❤️اول صبح نسیــمی که ز کویــت آمد
خواب چشمان مرا برد و بویت آمد
وسط شهر خرامان و صراحی در دست
این دل عاشق شوریده به سویت آمد
#صلیاللهعلیڪیااباعبدالله
#صبحم_بنامتان_ارباب_
@mahman11
❣ #سلام_امام_زمانم❣
💚دلیل این همه غیبت کجاست ای مولا
💚بگو که این همه دوری رواست ای مولا
💚نظاره کردن آن چهره ی دل آرایت
💚تمام حاجت این بینواست ای مولا
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج_
@mahman11
🌹او رود جنون بود کہ دریا مےشد
با بیرق آفتـاب بر پا مےشد
پـرواز اگر نبود ،معلوم نبود
این مرد چگونہ درزمین جا مےشد
#شهید_مصطفی_زال_نژاد
#صبحتون_شهدایی_
@mahman11
🌹۲۱ دی سالروز شهادت شهید مصطفی احمدی روشن
♦️کسانی که ثمرات خون شهداء و دانشمندان هسته ای رو زیر خروارها بتن دفن و عزت ملی را لگدمال کردند، باید پاسخگوی این خسارت عظیم باشند.
@mahman11
🌹کنگره ملی مصطفای شهید برگزار میکند:
مراسم یازدهمین سالگرد شهادت دانشمند هسته ای
شهید مصطفی احمدی روشن
🔹سخنرانان:
• سردار نقدی
• حجت الاسلام راجی
• مهندس آبنیکی همکار شهید
🔹با حضور:
خانواده محترم شهید
و مداحی آقای ابوذر روحی
📆زمان: چهارشنبه ۲۱ دی ماه ۱۴۰۱
⏰ساعت ۱۷:۴۵
🏢مکان: امامزاده علی اکبر چیذر
@mahman11
🌹سالروز_شهادت
👌یه تنه یه گردان بود...
♦️دانشگاهش تموم شده بود و از آلمان چندتا دعوت نامه بورسیه تحصیلی براش اومده بود...
همان ایام بود که آقا تو یکی از سخنرانیهاش گفتند باید به سمت غنی سازی اورانیوم و انرژی صلح آمیز هستهای بریم.
تا این رو شنید، دست رد زد به سینه همه دعوتنامه ها و خارج رفتنها.
موند پای کار کشور امام زمان...
گفت: کشور مرتضی علی و شیعه خانه امام زمان نباید چند سال دیگه دستش دراز باشه پیش بیگانه...
♦️رفت و با خون دل، تاسیسات هستهای نطنز رو راه انداخت...
🗓۲۱ دی
سالروز ترور دانشمند هسته ای
شهید مصطفی احمدی روشن
@mahman11
بارها و بارها این خاطرات را بخوانیم
🌹 #شهید_حسین_لشگری
خاطره ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد.
وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟
و او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را مرور می کردم.
سالها در سلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت،
#قرآن را کامل حفظ کرده بود،
زبان انگلیسی می دانست
و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود.
🌹حسین می گفت:
از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم!
🌹بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود!
عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم،
این را بگویم که من مدت ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم...
✍️خاطرات دردناک. رزمنده آزاده ناصر کاوه.
@mahman11
#شهــــــــدا
کبوترانی که سکوی پروازشان
سیم خاردار و #معراجشان خط مقدّم بود
همان بی بدیلانی که با رنگ خون
صفحه عاشقـــانه زندگی را نقاشی کردند
وبا زمزمه #یابن_الحسن دعوت یار لبیک گفتند
التماس دعا
@mahman11