مسابقه #من_کاوه_هستم (۴)🍃
#آفساید_بلدی؟
۱۱ تیر ۱۳۶۱،بین "گردان امام حسن (صلوات الله علیه)" و "گردان حضرت رسول(صلی الله علیه وآله)" مسابقه فوتبالی برگزار شد.من که معاون "گردان امام حسن(صلوات الله علیه)" بودم، کاپیتان تیمِ گردان شدم و "#کاوه" هم کاپیتان تیم"گردان حضرت رسول(صلی الله علیه و آله)". تیم ما بهتر بازی می کرد و چند فرصت خوب گلزنی را هم از دست داد.زمین خاکی و ریگ ریزی که بعضاََ در آن بود،خیلی باعث ناراحتی می شد اما بچه ها با علاقه تمام بازی می کردند.🍃
یک بار من جلوی دروازه حریف صاحب توپ شدم و با دروازه بان تک به تک،اما داور سوت زد و بازی را متوقف کرد.برای بار دوم هم این اتفاق افتاد و داور بازی را نگه داشت.دفعه سوم وقتی داشتم گل می زدم،داور باز سوت زد.این دفعه از کوره در رفتم.دویدم طرف داور و داد کشیدم:"بابا! چه پدرکشته گی با تیم ما داری؟ چرا نمی ذاری گل بزنیم؟! چرا این همه به نفع می گیری؟! به تو هم می گن داور؟!"🌱
داور از این که سرش داد می زدم،تعجب کرده و این تعجب در چهره اش نمایان بود.به هرحال بچه ها من را کنار کشیدند و آرام کردند.دوباره بازی از سر گرفته شد.در یک لحظه وقتی "#کاوه" در گوشه زمین پا به توپ شد،من با او تنها شدم. "#کاوه" همان طور که توپ زیر پایش بود و می خواست دریبلم کند،از من پرسید:"آقای بزرگی! آفساید می دونی یعنی چی؟" با تعجب گفتم:"آفساید!"🍀
سریع گفت:" هیچی، هیچی..." بعد هم دریبلم کرد و رفت.هنوز کمی از من دور نشده بود که با یکی از بچه ها برخورد کرد.پایش سُر خورد و افتاد.همه دورش جمع شدیم.شلوارش پاره وپایش زخمی شده بود.دیگر نمی توانست ادامه بدهد و او را برای زخم بندی بردند.به این ترتیب بازی تمام شد. آن روز بعد از بازی،من بابت این که "آفساید" بلد نبودم،شدم سوژه خنده بچه ها و هرکس متلکی می انداخت.🌿
پایان این قسمت
راوی:هوشنگ بزرگی
📚#من_کاوه_هستم
🆔@mahmodkaveh
صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی Gomnam313.ir (1).pdf
4.69M
♨️فایل پی دی اف صلوات ابوالحسن ضرّاب اصفهانی
💢یکی از اعمالی که مرحوم آیتالله بهجت قدسسره مقید بودند عصرهای#جمعه به آن بپردازند، خواندن صلوات ضراب اصفهانی است که از امام عصر علیهالسلام روایت شده است.
📚 (بهجتالدعاء، ص١٧٧)
📌 این دعا در ابتدای مفاتیحالجنان در اعمال روز جمعه آمده است...
👈از خواندن آن غافل نشویم که
سفارش امامِ زمانمان است.
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا سید بحرالعلوم
سید بن طاووس
و مقدس اردبیلی
این قدر با امام زمان علیه السلام
رفیق بودن ولی من نه؟!...
🎙حجت الاسلام#عالی 🌷
#امام_زمان عجل الله تعالی فرجه
🌻 توصیه #امام_زمان به خواندن دعای افتتاح
💠 امام زمان علیه السلام فرمودند:
دعای افتتاح را در تمام شب های ماه رمضان بخوانید. زیرا فرشته ها به آن گوش میدهند و برای خواننده آن طلب آمرزش میکنند.🍃
📚صحیفه مهدیه بخش ۵ دعای ۸
#رمضان_مهدوی
#ماه_رمضان
♦️سلام امام زمانم❣️
🔹اَلسَّلاَمُ عَلَي بَقِيَّهِ اللَّهِ فِي بِلاَدِهِ وَ حُجَّتِهِ عَلَي عِبَادِهِ الْمُنْتَهِي إلَيْهِ مَوَارِيثُ الأَْنْبِيَاءِ وَ لَدَيْهِ مَوْجُودٌ آثَارُ الأَْصْفِيَاءِ، اَلْمُؤْتَمَنِ عَلَي السِّرِّ وَ الْوَلِيِّ لِلْأَمْرِ
🔹سلام بر باقي مانده خدا در كشورهايش و حجّت او بر بندگانش، آنكه ميراث پيامبران به او رسيده، و آثار برگزيدگان نزد او سپرده است. آن امين بر راز، و ولي امر.
#اللهم_عجل_لولیک_فرج
#لبیک_باخامنه_ای
🆔@mahmodkaveh
#امام_زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف به شخصی فرمود:
خود را درست کن، ما به سراغت میآییم.
ترک واجبات و ارتکاب محرمات، حجاب و نِقاب دیدار ما از آن حضرت است.
|آیت الله بهجت|
🆔@mahmodkaveh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ؛ رهبر انقلاب: قرآن برای تدبر و فهمیدن نازل شده است
🌙 #بهار_معنویت
🆔@mahmodkaveh
مسابقه #من_کاوه_هستم (۴)🍃
#شهادت_قمی
1⃣
مشغول خوردن ناهار در کانکس اطلاعات بودیم که "علی قمی" سوار بر موتور آمد جلوی کانکس و گفت:"بچه های اطلاعات آماده بشین." ما ۱۵نفر،ناهار خورده نخورده جستیم و بعد از تجهیز،با سه ماشین رفتیم جلوی در"پادگان شهید بروجردی"به خط شدیم.🌿
من هم با موتور خودم را به بچه ها رساندم.ضدانقلاب تا پشت پادگان آمده بود و باید جلوی آن ها را می گرفتیم. جلوتر از ما "گردان امام علی(صلوات الله علیه)" حرکت کرده و با ضدانقلاب درگیر شده بود.سریع راه افتادیم و بعد از روستای "دارلک" به"گردان امام علی (صلوات الله علیه)" پیوستیم.🍃
از یکی دو روستا گذشتیم و به منطقه ای رسیدیم که درختان زیادی رو به روی ما قرار داشت.نرسیده به درخت ها،به طرف مان تیراندازی شد.ستون از هم گسست و در چپ و راست جاده پخش شد.آن جا زمین کشاورزی بود.داخل کانال هایی که به منظور آب رسانی ایجاد شده بود،پناه گرفتیم.🌱
اول نمی فهمیدیم از کجا می خوریم،اما بالاخره دست مان آمد از لابه لای درخت ها می زنند.بچه ها همه کُپ کرده بودند. هیچ کس جُنب نمی خورد.در آن گیرودار آتش و گلوله"قمی" سرش بالا بود و به بچه ها دستور می داد که هرکس چه کاری انجام دهد.🍀
ادامه دارد...
راوی:حمیدرضا صدوقی
📚#من_کاوه_هستم
🆔@mahmodkaveh