هدایت شده از رنگارنگ 🌸
ساعتی دیوار کعبه باز شد🕋
یا علی گفتیم و ❤️
عشق❤️ آغاز شد
#میلاد_امام_علی(ع)🌺
#روز_پدر_مبارک_باد🌺
@ranggarang
هدایت شده از رنگارنگ 🌸
50.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 دیگه تو بهشت در کنار دخترشه ...
🔹 "ابوحمزه سقر حسونا" که دو ماه قبل با دخترش خداحافظی کرد، به شهادت رسید و به فرزند شهید خود در بهشت پیوست...
◇ خانواده، نقطه ضعف غربه
عطوفت پدرانه و کلیپ های پدر دختری این دو شهید، قلب ها را سوزاند و لطافت اسلام را به رخ جهانیان کشید...
◇ الهی به مظلومیت کودکان غزه و مردم ستمدیدهی غزه #اللهـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#طوفان_الاقصی
#امام_زمان
@mahman11
📌 توصیه های شهید صیاد شیرازی به دخترش
🔹 بابا در استفاده از وقـت خیلی منظـم بود و خساست به خرج می داد. مثلا شب ها از ساعت ۹:۴۵ تا ۱۱:۲۲ مطالعه میکرد. بماهم توصیه میکرد:
«دوسـت دارم صبـح ها ورزش کـنید و همـه کارهاتون مرتب و منظم باشه و وقت تون را هدر ندید.» اما هیچ گاه وادارمان نمی کرد مثل خودش باشیم.
🔸 روی همین حساب، تلویزیون خیلی کم می دید. بیشتر اخبار و تحلیل های سیاسی را دنبال می کرد و بعضی سریال هایی مثل امام علی (ع) و مردان آنجلس.
🔹 حسرت به دلم مانده بود یکبار بیاید و همپای ما بنشیند فیلـمی، سریـالی نگاه کند. یکبار خیلی اصرارش کردم و قربان صدقه اش رفتم که بیاید همراه ما تلویزیون ببیند. بالاخره آمد و نشست. اما چه نشستنی؟! مثل اینکه روی میخ نشسته باشد. بعـد از یک ربـع گفـت:
«ببخشـید! نمی خـوام ناراحـت تون کنم. امـا وقتی پـای تلویـزیون می نشینم انگـار وقتـم داره تلـف میشه؛ باید اون دنیا جواب بدم که وقتـم را بـرای چـی مصـرف کـردم. نمی تونم بنشینم و این برنامه را نگاه کنم!
میشـه مـن بــرم؟!»
.. معذرت خـواهی کـرد و رفت به اتاقـش!
🎙راوی: مریم صیاد شیرازی؛ دختر شهید
📚 «خدا می خواست زنده بمانی»
بقلـم فاطمه غفاری / نشر روایت فتـح
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
#از_شهدا_بیاموزیم
@mahman11
روز مرد نداشتند
لیکن روزها را مردانه ساختند
تنها جورابشان سوراخ نبود
بلکه پیکری سوراخ شده از گلوله و ترکش داشتند!
پاس میداریم یاد مردان مردِ سرزمینمان را
روز مردان واقعی میهنم مبارک.
#مردان_بی_ادعا
@mahman11
💔 هرگز المی
چو فرقت جانان نیست...
ما را به سخت جانی خود
این گمان نبود..
🔹 این روزها، روزهای بودن است،
این روزها، روزهای خواستن بودن است
خواستن بودن تو بودن
و دیدنت، بودن
و حرفهایت، بودن
و دلگرمیهایت
◇ این روزها قاب عکست
کارم را راه نمیاندازد..
چشمانت از پلک نزدن خسته نشد؟!!!
تو اگر خسته نیستی،، من دیگر خستهام...
◇ خستهام، از نبودن و ندیدنت،
خستهام، از نشنیدن صدایت،
خستهام، از حرف زدن با عکسی
که جوابم را نمیدهد.
خستهام، به اندازه تمام لحظههای نبودنت...
◇ این روزها، دستانم
دستانت را میخواهد
و دلم، حضورت را
این روزها، چشمانم
به دنبال بودنت میگردد...
◇ اما نیستی، نیستی تا مرهمی
بر بیقراریهایم شوی،
نیستی تا دل خوش شوم،
از داشتن بابا این روزها،...
◇ بابا .... میشنوی ... ؟؟؟
#روز_پدر باشد، و تو در کنارم نباشی.؟!
امروز، روز بودن توست ...
و من در حسرتِ تبریک یک روزِ پدر ...
🌷#پدر_آسمانیم_روزت_مبارک
📸 تصویر نازدانه
#شهید_عقید_حسین
زینبیون
بازگشت پیکر بعد از دو سال از گمنامی
#دلتنگیهای_بیپایان_فرزندان_شهدا
#پدران_آسمانی_روزتان_مبارک
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثل پدر | حساسیت شهید حاج قاسم سلیمانی درباره احترام به فرزندان شهدا
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثل پدر
وقتی حاج قاسم سلیمانی در هنگام نماز، دست فرزند شهید مدافع حرم را رد نمیکند و شاخه گلی را از او میگیرد.
@mahman11
مرد فقط آنها که
بدون غر و بهانه
و با خونشان مردانه
پای انقلاب پنجاه و هفت
ایستادهاند...
#سید_مصطفی_موسوی
@mahman11
شهید سلیمانی: من شهادت میدهم پدرم در طول عمر یک گندم حرام وارد زندگی اش نکرد...
@mahman11
"رمان #اسطورهام_باش_مادر💞
#قسمت_بیست_وهفتم
صدرا حرفش را قطع کرد: چیزی رو که از دست دادید، با اما و ولی به دست نمیاد.
ایلیا: کار ما اشتباه بود، میدونیم. شما هم ما رو درک کنید. ترسیده بودیم شما هم
اشتباه درباره ما قضاوت کنید!
زینب سادات جواب برادرش را داد: چند بار اینجوری شد؟ چند بار کارهاتون رو قضاوت کردیم؟ چند بار تنهاتون گذاشتیم؟
ایلیا سرش را پایین انداخت: هیچ وقت.
زینب سادات: پس این بار شما دوتا ما رو قضاوت کردید!
احسان گفت: زیاد بهشون سخت نگیرید.
صدرا: سخت؟ محسن من رو ناامید کرد! یعنی اینقدر پدر بدی بودم که پسرم روی حمایتم حساب نکنه!
صدرا بلند شد و به اتاقش رفت.
رها سری به افسوس تکان داد: ما یک خانواده هستیم! پای درست و غلط کارهای هم هستیم. تنبیه شما هم باشه وقتی آروم شدیم تصمیم
میگیریم. نمیخوام در ناراحتی تصمیم بگیرم.
ایلیا: ببخشید خاله.
رها: از خواهرت معذرت خواهی کن!
*
بیمارستان روز شلوغی داشت. احسان خسته مقابل سرپرستاری ایستاد.
همین چند ساعت پیش زینب سادات را دیده بود، اما الان هیچ کجای بخش نبود.
از یکی از پرستارها پرسید: خانم علوی رو ندیدین؟
پرستار به احسان نگاه کرد: کاری دارید من انجام میدم.
احسان: نه. کاری ندارم. ندیدمشون تو بخش.
پرستار: یک آقایی اومده بودن دیدنشون، رفت حیاط.
احسان متعجب گفت: آقا؟
پرستار: بله. انگار از شهرستان اومده بودن.
احسان مردد ایستاده بود که پرستار پرسید: شما خانم علوی رو میشناسید؟
احسان از فکر بیرون آمد. اندکی درنگ کرد و گفت: دختر خاله ام هستن.
پرستار را متعجب بجای گذاشت و به سمت حیاط رفت.
نیاز به گشتن نبود.
زینب سادات با یک نامحرم در جای دور و خلوت نمیرفت. مرد را شناخت. آنقدر آشنا بود که چیزی مثل غیرت دردرونش
بجوشد. صدای محمدصادق بلند و محکم بود: این آخرین باره که این رو میگم! بهتر از من برای تو نیست زینب. اشتباه نکن.
زینب سادات آرام حرف میزد: من حرف هامو زدم. نظرم عوض نشده. محمدصادق: اگه مثل مامانت داری ناز میکنی، من بیشتر از ارمیا برات صبر کردم! ناز و ادا هم حدی داره.
زینب سادات اخم کرد: بحث این چیزها نیست. ما هیچ تفاهمی با هم نداریم و جواب من منفیه.
محمدصادق: من میخوامت و به دستت میارم. تفاهم هم خودش به وجود میاد.
احسان جلو آمد: اتفاقی افتاده خانم علوی؟
محمدصادق به احسان نگاه کرد. فورا او را شناخت: سلام آقای دکتر! شما هم اینجا هستید؟
احسان: سلام. بله من هم اینجا مشغول کار هستم.
محمدصادق رو به زینب سادات کرد: دلت رو به دکترهای اینجا خوش نکن! بچه سوسول هایی که از اسم خدمت سربازی هم میترسن و پشت
کتابهاشون قایم میشن!
احسان اخم کرد: ببخشید من اینجا ایستادم و میشنوم ها!
محمدصادق سینه به سینه احسان ایستاد: گفتم که تو هم بشنوی، خیالاتی نشی.
هر چند که گروه خونی تو به دخترچادری ها نمیخوره! تو کل خاندان شما جز رها خانم، کسی چادری هست؟
احسان: خیالات من به خودم مربوطه! تو هم زیاد به ایمانت دل نبند!
مگه نشنیدی که هفتاد سال عبادت، یک شب به باد میره!؟
محمدصادق رو به زینب سادات کرد: تا فردا منتظر جوابت هستم. خداحافظ
🌷نویسنده:سنیه_منصوری
ادامه دارد ....
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️و نسبت به پدر و مادرش وظیفه شناس بود و ظالم نافرمان نبود.″
«وَبَرًّا بِوَالِدَيْهِ وَلَمْ يَكُن جَبَّارًا عَصِيًّا»
#احترامبهوالدین
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی_
#شبتون_شهدایی_
@mahman11
#سلام_امام_زمانم_🌷🤚🏻*
بیــا عــدالت مطلق مسیــر مےخواهــد
سپــاهِ منتظـــرانــت، امیــر مےخواهــد
زمیــن و ڪل زمــان را بیا و زیبا ڪــن
حڪومتِ علــوے را دوباره برپــا ڪــن
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلامامامزمانم
ای یار سفر کرده اگر که ز تو دوریم
حس میکنم انگار که نزدیک ظهوریم
ای نور که کعبه شده دل تنگ اذانت
مردان جهادند همه منتظرانت...
ای بودم از نبودِ تو نابود می شوم
می سوزم از فراقِ تو و دود می شوم
آقا بیا و با دَمِ عیساییت ببین
نابودم و زِ بودِ تو موجود می شوم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_
@mahman11
🤲خدایا
ابتدای 🌤️صبـح که
رزق بندگانت راتقسیم میکنی
میشود رزق من امروز
رفاقتی باشد
از جنس #شهـیدان🕊️
باعطـر #شهـادت🌷
#صبحتون_شهدایی_
@mahman11