#سلام_مولا_جانم ✋💐
#صبحت_بخیر_عزیزتر_از_جانم💖❤
به حسن و خلق و وفا کس به یارما نرسد🌼
تو را در این سخن انکار کار ما نرسد🌹
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمدهاند 🌺
کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد💚
🍃🌸 ️الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَ الْفَـرَج 🌸🍃
#صبحتون_مهدوی 🌼🍃
#التماس_دعای_فرج 🤲💚
🍃 اَللّهُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج 🍃
صبحتون امام زمانی
@mahman11
۱۶۰.mp3
7.8M
[تلاوت ترتیل قرآن کریم به همراه ترجمه
صفحه : ۱۶۰
سوره : اعراف
آیات : ۷۴ تا ۸۱]
#قرآن_کریم
@mahman11
💌#دلنوشته
گفتم: عاشقی را از که آموختی؟!
گفت :
از آن شهید گمنامی که
معشوق را حتی به قیمتِ
از دست دادن هویتش ، خریدار بود...
#صلواتی_هدیه_میکنیم
#به_روح_مطهر_شهدای_گمنام
@mahman11
#نارنجک
✍عملیات مطلع الفجر بود. جهت هماهنگی بهتر، بین فرماندهان سپاه و ارتش جلسه ای در محل گروه اندرزگو برگزار شد.
من و ابراهیم و سه نفر از فرماندهان ارتش و سه نفر از فرماندهان سپاه در جلسه حضور داشتند. تعدادی از بچه ها هم در داخل حیاط مشغول آموزش نظامی بودند. اواسط جلسه بود، همه مشغول صحبت بودند که ناگهان از پنجره اتاق یک نارجک به داخل پرت شد!
دقیقا وسط اتاق افتاد. از ترس رنگم پرید. همینطور که کنار اتاق نشسته بودم سرم را در بین دستانم قرار دادم و به سمت دیوار چمباتمه زدم!
برای لحظاتی نفس در سینه ام حبس شد! بقیه هم مانند من، هر یک به گوشه ای خزیدند.
لحظات به سختی می گذشت، اما صدای انفجار نیامد! خیلی آرام چشمانم را باز کردم. از لابه لای دستانم به وسط اتاق نگاه کردم.
صحنه ای که می دیدم باورکردنی نبود! خیلی آرام چشمانم را باز کردم. از لابه لای دستانم به وسط اتاق نگاه کردم.
صحنه ای که دیدم باورکردنی نبود! آرام دستانم را از روی سرم برداشتم. سرم را بالا آوردم و با چشمانی که از تعجب بزرگ شده بود گفتم: آقا ابرام ...!
بقیه هم یک یک از گوشه و کنار اتاق سرهایشان را بلند کردند. همه با رنگ پریده وسط اتاق را نگاه می کردند.
صحنه بسیار عجیبی بود. در حالی که همه ما در گوشه و کنار اتاق خزیده بودیم، ابراهیم روی نارنجک خوابید بود!
در همین حین مسول آموزش وارد اتاق شد. با کلی معذرت خواهی گفت: خیلی شرمنده ام، این نارنجک آموزشی بود، اشتباه افتاد داخل اتاق!
ابراهیم از روی نارنجک بلند شد، در حالی که تا آن موقع که سال اول جنگ بود، چنین اتفاقی برای هیچ یک از بجه ها نیفتاده بود.
گویی این نارنجک آمده بود تا مردانگی ما را بسنجد.
بعد از آن، ماجرای نارنجک زبان به زبان بین بچه ها می چرخید.
🗣راوی: علی مقدم
بـرادر شـــهیدم❤️
#شهید_ابراهیم_هادی_پهلوان_بی_مزار
ᯓ🌷ᯓ🌷ᯓ🌷
@mahman11
Part05_سلام بر ابراهیم ج2.mp3
9.62M
🎙#کتاب_صوتی
#سلام_بر_ابراهیم_جلد_2
💌زندگینامه و خاطرات شهید بی مزار ابراهیم هادی
🔊 قسمت5⃣🚩
@mahman11
یکی از همسنگرهایش میگفت: من بستن کمربند ایمنی را در سوریه از محمودرضا یاد گرفتم، یکبار به او گفتم: اینجا دیگر چرا کمر بند میبندی؟! اینجا که پلیس نیست!
گفت: میدانی چقدر زحمت کشیدهام که با تصادف نمیرم؟!
شهید محمودرضا بیضایی💚
@mahman11