مادر بزرگ در خط مقدم جبهه
مادرم علاقه خیلی زیادی به مجید داشت. خط مقدم هم فاصله زیادی با منزل ما نداشت چون بعثیها تا پادگان سپاه حمیدیه آمده بودند.
مجید قول داده بود هفتهای یکبار برای دیدن ما به خانه بیاید.
یکبار پیش آمد که مجید دو ـ سه هفتهای به منزل نیامد. مادرم با پرسوجو خودش را به خط مقدم رسانده بود.
او نزدیکی ظهر مجید را در خط مقدم میبیند و اصرار میکند که مجید را به خانه برگرداند، اما مجید رزمندههای اصفهان و کرمان و دیگر شهرها را به مادربزرگ خود نشان میدهد و میگوید: «ببین اینها همه مجید هستند و خانواده دارند.»
راوی: پدر #شهید_مجید_سیلاوی
@mahman11