5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ترفند بستن شال برای خانوهایی که با شال سر کردن مشکل دارن😍😍👆
🦋مه گل پاتوق دختران فرهیخته🦋
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C3897b3558f
#خاطرات_تعطیلات_کرونایی
قسمت چهارم
مهدی رفته بود دوش بگیره
با خودم گفتم پاشم برا شام یه چیزی آماده کنم، خسته شد این بچه
، بقیه گفتن، نه مسابقه است...
مامان بذارببینیم چه برنامه ای داره...
وقتی مهدی به جمع ماپیوست
علیرضا گفت:خسته نباشی قهرمان،
حالا شام چی داری... 😲
9ونیم بود که مهدی متوجه شد شام هم باید آماده کند
دیگه نگفت میتونم، گفت :وای خدای مامان واقعا شما هرروز این کارا رو میکنید
گفتم باهم درست کنیم
گفت :آخه از امتیاز مسابقه ام کم میشه
خلاصه آنقدرخسته بود که چونه نزدو پیشنهاد روقبول کرد
عدس های پاک کرده رو شست ومنم پیاز وسیب زمینی خرد کردم
همه رو توزودپز برقی ریخت...
نیم ساعت بعد همه چیز برای شام آماده بود...
تواین فاصله زباله هارو برد بیرون... 👏
شام هم تمام شد رفت تا ظرفای شام رو بشوره وآشپزخونه رو مثل موقعی که تحویل گرفته بود تحویل بده
🙋♀فاطمه هم حسابی تواین کار کمکش کرد، که ساعت رسید نزدیک 12،
👓همه رفتیم برا نظارت
🔅گاز تمیز، کابینت مرتب، ظرف ها شسته،
حیاط رو هم نگاه کردیم همه چیز سرجای خودش بعلاوه باغچه مرتب شده که شگفتانه مهدی بود...
🔹چیزی که نظر منو جلب کرد این بود که جاقاشقی کنارسینک رو اصلا ندیده بود وهمه قاشق ها رومثل کوه روی هم به رو ی ظرفها ریخته بود
رو دریخچال هم تادلت بخواد جای دست سیاه بود👀
اما روز خوبی بود👌
برا مهدی پرازتجربه
امتیاز ها، روز آخر به همه اعلام میشه👌
ادامه دارد
💞مهگل پاتوق دختران فرهیخته🌸
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C3897b3558f
۱۰۰۰ ساله دیگه در تاریخ می نویسند سلسله ای بود بنام سختجونیان
که نه کرونا،
نه زلزله،
نه سیل،
نه بی آبی،
ونه بنزین ۳ تومنی ونه پیاز ۱۰ تومنی ونه برنج ۱۱۰ تومنی، نه ماسک ۲۸ تومنی نه الکل ۹۰ تومنی نه روغن پالم ونه تحریم نتونست بکشدشون😳
تازه میگفتن عید کجا بریم 😂😂😂
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C3897b3558f
22.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعای فرج مولا صاحب الزمان
مه گل پاتوق دختران فرهیخته
💎💫💎💫💎💫💎
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C3897b3558f
دختر براش خواستگار میاد
تو مراسم پدره دختره از پسره میپرسه شغلت چیه ؟
پسره میگه وکیلم
دختر ازتو آشپزخونه داده میزنه با اجازه پدر و مادرم بله 😂😂
نخند شوهر گیر نمیاد درک کن 😂
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C3897b3558f
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈•✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_چهلوهشتم
《 کیش و مات 》
🖇دستهاش شل و من رو ول کرد … چرخیدم سمتش …صورتش بهم ریخته بود …
🔻چرا اینطوری شدی؟ …سریع به خودش اومد … خندید و با همون شیطنت، پارچ و لیوان رو از دستم گرفت …
🔹ای بابا … از کی تا حالا بزرگتر واسه کوچیکتر شربت میاره … شما بشین بانوی من، که من برات شربت بیارم خستگیت در بره … از صبح تا حالا زحمت کشیدی …رفت سمت گاز …
🔸راستی اگه کاری مونده بگو انجام بدم … برنامه ناهار چیه؟… بقیهاش با من …دیگه صد در صد مطمئن شدم یه خبری هست … هنوز نمیتونست مثل پدرش با زیرکی، موضوع حرف رو عوض کنه … شایدم من خیلی پیر و دنیا دیده شده بودم …
💢خیلی جای بدیه؟ …
– کجا؟ …
– سومین کشوری که بهت پیشنهاد بورسیه داده …
– نه … شایدم … نمیدونم …دستش رو گرفتم و چرخوندمش سمت خودم …
🍀توی چشم های من نگاه کن و درست جوابم رو بده … این جوابهای بریده بریده جواب من نیست …چشم هاش دو دو زد … انگار منتظر یه تکان کوچیک بود که اشکش سرازیر بشه… اصلا نمیفهمیدم چه خبره …
🔻زینب؟ … چرا اینطوری شدی؟ … من که …پرید وسط حرفم … دونههای درشت اشک از چشمش سرازیر شد …
▫️به اون آقای محترمی که اومده سراغت بگو … همون حرفی که بار اول گفتم … تا برنگردی من هیچ جا نمیرم … نه سومیش، نه چهارمیش … نه اولیش … تا برنگردی من هیچ جا نمیرم …اینو گفت و دستش رو از توی دستم کشید بیرون… اون رفت توی اتاق … من، کیش و مات … وسط آشپزخونه …
✍ ادامه دارد ...
مه گل پاتوق دختران فرهيخته
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C3897b3558f
•┈┈•✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈•