكه به معني ظريف و لطيف باشه. كسي با اون نداره. همون طور كه اگه به جاي اين كه به كسي بگيم قويه، بگيم قلدره، ممكنه خوشش نياد. بار منفي واژه ضعيف در فرهنگ ما راه پيدا كرده، منتها باز هم تاكيد مي‌كنم كه اين ضعف به معناي ناتوان و تو سري خور نيست. چون به قول عاطفه سكوت علامت رضاست، به نظر مي‌رسيد كه بچه‌ها هم قبول كرده اند كه زن‌ها ظريف تر و لطيف تر يا به معناي ديگه ضعيف تر از مردهايند. اعتراض راحله هم به چيز ديگري بود. با لحني كه به نظر مي‌رسيد به چيزي مشكوك است يا از چيزي سر در گم است. عاطفه - ببينم فاطمه مگه تو نگفتي كه اسلام با توصيه‌هاي اخلاقي اش به جامعه سفارش كرده كه مراقب زنان و كودكان باشن؟ پس چرا به نظر مي‌رسه كه اسلام در احكام حقوقي اش زياد طرف زن‌ها رو نداشته؟ فاطمه- مثلا؟ ولي عوض راحله، ثريا جواب داد: - همين كه حق ارث مردها رو دو برابر زن‌ها قرار داده! براي چند لحظه فكر كردم كه «آهان؟ پس داره اتفاقاتي ميفته. ثريا بالاخره بعد از دو روز مي‌خواد وارد بحث بشه. » فاطمه هم به همين علت از حرف ثريا خوشحال شد و با آن اشتياق جواب ثريا را داد: - خيلي خوب شد! فقط قدم به قدم بريم، باشه؟ با اين كه اين دو برابر كردن حق ارث براي مردها، هميشه صادق نيست ودر بعضي موارد زن مساوي مرد و در بعضي ديگر حتي زن بيشتر از مرد ارث مي‌بره ولي در اكثر موارد ارث مرد دو برابر زنه. و اين به خاطر اينه كه نفقه زن به عهده مردهاست. نفقه هم يعني اين كه خرج زن كاملا به عهده مرد است. خرج زن تا زماني كه ازدواج نكرده به عهده پدرش و بعد از ازدواج هم به عهده شوهرشه. يه نظام حقوقي خوب هم، نظاميه كه بين وظيفه و حقوق نسبت درستي برقرار كنه. حال چون وظيفه خرجي به عهده مردهاست، سهم اون از ارث دو برابر زنه. تا در نهايت زن و مرد از به يه نسبت بهره ببرند. با يه حساب سر انگشتي مي‌تونیم نتيجه بگيريم زن‌ها و مردها به يه اندازه از سهم الارث بهره برداري مي‌كنن. ثریا- چطور چنين چيزي ممكنه؟!😳 فقط ثريا نبود، بلكه اين بار همه تعجب كرده بودند. ... نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
. 😍💝 💢از زبان همسر شهید💢 هفته دفاع مقدس بود; مهر ماه . بزرگی توی نجف آباد برپا شده بود. 😯 من و محسن هر دو توی آن نمایشگاه بودیم. من توی قسمت خواهران و او توی قسمت برادران. چون دورادور با ارتباط داشتم ، می دانستم محسن هم از بچه های آنجاست.. . برای انجام کاری ، موسسه را لازم داشتم. با کمی و رفتم پیش محسن😇 گفتم: "ببخشید، شماره موسسه شهید کاظمی رو دارید؟" محسن سرش رو بالا آورد. نگاهی بهم کرد. و شد. با صدای و گفت: "ببخشید خانم. مگه شما هم عضو موسسه اید؟"🙄🤔 گفتم: "بله." چند ثانیه سکوت کرد. چیزی نگفت. سرش را بیشتر پایین انداخت. و بعد هم شماره رو نوشت و داد دستم. . از آن موقع، هر روز ، توی نمایشگاه یکدیگر را می دیدیم.😌 سلام خشک و خالی به هم میکردیم و بعد هر کدام مان میرفتیم توی غرفه مان. . با اینکه سعی میکردیم از زیر نگاه همدیگه فرار کنیم، اما هر دومان متوجه این شده بودیم که حس خاصی نسبت به هم پیدا کرده ایم. 😇😌👌🏻 با این وجود نه او و نه من، جرات بیان این احساس را نداشتیم. 😰 . یکی دو روز بعد که توی غرفه بودم ، پدرم بهم زنگ زد و گفت: "زهرا، . توی قبول شدی."😃 حسابی ذوق زده شدم. سر از پا نمی شناختم.😍✌🏻 . گوشی را که قطع کردم، نگاهم بی اختیار رفت طرف غرفه ی برادران. 👀 یک لحظه محسن را دیدم. متوجه شده بود ماجرا از چه قرار است. سرش را پایین انداخت. موقع رفتن بهم گفت: "دانشگاه قبول شدید؟" گفتم: "بله.بابل." گفت: "می‌خواهید بروید؟" گفتم: "بله حتما" یکدفعه پکر شد. مثل تایری پنچر شد! 😔 توی خودش فرو رفت. حالتش را فهمیدم.😢 💟ادامه دارد…💟 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 💐💐💐💐💐💐