✍علت مبتلا شدن ایوب نبی به بلا
ابی بصیر از امام صادق الله نقل کرده که حضرت فرمود : همانا بلایی که ایوب در دنیا به آن مبتلا شد به خاطر نعمتی بود که خداوند به او عنایت فرموده و او شکر آن را به جا آورده بود و ابلیس در آن زمان هنوز از ورود به عرش محروم نشده بود پس آنگاه که ادای شکر نعمت ایوب بالا رفت ابلیس آنرا دید و به آن حسد ورزیده و گفته ای پروردگار ایوب شکر این نعمت را فقط به خاطر آنچه از نعمت های دنیا به او داده ای به جا آورده است پس اگر دنیایش را از او بگیری شکر هیچ نعمتی را به جا نخواهد آورد پس مرا بر دنیای او مسلط گردان تا ببینی که او شکر هیچ نعمتی را به جا نمی آورد . خدا گفت تو را بر دنیای او مسلط نمودم پس شیطان تمام دنیا و فرزندان او را هلاک و نابود کرد و ایوب در تمام آن احوال خدا را شکر می نمود سپس ابلیس به سوی خدا بازگشت و گفت : خدایا ایوب میداند که تو دنیایی را که از او گرفته ام به او باز خواهی گرداند پس مرا بر بدنش مسلط گردان تا ببینی که او شکر هیچ نعمتی را به جا نمی آورد خدا گفته تو را بر بدنش به جز چشم و قلب و زبان و گوشش مسلط گردانیدم . امام صادق او فرمود : پس شیطان هراسان از اینکه میادا رحمت خدای عزوجل ایوب را در بر گیرد و مانع از هدف او شود به سرعت فرود آمده و در سوراخ بینی اش از آتش سموم دمید که تمام بدن آن حضرت بیمار و مجروح گردید .
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
💎داستان کوتاه💎
💎یکی از مریدان حسن بصری ؛ عارف بزرگ ؛
در بستر مرگ استاد از او پرسید :
"مولای من! استاد شما که بود ؟ "
حسن بصری پاسخ داد :
"صدها استاد داشته ام و نام بردنشان ماه ها و سال ها طول می کشد و باز هم شاید برخی را از قلم بیندازم ."
"کدام استاد تاثیر بیشتری بر شما گذاشته است ؟ "
حسن کمی اندیشید و بعد گفت :
"در واقع مهمترین امور را سه نفر به من آموختند،
اولین استادم یک دزد بود!
در بیابان گم شدم و شب دیر هنگام به خانه رسیدم. کلیدم را پیش همسایه گذاشته بودم و نمی خواستم آن موقع شب بیدارش کنم. سرانجام به مردی برخوردم ، از او کمک خواستم ، و او در چشم بر هم زدنی ، در خانه را باز کرد.
حیرت کردم و از او خواستم این کار را به من بیاموزد. گفت کارش دزدی است ، اما آن اندازه سپاسگزارش بودم که دعوت کردم شب در خانه ام بماند.
یک ماه نزد من ماند. هر شب از خانه بیرون می رفت و می گفت می روم سر کار ؛ به راز و نیازت ادامه بده و برای من هم دعا کن و وقتی بر می گشت ، می پرسیدم چیزی بدست آورده یا نه. با بی تفاوتی پاسخ می داد :
" امشب چیزی گیرم نیامد. اما انشاءالله فردا دوباره سعی می کنم. "
مردی راضی بود و هرگز او را افسرده ی ناکامی ندیدم. از آن پس، هر گاه مراقبه می کردم و هیچ اتفاقی نمی افتاد و هیچ ارتباطی با خدا برقرار نمی شد ، به یاد جملات آن دزد می افتادم "امشب چیزی گیرم نیامد ، اما انشاءالله ، فردا دوباره سعی می کنم ، و این جمله ، به من توان ادامه راه را می داد. "
"نفر دوم که بود ؟ "
"استاد دوم سگی بود ، می خواستم از رودخانه آب بنوشم ، که آن سگ از راه رسید. او هم تشنه بود .اما هر بار به آب می رسید ، سگ دیگری را در آب می دید ؛ که البته چیزی نبود جز بازتاب تصویر خودش در آب. سگ می ترسید ، عقب می کشید ، پارس می کرد.
همه کار می کرد تا از برخورد با آن سگ دیگر اجتناب کند. اما هیچ اتفاقی نمی افتاد . سرانجام ، به خاطر تشنگی بیش از حد ، تصمیم گرفت با این مشکل روبرو شود و خود را به داخل آب انداخت ؛ و در همین لحظه، تصویر سگ دیگر محو شد. "
حسن بصری مکثی کرد و ادامه داد:
"و بالاخره، استاد سوم من دختر بچه ای بود با شمع روشنی در دست، به طرف مسجد می رفت. پرسیدم:
خودت این شمع را روشن کرده ای؟
دخترک گفت: بله. برای اینکه به او درسی بیاموزم، گفتم :دخترم ، قبل از اینکه روشنش کنی ، خاموش بود، می دانی شعله از کجا آمد؟
دخترک خندید، شمع را خاموش کرد و از من پرسید: جناب! می توانید بگویید شعله ای که الان اینجا بود، کجا رفت ؟
در آن لحظه بود که فهمیدم چقدر ابله بوده ام! کی شعله خرد را روشن می کند؟ شعله کجا می رود؟ فهمیدم که انسان هم مانند آن شمع، در لحظات خاصی آن شعله مقدس را در قلبش دارد ، اما هرگز نمی داند چگونه روشن می شود و از کجا می آید.
از آن به بعد، تصمیم گرفتم با همه پدیده ها و موجودات پیرامونم ارتباط برقرار کنم؛ با ابرها ، درخت ها، رودها و جنگل ها، مردها و زن ها. در زندگی ام هزاران استاد داشته ام . همیشه اعتماد کرده ام ، که آن شعله، هروقت از او بخواهم ، روشن می شود ؛ من شاگرد زندگی بوده ام و هنوز هم هستم.
آموختم که از چیز های بسیار ساده و بسیار نامنتظره بیاموزم ، مثل قصه هایی که پدران و مادران برای فرزندان خود می گویند
💎💎
✨✨✨
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
✨✨✨
🌸🍃
🍃
🔖با چاقی موضعی شکم چه کنیم؟🤔
چاقی موضعی شکم معمولا ناشی از پرخوری نیست و کم خوری هم درمان آن نیست.
علت آن معمولا سردی گوارش است.
درمان آن اجتناب از:
🍞غذاهای خوب نپخته مثل نان ساندویچی، بیسکویت، کیک، چیپس صنعتی، ماکارونی، لازانیا، سالاد الویه و ...
🧀غذاهای غلیظ و سرد مزاج، مثل پنیر، ماست، ماهی، قارچ و...
🍊میوه های سرد مثل خیار، هلو، آلو، پرتقال و... (آب این میوه ها بین وعده های غذایی بلامانع است)
🍺نوشیدن آب یا دوغ، دلستر و ... با غذا
و
🍚مصرف برنج در وعده نهار
معمولا پوشیدن دائم شکمبند پشمی یا حوله ای مهمترین روش درمانی است. (در صورت احساس گرمی لباسهای دیگر را کم و کولر را زیاد کنید!)
داروهایی مثل زیره، زنیان و رازیانه بصورت نکوبیده یا نیمکوب با کمی نبات کوبیده بسیار موثر است.
🖊دکتر شعرا (متخصص طب سنتی ایرانی )
🍃https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🌸🍃
📗داستانی زیبا از #دزدی که باعث #نجات جان صاحبان خانه شد❗️
▪️الهام خداوند و #هدايت شدن دزد
▫️در يکى از شهرهاى ايران، زن و مردى با هم #عروسى کردند، يک سال و چند ماه از عروسى ايشان گذشت و خداوند کودکی به آنها هدیه کرد.
▪️در شب سردى از زمستان زن و شوهر و کودک همگى در اتاق خواب بودند که دزدى تصميم مى گيرد از آن منزل سرقت کند ـ گاهى پروردگار #الهامش را نزد يک دزد مى برد و نمى گذارد دزدى کند ـ هيچ کس از حادثه اى که قرار است اتفاق بيفتد #خبر ندارد، نه همسايه ها و نه پدر و مادر. حفظ اين خانواده به وسيله يک دزد نيز ممکن است!
▫️نيمه شب دزد وارد اتاق مى شود، مى بيند زن و شوهر جوان خوابند، تمام اثاث ها هم #نو است، قالى ها، فرش ها. داخل کمد لباس هاى قيمتى، طلا و نقره هست، خيلى خوشحال مى شود. يک لحظه به اين امر فکر مى کند که اگر اين نوزاد بيدار شود و گريه کند و اين زن و شوهر نيز بيدار شوند، در آن صورت من نمى توانم کارى بکنم.
▪️به او الهام مى شود، آهسته کودک را بلند مى کند و در ايوان خانه مى گذارد و برمى گردد که بلافاصله کودک بيدار مى شود و گريه مى کند و سپس پدر و مادر به دنبال کودک بيرون مى آيند.
▫️خداوند #مادر را طورى قرار داده است که با کوچک ترين صداى #گريه فرزند بيدار مى شود، اگر مادر بيدار نشود هزاران خطر بچه ها را از بين مى برد.
▪️مادر مى بيند صداى گريه بچه مى آيد ولى بچه سر جايش نيست، با وحشت شوهر را بيدار مى کند و مى بينند صدا از بيرون مى آيد. بچه سه ماهه که بيرون نمى تواند برود! وحشت زده با همديگر به طرف ايوان مى دوند. در همين لحظه طاق چوبىِ موريانه خورده فرو مى ريزد و صداى ريزش طاق، همسايه ها را بيدار کرده، همه داخل کوچه براى نجات آنان مى آيند و مى بينند زن و شوهر و بچه بيرون از خانه هستند.
▫️گرد و غبار اتاق نشست، دزد هم بين مردم بود و چيزى نمى گفت، ولى فکر کرد اگر من بروم اين داستان را براى آنها بگويم #اعتقاد آنها به خدا بيشتر میشود. حال که نتوانستيم دزدى کنيم، اعتقاد مردم را به خدا زياد کنيم!
▪️دزد جلو آمد و به زن و شوهر گفت: داستان از اين قرار است. زن و شوهر و همسایهها دزد را #بخشیدند و رها کردند و پول خوبى نيز به او دادند و گفتند: برو با اين پول کاسبى کن، ديگر هم دزدى نکن. دزد گفت:
▫️دنبال دزدى نخواهم رفت و اگر به من پول هم نمى داديد من دنبال دزدى نمى رفتم.
📗برگرفته از کتاب هدایت تکوینی و تشریعی اثر استاد حسین #انصاریان
🌺🍃https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1