eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
11.1هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
8.1هزار ویدیو
272 فایل
🔮 بالاتر از نگاه منی آه #ماه_من دستم نمی‌رسد به بلندای چیدنت ای #شهید ...🌷کاش باتو همراه شوم دمی...لحظه ای ✔️گروه مرتبط با کانال👇🏻😌 http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 تبلیغات،تبادل 👈🏻 @tablighat_mahman11 خادم الشهدا 👈🏻 @zsn2y00
مشاهده در ایتا
دانلود
9.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️ شهید صیاد شیرازی: شهید شفیع زاده از بنیانگذاران توپخانه در سپاه بود. شهید صیاد شیرازی در معرفی شهید حسن شفیع زاده می گوید: فکر نمیکردم که ایشان اینقدر استعداد بالایی داشته باشد و با پیگیری هایی که داشت هم خودش مسلط بر امور توپخانه شد و هم به دیگران منتقل کرد. ◇ کار به جایی رسید که در ابتکارات و خلاقیت هایی که داشت در عملیات ها نگاه کارشناسی می‌داد که تعجب همه را وا می‌داشت. @mahman11
14.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مشکلات توپخانه در کلام شهید شفیع زاده دوران جنگ تحمیلی @mahman11
2.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹شهیدشفیع زاده در کلام سردار شهید غلامرضا یزدانی @mahman11
3.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
موشکی سپاه... در ادامه توپخانه دوران جنگ شهید تهرانی مقدم @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠قسمتی از وصیت نامه سردار شهید منوچهر صالحی صمدی ( شهادت ۷ اردیبهشت ۱۳۶۶ ) : . ▪️چشم تمام مستضعفان جهان به انقلاب اسلامی ایران است؛ شما توجه بکنید وقتی که در رابطه با اجلاس سران کشورهای غیرمتعهد رئیس جمهور محبوب از ایران حرکت می کند و با قدرت و قاطعیت تمام ابر جنایتکارها و صهیونیستها را رسوا و عمل ننگین آنها را محکوم می کند، بعضی از نمایندگان آن اجلاس در پایان اظهار می دارند که ما همه جنایات اینها را می دانیم و شما علنا و قاطعانه ابراز می کنید ولی ما جرات نداریم. ببینید این مردان از مکتب حسین درس آموخته و هرگز در برابر چنین ظالمانی سر فرود نمی آورند و اینها از پستانی شیر خورده اند که مادرشان ادغام شده و چنین مردانی تربیت نمودند. ملت حزب الله؛ ما مثل حسین وارد جنگ شدیم و مثل حسین از این جنگ بیرون می رویم و به قول امام عزیز:چه بِکشیم؛چه کشته شویم،پیروزیم... @mahman11
🩸قرن­هاست زمین انتظار مردانی اینچنین را می­‌کشد تا بیایند و کربلای‌ایران را عاشقانه بسازند و زمینه­‌ساز ظهور باشند … 🔹 آن مردان آمدندورفتند، فقط من‌وتو ماندیم و از جریان چیزی نفهمیدیم… 🌷 به یاد دو برادر عارف و همرزم ◇ (شلمچه) دانشجوی سال چهارم شیمی پلیمر دانشگاه امیر کبیر ◇ (بیت المقدس۴) دانشجوی رشته مکانیک دانشگاه امیر کبیر @mahman11
حـــــزب‌اللّٰہے هستیم ؟!🤍 🌱 @mahman11
1.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌 «دنیا آدم را آهسته آهسته در کام خود فرو می برد؛ قدم اول را که برداشتی تا آخر میروی باید مواظبِ همان قدم اول باشی» 🌱 @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان«ماه آفتاب سوخته» 🎬: دوازدهمین روز از محرم است، کاروان اسیران بعد از دو روز راهپیمایی با دستان بسته و در زیر نور داغ خورشید،با چهره هایی آفتاب سوخته و کبود از ضرب تازیانه به کوفه می رسند، همه جا را آذین بسته اند و کوفه سرمست از جام پیروزیست،زنان و کودکان هلهله کنان منتظر رسیدن اسیرانی هستند که به آنها گفته اند اینها کافرند و از اسلام خارج شده اند. کاروان اسرا وارد شهر میشوند کوچک و بزرگ هلهله کنان آنها را هوو می کنند و مردان این شهر با چشمانی هیز به زنانی نگاه می کنند که بدون معجر و چادر به پیش میروند. زینب پس از بیست سال وارد این شهر هزار رنگ شده، او زمانی را به یاد می آورد که زنان کوفه در مجلس درس این عارفهٔ کامله شرکت می کردند و بعد از کلاس، ایشان را تا منزلشان همراهی می کردند، آنان که جوان هستند زینب را به خاطر نمی آورند اما میانسالان هم بی شک او را نمی شناسند،آخر آن زینب با معجر و چادر و قدی برافراشته کجا و این زینب بدون چادر و قد خمیده کجا؟! کودکان ،آنها را به یکدیگر نشان میدهند و نیشخند میکنند و گاهی سنگی از طرفی پرتاب میشود، در این ما بین، زنی که ایمان بر قلبش سایه افکنده از پشت بام فریاد می زند:شما اسیران که زنان و کودکانی بیش نیستید، که هستید و اهل کجایید؟ یعنی مردان ما به جنگ با شما آمده اند و اینک سرمست از پیروزی بر کاروانی از زن و کودک هستند؟! صدای زنی از بین کاروان بلند میشود و‌میگوید:«ما همه از خاندان رسول الله هستیم، ما دختران پیامبر خداییم» آن زن درحالیکه روی می خراشد می گوید:وای من! شما دختران پیامبر خدایید و نامحرمان اینگونه به شما نگاه میکنند و همانطور که بر سر میزند از بام خانه پایین می آید، هر چه روسری و پارچه و چادر در خانه دارد، می آورد و بین زنان پخش می کند تا موی خود را با آن بپوشانند. همه در حق این زن دعا می کنند و انگار با همین تلنگر، مردم غفلت زدهٔ کوفه بیدار میشوند یکی میگوید: اینها حرم پیامبرند دیگری می گوید: باز ابن زیاد ما را فریفته برخی زنان تا میفهمند که این کاروان خاندان پیامبرند، در چهرهٔ اسرا خیره میشوند و سرانجام معلم سالهای جوانیشان را میشناسند،یکی از میان فریاد میزند: به خدا قسم که آن بانوی قد خمیده زینب دختر علی ست، همانکه به ما قرآن می آموخت.. کم کم صدای هلهله جایش را به گریه و شیون میدهد، در این هنگام امام سجاد دستان زنجیر شده اش را نشان میدهد و میفرماید:«آیا شما بر ما گریه می کنید؟!بگویید بدانم،مگر کسی غیر از شما پدر و عزیزان ما راکشت؟!» کاروان نزدیک قصر ابن زیاد است و موج جمعیت زیاد شده و صدای شیون و فریاد هم به آسمان بلند شده، ناگاه زینب قد علم میکند،انگار فاطمه است که می خواهد خطبه بخواند، دستش را بالا میبرد و با صدایی محکم فریاد میزند: ساکت شوید.. به یکباره سکوت همه جا را فرا میگیرد،جمعیت خفه شده اند و پلک نمی زند و گویی صدای علی است که از حلقوم زینب بیرون می آید... ادامه دارد به قلم:ط_حسینی @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا